eitaa logo
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
12.2هزار عکس
4.6هزار ویدیو
82 فایل
🦋اینجا همه،بچهایِ امام‌زمان ودوستان شهدا محسوب میشن😍 📌اهداف کانال: ✨سهمی درظهورامام زمان عج ✨زنده نگه‌داشتن یادشهـدا 💚فروشگاه‌مون: @ForoshgahMeshkat کانال تبلیغ وتبادل ندارد🚫
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
♡السَلامُ عَلَیکُم یا‌اَنصَارَ دینِ‌الله♡ 🌷هدیـه میکنیم ذکـر پربرکت #صلوات را به روح پاک ومطهر #شهی
🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋💫🦋 .....😊 🦋ممنون از همراهی شما عزیزان در ختم هدیه وتوسل به یک شهید... 🤲حاجتروا باشید ان شاءالله... 🕊 ۵۱۳۷ مرتبه ذکـر صلوات توسط شماعزیزان به شهید موردنظر هدیه شد😍... ان شاءالله مشمول لبخند و دعای شهید قرار بگیرید🤲🕊 سلام الله علیها 🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫🕊💫
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
ای همه هستی فدای نام زیبای شما😍 آسمان هرگز نبیند مثل و همتای شما✨ کاش می شد کاسه چشمان ما روزی شود🌱 جایگاه اندکی خاک کف پای شما💔 سلام روزتون مهدوی ...💚 @yadeshohada313
📖 💖 از👇👇 حضرت‌زهرا«سلام‌الله‌علیها» ونرجس‌خاتون وتمام شهدا🌹 بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ سَلامٌ عَلى آلِ يس،اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا داعِيَ اللهِ وَرَبّانِيَ آياتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بابَ اللهِ وَدَيّانَ دينِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا خَليفَةَ اللهِ وَناصِرَ حَقِّهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا حُجَّةَ اللهِ وَدَليلَ اِرادَتِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا تالِيَ كِتابِ اللهِ وَتَرْجُمانَهُ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ في آناءِ لَيْلِكَ وَاَطْرافِ نَهارِكَ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا بَقِيَّةَ اللهِ في اَرْضِهِ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا ميثاقَ اللهِ الَّذي اَخَذَهُ وَوَكَّدَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا وَعْدَ اللهِ الَّذي ضَمِنَهُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْعَلَمُ الْمَنْصُوبُ وَالْعِلْمُ الْمَصْبُوبُ وَالْغَوْثُ وَالرَّحْمَةُ الْواسِعَةُ، وَعْداً غَيْرَ مَكْذوُب، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقوُمُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْعُدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَقْرَأُ وَتُبَيِّنُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصَلّي وَتَقْنُتُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَرْكَعُ وَتَسْجُدُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُهَلِّلُ وَتُكَبِّرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تَحْمَدُ وَتَسْتَغْفِرُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ حينَ تُصْبِحُ وَتُمْسي، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ فِي اللَّيْلِ اِذا يَغْشى وَالنَّهارِ اِذا تَجَلّى، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الاِْمامُ الْمَأمُونِ اَلسَّلامُ عَلَيْكَ اَيُّهَا الْمُقَدَّمُ الْمَأمُولُ، اَلسَّلامُ عَلَيْكَ بِجَوامِعِ السَّلام اُشْهِدُكَ يا مَوْلاىَ اَنّى اَشْهَدُ اَنْ لا اِلـهَ اِلا اللهُ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ، وَاَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَرَسوُلُهُ لا حَبيبَ اِلا هُوَ وَاَهْلُهُ، وَاُشْهِدُكَ يا مَوْلايَ اَنَّ عَلِيّاً اَميرَ الْمُؤْمِنينَ حُجَّتُهُ وَالْحَسَنَ حُجَّتُهُ وَالْحُسَيْنَ حُجَّتُهُ وَعَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ حُجَّتُهُ وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، وَجَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍّ حُجَّتُهُ، وَموُسَى بْنَ جَعْفَر حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ بْنَ موُسى حُجَّتُهُ،وَمُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، وَعَلِيَّ بْنَ مُحَمَّد حُجَّتُهُ، وَالْحَسَنَ بْنَ عَلِيٍّ حُجَّتُهُ، وَاَشْهَدُ اَنَّكَ حُجَّةُ اللهِ، اَنْتُمُ الاَْوَّلُ وَالاْخِرُ وَاَنَّ رَجْعَتَكُمْ حَقٌّ لا رَيْبَ فيها يَوْمَ لا يَنْفَعُ نَفْساً ايمانُها لَمْ تَكُنْ آمَنَتْ مِنْ قَبْلُ اَوْ كَسَبَتْ في ايمانِها خَيْراً، وَاَنَّ الْمَوْتَ حَقٌّ، وَاَنَّ ناكِراً وَنَكيراً حَقٌّ، وَاَشْهَدُ اَنَّ النَّشْرَ حَقٌّ، وَالْبَعَثَ حَقٌّ، وَاَنَّ الصِّراطَ حَقٌّ، وَالْمِرْصادَ حَقٌّ، وَالْميزانَ حَقٌّ، وَالْحَشْرَ حَقٌّ، وَالْحِسابَ حَقٌّ، وَالْجَنَّةَ وَالنّارَ حَقٌّ، وَالْوَعْدَ وَالْوَعيدَ بِهِما حَّق، يا مَوْلايَ شَقِيَ مَنْ خالَفَكُمْ وَسَعِدَ مَنْ اَطاعَكُمْ، فَاَشْهَدْ عَلى ما اَشْهَدْتُكَ عَلَيْهِ، وَاَنَا وَلِيٌّ لَكَ بَريٌ مِنْ عَدُوِّكَ، فَالْحَقُّ ما رَضيتُمُوهُ، وَالْباطِلُ ما اَسْخَطْتُمُوهُ، وَالْمَعْرُوفُ ما اَمَرْتُمْ بِهِ، وَالْمُنْكَرُ ما نَهَيْتُمْ عَنْهُ، فَنَفْسي مُؤْمِنَةٌ بِاللهِ وَحْدَهُ لا شَريكَ لَهُ وَبِرَسُولِهِ وَبِاَميرِ الْمُؤْمِنينَ وَبِكُمْ يا مَوْلايَ اَوَّلِكُمْ وَآخِرِكُمْ، وَنُصْرَتي مُعَدَّةٌ لَكُمْ وَمَوَدَّتى خالِصَةٌ لَكُمْ آمينَ آمينَ .. ❤️مشمول دعا و لبخند امام‌زمان«عج» قراربگیرید ان‌شاءالله..🤲 🌷یاران 🌷زمینه سازان ...💚@yadeShohada313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌹فراخوان مجموعه های مردم نهاد برای همکاری در گلزار شهدای بهشت زهرا(س) روابط عمومی سازمان بهشت زهرا(س) اعلام کرد: در پی درخواست های مکرر مجموعه ها و گروه های مردمی، مدیریت گلزار شهدای سازمان بهشت زهرا (س) بنا دارد به منظور توسعه فعالیتهای فرهنگی و رسیدگی بیشتر به مزار شهدا و خدمت به زائران گلزار شهداء در روزهای پنجشنبه و جمعه و ایام خاص امور خادمی هر بلوک از قطعات شهداء را به صورت آزمایشی به یکی از مجموعه‌های مردم نهاد فعال و معتبر تهران اعم از کانون فرهنگی مساجد، پایگاههای بسیج، تشکلهای دانشجویی دانشگاه ها، مواکب اربعینی و گروه های فرهنگی، مذهبی، جهادی و تربیتی بسپارد. بر اساس این گزارش، وظایف و برنامه های پیش بینی شده برای خدمت‌گزاری مجموعه های مردم نهاد شامل رسیدگی و مراقبت از حجله و سنگ مزار شهید، نگهداری فضای سبز مزارها، برگزاری مراسم گرامیداشت شهداء، خدمت به خانواده شهدای هر بلوک، گویاسازی محتوایی مزارها و برپایی ایستگاه صلواتی است. در این فراخوان تصریح شده: امور یاد شده در چارچوب موازین و قوانین و با هماهنگی مراکز ذیصلاح مربوطه و خانواده معظم شهداء و با نظارت و پشتیبانی مادی، معنوی و حقوقی سازمان بهشت زهرا(س) انجام خواهد شد. از متقاضیان دعوت می شود تا برای آگاهی بیشتر از شرایط و جزئیات با شماره 09379820701 تماس گرفته شود. https://eitaa.com/yadeShohada313
🔻تبریک، تبریک. تیم فوتسال ناشنوایان ایران قهرمان آسیا شد 🔹تیم ملی فوتسال ناشنوایان ایران امروز در دیدار فینال قهرمانی آسیا مقابل کویت قرار گرفت و درحالی‌که در نیمه اول 3_0 عقب بود، با نتیجه شش بر چهار به برتری رسید و قهرمان آسیا شد. https://eitaa.com/yadeShohada313
یہ جایۍ نوشتہ بود: ، اولین نه رو بہ خاطر ماها شنید اونجایۍڪه به همه‌ۍ ملائکش‌ فرمود: بہ آدم سجده ڪنید... و یڪی اون وسط گفت: "نه" تصورڪنید خدایۍ با اون‌ همـه عظمت با اون بزرگۍ به خاطر ماهــا از یہ موجود دیگه ڪه مخلوق خودش بوده نه شنیده... حالا ما چند بار به نَفْس خودمون به شیطان به دنیا به گفتیم نه ...؟ حرفِ دل .
