#امام_سجاد علیهالسلام
#چارپاره
🔹غروبی نفسگیر🔹
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بر زبانم در آن لحظه جاری
قل اعوذ برب الفلق بود
گفتی «آیا کسی یار من نیست؟»
قفل بر دست و دندان من بود
لحظهای تب امانم نمیداد
بیتو آن خیمه زندان من بود
کاش میشد که من هم بیایم
در سپاهت علمدار باشم
کاش تقدیرم از من نمیخواست
تا که در خیمه بیمار باشم...
ماندم و تا ابد دادم از کف
طاقت و تاب، بعد از اباالفضل
ماندم و ماند کابوس یک عمر
خوردن آب، بعد از اباالفضل
ماندم و بغض سنگین زینب
تا ابد حلقه زد بر گلویم
ماندم و دیدم افتاد بر خاک
قاسم آن یادگار عمویم
گفتم ای کاش کابوس باشد
گفتم این صحنه شاید خیالیست
یادم از طفل ششماهه آمد
یادم آمد که گهواره خالیست
پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بی رمق بود
بر زبانم در آن لحظه جاری
قل اعوذ برب الفلق بود
📝 #افشین_علا
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#امام_عصر علیهالسلام
#بهار_انتظار
#چارپاره
«شب سال تحویل»
غبار از سر و روی خـــانه تکاندم
شنیدم قرار است مهمــان بیاید
نشد آب و جارو کنــم کوچهها را
دعا میکنــــــم باد و باران بیـــــاید
به گلدان برای شب سال تحویل
سپردم پر از نرگس و یاس باشد
سپردم اگرباد از این کوچه ردشد
به عطر لباس تو حــــسّاس باشد
به گنجشک گــــــفتم اگر راه دارد
یک امشب برایم قنــــاری بخواند
به بید سر کـــوچه گفـتم میآیی
به من قـــــــول داده مـرتب بماند
به سرو و سپـــــــیدار پیغام دادم
برای تو در حال تعـــــــظیم باشند
به تقویم وساعت هم اعلام کردم
به وقت ظهور تو تنظـــــیم باشند
به فـــــــــوارۀ حوض تأکیـــــد کردم
همین که تو را دید برخیزد از جا
به شببو سپردم سر حال باشد
فقط کاش امشب نیفتد به فردا
به تحویل امســال چـیزی نمانده
دلم شور زد، پس کجایی عزیزم؟
من بینوا چند قــــرن است اینجا
سر ســــــفرهام تا بیایـــــی عزیزم..
شعر: محمدحسین ملکیان
─┅══༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅══┅─
#امام_عصر علیهالسلام
#بهار_انتظار
#چارپاره
«شب سال تحویل»
غبار از سر و روی خـــانه تکاندم
شنیدم قرار است مهمــان بیاید
نشد آب و جارو کنــم کوچهها را
دعا میکنــــــم باد و باران بیـــــاید
به گلدان برای شب سال تحویل
سپردم پر از نرگس و یاس باشد
سپردم اگرباد از این کوچه ردشد
به عطر لباس تو حــــسّاس باشد
به گنجشک گــــــفتم اگر راه دارد
یک امشب برایم قنــــاری بخواند
به بید سر کـــوچه گفـتم میآیی
به من قـــــــول داده مـرتب بماند
به سرو و سپـــــــیدار پیغام دادم
برای تو در حال تعـــــــظیم باشند
به تقویم وساعت هم اعلام کردم
به وقت ظهور تو تنظـــــیم باشند
به فـــــــــوارۀ حوض تأکیـــــد کردم
همین که تو را دید برخیزد از جا
به شببو سپردم سر حال باشد
فقط کاش امشب نیفتد به فردا
به تحویل امســال چـیزی نمانده
دلم شور زد، پس کجایی عزیزم؟
من بینوا چند قــــرن است اینجا
سر ســــــفرهام تا بیایـــــی عزیزم..
شعر: محمدحسین ملکیان