eitaa logo
یادگاه (فصل آگاهی)
109 دنبال‌کننده
3.5هزار عکس
3.1هزار ویدیو
168 فایل
لینک ناشناس
مشاهده در ایتا
دانلود
◾️ اسیریِ حضرت زینب علیهاالسلام در شام و عکس العمل هند (همسر یزید) هند دختر عبداللّه بن عامر، وقتی که پدرش از دنیا رفت در خانه امیرمؤمنان علی علیه السلام ماند و پس از شهادت علی علیه السلام در خانه امام حسن علیه السلام بود، معاویه او را به ازدواج یزید درآورد. او در شام بود و اطّلاع از شهادت امام حسین علیه السلام نداشت، وقتی که امام حسین علیه السلام کشته شد و بانوان و بستگانش را به صورت اسیر وارد شام می‌کردند، زنی نزد هند آمد و گفت: همین ساعت اسیران را وارد شام می‌کنند من نمی دانم که این اسیران از کدام قبیله هستند، خوب است با من بیایی برویم و با تماشای آنها، تفریحی کنیم. هند برخاست و لباسهای گران قیمت و زیبای خود را پوشید و به کنیز خود دستور داد تا کرسی مخصوص را با خود بیاورد. هند به اسیران رسید که سوار بر شترهای بی جهاز، آنها را می‌آوردند، زینب کبری علیهاالسلام تا او را از دور دید، شناخت، به خواهرش اُمّ کلثوم آهسته فرمود: آیا این زن را می‌شناسی؟ اُمّ کلثوم فرمود: نه نمی شناسم. حضرت زینب علیهاالسلام فرمود: خواهر جان! این زن همان کنیز ما هند دختر عبداللّه است. اُمّ کلثوم علیهالسلام ، سرش را پایین انداخت. زینب علیهاالسلام نیز سرش را پایین انداخت. هند به پیش آمد و روی صندلی ایستاد و به زینب علیهاالسلام رو کرد و گفت: خواهرم چرا سرت را بلند نمی کنی؟ زینب کبری علیهاالسلام پاسخ نداد. هند پرسید: شما از کدام شهر هستید؟ زینب کبری علیهاالسلام فرمود: مِن بِلادِ الْمَدِینة ▪️ از شهر مدینه هستیم. هند وقتی که نام مدینه را شنید، از صندلی پایین آمد و گفت: بهترین سلام من بر ساکنان مدینه باد. زینب کبری علیهاالسلام فرمود: چرا از صندلی پایین آمدی؟ هند گفت: به احترام ساکنان مدینه، تواضع کردم. سپس هند عرض کرد: می‌خواهم در مورد خانه ای از اهل مدینه از توسؤال کنم. زینب کبری علیهاالسلام فرمود: هر چه خواهی سؤال کن. هند گفت: می‌خواهم از خانه و خاندان علی علیه السلام بپرسم و در حالی که گریه می‌کرد افزود: من مدّتی کنیز آنها بودم. زینب کبری عليهاالسلام فرمود: می‌خواهی از کدامیک از بستگان علی علیه السلام بپرسی؟ هند گفت: می‌خواهم احوال حسین علیه السلام و برادران و فرزندان او از بقیه فرزندان علی علیه السلام را بپرسم و از احوال خانمم زینب علیهاالسلام و خواهرش اُمّ کلثوم و سایر بانوان منسوب به حضرت زهرا علیهاالسلام بپرسم. حضرت زینب علیهاالسلام به گریه افتاد، و گریه بسیار جانسوزی کرد و فرمود: ای هند اگر از خانه علی علیه السلام می‌پرسی، ما خانه او را در مدینه ترک کرده ایم و منتظریم خبر مردن بستگان علی علیه السلام را به آن خانه ببریم. وَاَمّا اِنْ سَئَلْتِ عَنِ الْحُسَیْنِ علیه السلام فَهذا رَأْسُهُ بَیْنَ یَدَی یزیدٍ ▪️و امّا اگر از حسین علیه السلام می‌پرسی، این سربریده او است که در برابر یزید است. و اگر از عبّاس علیه السلام و فرزندان علی علیه السلام می‌پرسی، ما آنها را با بدنهای پاره پاره و سر جدا مانند گوسفندان قربانی در صحرای کربلا بجا گذاشتیم. و اگر از زین العابدین می‌پرسی، او از شدّت بیماری و دردها قادر به حرکت نیست. وَاِنْ سَئَلْتِ عَنْ زَیْنَبَ، فَاَنَا زَیْنَبُ بِنْتُ عَلِیٍّ وَهذهِ اُمُّ کُلْثُوم وَهؤُلاءِ بَقِیَّةُ مُخَدَّراتِ فاطِمَةَ الزَّهْرا ▪️ و اگر از زینب علیهاالسلام می‌پرسی، من زینب دختر علی علیه السلام هستم و این اُمّ کلثوم است و آن بانوان (که به صورت اسیر می‌بینی) بقیّه بانوان منسوب به حضرت زهرای اطهر علیهاالسلام می باشند. وقتی که هند سخن زینب علیهاالسلام را شنید، فریاد و شیون سرداد در حالی که با نعره جانسوز می‌گفت: «وا اِماماه، وا سَیِّداه، واحُسَیْناهُ، لَیْتَنی کُنْتُ قَبْلَ هذَا الْیَومِ عَمْیاء وَلا اَنْظُرُ بَناتَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ عَلی هذِهِ الْحالَةِ» ▪️ آه، فغان ای امام من، ای آقای من، ای حسین من، کاش قبل از این روز کور بودم و دختران فاطمه زهراء علیهاالسلام را با این حال نمی دیدم. سپس از شدّت ناراحتی سنگی از زمین برداشت و بر سرش کوبید و خون از سرش به صورتش جاری گردید و بیهوش شد، پس از آنکه به هوش آمد حضرت زینب علیهاالسلام به بالین او آمد و فرمود: ای هند برخیز و به خانه ات برو که می‌ترسم شوهرت یزید به تو آسیب برساند. هند گفت: سوگند به خدا نمی روم تا برای آقا و مولایم ابا عبداللّه الحسین علیه السلام ماتم بگیرم و گریه کنم و تو و سایر بانوان هاشمی را به خانه‌ام بیاورم. سپس هند برخاست و سرش را برهنه کرد و لباسش را پاره نمود و با پای برهنه نزد یزید که در مجلس عمومی خود بود آمد و فریاد زد: ای یزید، آیا تو فرمان داده ای که سر مقدّس حسین علیه السلام را در کنار دروازه شام روی نیزه قرار دهند و آویزان کنند.