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
🔻 داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ١٢ چهار ماهی می شد که سعید دو نوبت کار می کرد. دیگه خونه مریم و سع
🔻 داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ١٣ دیگه حدودای ١١ بود که سعید و مریم و بچه ها از پارک برگشتند. این پارک رفتن کلی تو روحیه مریم تاثیر مثبت گذاشته بود. رو به بچه ها کرد و گفت: _بچه ها از بابا تشکر کردید که ما رو برد پارک؟ البته بچه ها از ذوق زیاد فراموش کرده بودند تشکر کنند. آخه بعد از مدت ها همراه بابا به پارک رفته بودند. با کلی هیجان و همه با هم شروع کردند به تشکر. _علی گفت بابا دستت درد نکنه. _فاطمه گفت بابا خیلی کیف کردیم، عالی بود. دست شما درد نکنه. _ محمد هم با هیجان همیشگی اش گفت بابا بازم بریم. همین فردا شب. سعید هم سر حوصله به تک تکشون جواب می داد: _خواهش میکنم دختر گلم. قابلی نداشت پسر خوشگلم. باشه بازم میریم ان شاءالله ولی فردا شب نه. باشه برای زمان مناسب دیگه. مریم به بچه ها گفت که اول دستاشون رو بشورن و بعدش از سعید خواست که دستای محمد رو هم بشوره. سعید که رفت سمتش، محمد زد زیر خنده و طبق معمول فرار کرد و این اعتراض مامان رو در پی داشت: _ساعت ١١ شبه و شما دارید دنبال بازی می کنید؟ بعدش میثمو بغل کرد و برد تا تو ظرفشویی دستاشو بشوره. سعید هم بالاخره دستای محمد رو شست و لباسش رو عوض کرد. بعد اومد نشست و تکیه داد به پشتی. بلافاصله فاطمه پرید تو بغل بابا و با ناز همیشگی و مخصوص خودش گفت: _بابا فردا که تعطیله میای با هم بازی کنیم؟ بعدش میخواست یه چیزی بگه اما انگار تردید داشت بین گفتن و نگفتنش. بالاخره تصمیمشو گرفت و رو به سعید گفت: _بابا یه سوال بپرسم؟ _بپرس بابا جون. مریم که هنوز مشغول میثم بود با خودش گفت یعنی فاطمه چی می خواد بپرسه از سعید؟ علی هم حواسش جلب گفتگوی فاطمه و بابا شده بود. فاطمه که کمی هم بغض کرده بود ادامه داد: _بابا..... چرا دیگه با ما بازی نمی کنی؟ کمتر از چند ثانیه چشماش پر از اشک شد و ادامه داد: _چرا شبا اینقدر دیر میای و دیگه قبل از خواب برامون قصه نمیگی؟ سعید از شنیدن حرفای فاطمه حسابی تعجب کرده و تقریباً شوکه شده بود. بی معطلی فاطمه رو تو آغوش گرفت. سرش رو بوسید. در حالی که موهای فاطمه رو با دستش مرتب می کرد، گفت: _خب میدونی بابایی..... می خوام بیشتر کار کنم تا پولمون زیادتر بشه و بتونیم یه ماشین بزرگ تر بخریم و وقتی میریم مسافرت تو ماشین جا دار راحت تر باشیم. علی هم وارد بحث شد و گفت: _بابا ما اصلاً نمی خوایم ماشینمون بزرگ تر باشه. همین ماشینی هم که داریم خیلیا ندارن ولی باباهاشون باهاشون بازی می کنن. مریم از تو آشپزخونه به دقت صحبت های بچه ها با سعید رو دنبال می کرد اما مصلحت نمی دید بیرون بیاد. فاطمه رو کرد به بابا و گفت: _آره بابا ما نمی خوایم ماشینمون رو عوض کنیم ولی به جاش مثل همیشه با هم بازی کنیم. باشه بابا؟ باشه؟ مریم هم اومد تو اتاق. نشست کنار دیوار تا لباسای میثم رو عوض کنه. اما خودش رو زد به اون راه و انگار صحبت بچه ها رو نشنیده و وارد بحث نشد. در واقع بچه ها حرف دل او رو می زدند. دل سعید اما آشوب بود. حالا دیگه کاملاً مطمئن شده بود که در حق مریم و بچه ها حسابی کوتاهی کرده. لبخند سردی زد و گفت: _بذارید با مامان هم مشورت کنیم ببینیم نظرش چیه؟ علی پرید وسط که: _من مطمئنم مامان هم ناراحته. خودم چند بار دیدم که با هم صحبت می کردید و به شما گفت که عوض کردن ماشین برامون اولویت نداره. اصلاً بابا مگه خودتون قبلاً نگفتید که روزی همه دست خداست و خدا خودش هرطور صلاح بدونه به بنده هاش روزی میده؟ مریم اما هم چنان ساکت بود و سردرگم. تو فکر عمیقی فرو رفته بود. این اولین بار بود که بچه ها از سعید انتقاد می کردند. اون هم این طور مستدل و منطقی. خوشحال بود از اینکه بچه ها اینقدر فهمیده شده ن. از طرفی هم ناراحت بود از اذیت هایی که بچه ها در دوری پدرشون متحمل شدند. از همه مهم تر اینکه چندین بار عین همین حرف ها رو به سعید گفته بود و تاثیری نذاشته بود. اما بچه ها امروز غوغا کردند. مریم رو به بچه ها کرد و با لبخند و مهربونی همیشگی و اندکی دوراندیشی گفت: _ببینید بابا چون ما رو خیلی دوست داره میخواست ماشینو عوض کنه. حالا که شما مخالفید منم هر تصمیمی که بابا بگیره باهاش موافقم. سعید لبخندی زد که نشون از رضایت درونیش داشت. بعدش گفت: _منم بانظر شما و مامان موافقم ولی چون با شرکت قرارداد بستم تا ٨ ماه دیگه نمی تونم ساعت کاریم رو تغییر بدم. اما قول میدم بعد از ٨ ماه دیگه تمدید نمی کنم. حالام پاشید برید بخوابید که فردا ان شاالله می خوایم کلی با هم بازی کنیم. ❤️ادامه‌ دارد... ✍ نویسنده: محسن پوراحمدخمینی 🌸https://eitaa.com/yadeShohada313
تَوَسُّل‌بِه‌ امام‌ز‌َمٰان‌وَشهدا🇵🇸
🔻 داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ١٣ دیگه حدودای ١١ بود که سعید و مریم و بچه ها از پارک برگشتند. این
🔻 داستان خانه مریم و سعید 🔹 قسمت ١۴ بچه ها بعد از چند ماه توی پارک حسابی بازی کردند. دیگه نای قدم برداشتنم نداشتند. اون قدری خسته که سمت مسواکم نرفتند. مامان رو کرد به بچه ها و با یه اخم ساختگی و شیرین گفت: _مسواک فراموش نشه. دیشبم یادتون رفتا. فاطمه جواب داد: _مامان من حال ندارم. خیلی خسته ام. اما علی تندی پاشد و مسواک و پودر مسواکش رو برداشت و رفت سمت روشویی. مریم جواب فاطمه رو داد که: _باشه مامان جان اگه حال نداری فردا صبح بزن. فاطمه هم با بی حالی تمام و لحن کشداری گفت: _باشه من صبح مسواک می زنم. محمد و میثم اما طبق معمول خستگی رو خسته کرده بودند. با اینکه به خاطر بازی های بسیار توی پارک دیگه رمقی براشون نمونده بود اما بازم به روی خودشون نمی آوردند و توی اتاق در حال جست و خیز و ماشین بازی بودند. صدای خنده شونم رو به آسمون. سعید لباساشو عوض کرد. اومد پیش بچه ها. با صدایی رسا گفت: _خب بچه ها کی دوست داره من امشب براش قصه بگم؟ این پیشنهاد بابا گویی انرژی دوباره ای بود که در کالبد بچه ها دمیده شد. جیغ همه شون رفت هوا: _من...... من........ من........ حرص مریم حسابی در اومده بود.گفت: _یه کم یواش تر. همسایه ها خوابند. آقا سعید پاشو برو تو اتاق بچه ها تا بقیه هم زودتر بیان بخوابن. شیطنت سعید اما گل کرده بود. با اینکه می دونست مریم از اذیت شدن همسایه ها ناراحت میشه ولی باز رو کرد به بچه ها و گفت: _خب چه قصه ای بگم براتون؟ دوباره فریاد بچه ها بلند شد. هرکی شروع کرد بلند بلند پیشنهاد دادن. فاطمه گفت: _بابا قصه جنگل گلستان رو بگو. علی گفت: _بابا خاطره بگو. محمد هم گفت: _بابا قصه شنگول و منگول رو بگو. مریم حسابی ناراحت بود. هم خیلی خسته بود هم این شیطنت های سعید کلافه ش کرده بود. ولی این رفتار سعید رو ندید گرفت. این طور مواقعی تغافل می کنه. برای اینکه ماجرا ادامه پیدا نکنه و سعید باز صدای بچه ها رو در نیاره، پاشد رفت تو آشپزخونه و مشغول مرتب کردن ظرف ها شد. بچه ها به قصه گویی بابا خیلی علاقه دارند. چون سعید خیلی با هیجان و شور و نشاط تعریف می کنه. از همه مهم تر اینکه حدود چهار ماهی میشد که بابا قصه نگفته بود. بچه ها حسابی دلشون برای قصه گفتنای شبانه بابا تنگ شده بود. علی انتهای اتاق می خوابه و محمد وسط اتاق. ابتدای اتاقم جای خواب فاطمه ست. بین رخت خواب بچه ها بین نیم تا یک متر فاصله ست. تشک و پتوی هرکدوم هم جداگانه و مختص خودشه. سعید رو به بچه ها گفت: _خب بیاید یواش با همدیگه تک بیاریم ببینیم که کی بگه چه قصه ای بگم؟ همه با هم با هیجانی زیاد دستاشونو بلند کردند و با هم خوندند: _هرکی تک بیاره اون میگه بابا چه قصه ای بگه. قرعه به نام علی افتاد. قرار شد سعید یه خاطره از دوران کودکی خودش تعریف کنه تا بچه ها کم کم خوابشون ببره. تا همین چند ماه گذشته که سعید برای بچه ها بیشتر وقت میذاشت و براشون قصه میگفت و باهاشون بازی می‌کرد، بعضا خاطرات کودکی و نوجوانی اش رو برای بچه ها تعریف می‌کرد و با نشاط و هیجان یکسری الگوهای صحیح رفتاری رو از همین طریق به بچه ها منتقل می‌کرد. الگوهایی مثل دوست شدن با بچه های خوب و مودب و دور شدن از بچه هایی که حرفهای بدی میزنن و کارهای زشت میکنن. یا کمک کردن به مامان و بابا یا به موقع خوابیدن و خیلی کارهای دیگه. اما مریم در شرایط روحی و جسمی مناسبی نیست و موعد تغییرات هورمونی ماهانه اش رسیده. درد دل و کمرش از یک طرف، شیطنت ها و اذیت های اینچنینی سعید هم از طرف دیگه قوز بالای قوز شده و حسابی مریم رو عصبی کرده... اما سعید هنوز از شروع این شرایط ماهانه مریم اطلاعی نداره. ❤️ ادامه‌ دارد... نویسنده: محسن پوراحمد خمینی 🌸https://eitaa.com/yadeShohada313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خیلیا تو نماز جمعه میگفتن جنگ جنگ تا پیروزی؛ اینا حزب اللّٰهی‌ها بودن. و خیلیا اومدن جبهه؛ اینا انقلابیا بودن. ولی توی این نبرد - به شما بگم - چون جهاد اکبره، نه حزب اللّٰهی‌ها ازشون کار برمیاد - اونایی که جنگ جنگ تا پیروزی گفتن و جبهه نیومدن - نه انقلابی‌ها که جبهه اومدن. فقط انقطاعی‌ها ازشون کار برمیاد. یعنی اونایی که شب عملیات همه کُپ کردند ولی این بلند شد آرپیجی رو زد... ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ حاج حسین یکتا .
❓خوردن خوش‌گوشت چه حکمی داره؟ 💥 اگه منظور از خوش‌گوشت، گوشت یا چربی‌های اطراف دل و قلوه باشه، اشکالی نداره. ❌ اما اگه منظور غدّه‌های داخل چربی‌های اطراف دل و قلوه است، قطعاً حرامه. 👈 بعضی فکر می‌کنن این غده‌ها که اندازه بند انگشت و شبیه گوشت مرغ هستن، گوشت تازه است و به‌همین‌خاطر، به اینا هم خوش‌گوشت می‌گن. 💥درحالی‌که این قسمت‌ها، نه‌تنها گوشت نیست، بلکه غُدّه‌های لنفاوی بدنه که در اطراف روده، مأموریت جذب سموم و میکروب‌ها رو دارن و خوردن اون‌ها مثل خوردن یک کیسه سَمّ و میکروبه! ✅ پس این‌ها غُدّه هستن و خوردن غدّه‌های بدن حیوانات، به فتوای تمام مراجع از ابتدای تاریخ اسلام تا به امروز، حرامه! ❓اگه کسی تا به امروز، از روی ندانستن، از این غدّه‌ها میل کرده، چه‌کار کنه؟ 1️⃣ از کاری که کرده، پشیمون بشه (=توبه). 2️⃣ از این تاریخ به بعد، دیگه از این چیزها نخوره! 3️⃣در حدّ وُسع خودش، این پیام رو به دوستان و اطرافیان برسونه تا دیگران هم حرام نخورن! .... .
✅ از جمله سفارش هایی که شیخ جعفر آقا مجتهدی رحمه‌الله علیه مکرّر به افراد توصیه می‌فرمودند: 💥 خواندن «زیارت آل یس» در نُه روز هنگام بین الطّلوعین (ما بین اذان صبح و طلوع آفتاب) بود که خواص و آثار بسیار عجیبی در پی دارد. 📚 کتاب لاله‌ای از ملکوت ═❁๑🍃๑🌹๑🍃๑ ❁═
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🛑لحظه فرار گله ای از شهرک نشین در سواحل تل آویو، لحظه سقوط موشک های غزه. ـــــــــــــــــــــــ پایگاه خبری صابرین نیوز↙️ 🆘@sabreenS1_official
آنها نقشه می‌کشند؛ و نیرنگ می‌زنند و می‌کُشند... و خدا هم تدبیر می‌کند؛ که او و بهترین تدبیرکنندگان است...
🌱بخوان دعای فرج دعا اثر دارد 🌱دعاکبوتر عشق است و بال‌وپر دارد 🌼شبی دیگر از شبهای عشق وانتظار...با مولا هستیم ان شاءالله تا ظهور حضرتش...دعای فرج میخوانیم همه به‌نیابت از اهلبیت و شهدا🤲 خدایا به حق عمه سادات حضرت زینب کبری سلام الله علیها فرج مولامون رو برسون 🤲 ┄┅─✵❤️✵─┅┄ @yadeShohada313 ┄┅─✵❤️✵─┅┄
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
💠 🔰 مستند آن سوی آشوب؛ روایتی از شهدای امنیت ۱۴۰۲ 🔷 روایت شهید آرمان علی‌وردی 📍 شبکه سه سیما ✅ پنجشنبه ۲۱ اردیبهشت، ساعت ۱۶ --------- 📣کانال شهید آرمان علی‌وردی @shahid_armanaliverdy
😍✋ ای سبز پوشِ کعبه دل‌ها ظهورکن ‌از شيب تندِ قله غيبت عبور کن شايدگناہ خوب نديدن از آن ماست فکری برای روشنیِ چشم کورکن 🌹 🌹 تعجیل در ظهور و سلامتی مولاعج پنج 💚اَلَّلهُمـّ؏جِّل‌لِوَلیِڪَ‌الفَرَج💚 "بحق فاطمه(س) " ...💚 @yadeshohada313