فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨ماجرای عجیب سید شفتی ....
شرحِ دوری گر دهم در نامه از تأثیر آن
حرفهای متّصل از هم جدا خواهم نوشت
#دستغیب_شیرازی
@yadgah🍃
🥀•••
اگرچه شمعی و از سوختن نپرهیزی
نبینمت که غریبانه اشک میریزی!
هنوز غصهٔ خود را به خنده پنهان کن!
بخند! گرچه تو با خنده هم غم انگیزی
خزان کجا، تو کجا تک درخت ِ من! باید
که برگ ِ ریخته بر شاخهها بیاویزی
درخت، فصل ِ خزان هم درخت میماند
تو «پیش فصل» بهاری نه اینکه پاییزی
تو را خدا به زمین هدیه داده، چون باران
که آسمان و زمین را به هم بیامیزی
خدا دلش نمیآمد که از تو جان گیرد
وگرنه از دگران کم نداشتی چیزی
#فاضل_نظری
💕🍃
به روی آینه ی پُر غبار من بنویس:
بدون عشق جهان جای زندگانی نیست
#فاضلنظری
@yadgah🍃
*#نامه بسیار زیبا و حیرت آور از سوی #پروردگار به همه #انسانها*
سوگند به روز، وقتی که نور میگیرد و به شب، وقتیکه آرام میگیرد، که من نه تو را رها کردهام و نه با تو دشمنی کردهام. (ضحی 1-2)
افسوس که هرکس را بسوی تو فرستادم تا به تو بگویم دوستت دارم و راهی پیش پایت بگذارم، او را بسخره گرفتی! (یس 30)
و هیچ پیامی از پیامهایم به تو نرسید مگر از آن روی گردانیدی. (انعام 4)
و با خشم رفتی و فکر کردی هرگز بر تو قدرتی نداشته ام. (انبیا 87)
و مرا به مبارزه طلبیدی وچنان متوهم شدی که گمان کردی خودت بر همه چیز توانایی! (یونس 24)
و این درحالی بود که حتی مگسی را هم نمیتوانستی و نمیتوانی بیافرینی و اگر مگسی از تو چیزی بگیرد نمیتوانی از او پس بگیری. (حج 73)
پس چون مشکلات از بالا و پایین آمدند و چشمهایت از وحشت فرو رفتند و تمام
وجودت لرزید(چه لرزشی!)، گفتم کمکهایم در راهست و چشم دوختم ببینم که باورم میکنی اما به من شک کردی. (چه شکهایی!) (احزاب 10)
تا زمین با آن وسعتش بر تو تنگ آمد. پس حتی ازخودت هم به تنگ آمدی و یقین کردی که هیچ پناهی جز من نداری، پس من بسوی تو باز گشتم تا تو نیز بسوی من بازگردی، که من مهربانترینم در بازگشتن. (توبه 118)
وقتی در تاریکیها مرا به زاری خواندی که اگر تو را برهانم، با من می مانی، تو را از اندوه رهانیدم اما باز مرا با دیگری در عشقت شریک
کردی. (انعام 63-64)
این عادت دیرینه ات بوده که هرگاه خوشحالت کردم از من روی گردانیدی و رو بسوی دیگر کردی و هر وقت سختی به تو رسید از من ناامید شدی. (اسرا 83)
آیا من برنداشتم از دوش تو باری که می شکست پشتت را؟
(سوره شرح 2-3)
آیا غیر از من، خدایی برایت خدایی کرده است؟ (اعراف 59)
پس کجا میروی؟ (تکویر 26)
پس از این سخن، دیگر به کدام سخن میخواهی ایمان بیاوری؟ (مرسلات 50)
چه چیز جز بخشندگی ام باعث شد تا مرا که می بینی خودت را بگیری؟ (انفطار 6)
مرا بیاد می آوری؟ من همانم که بادها را میفرستم تا ابرها را در آسمان پهن کنند و ابرهای پاره پاره را به هم فشرده میکنم تا قطره ای باران از خلال آنها بیرون آید و بخواست من به تو اصابت کند تا تو
فقط لبخند بزنی، و این درحالی بود که پیش از فرو افتادن آن قطره باران،
ناامیدی تو را پوشانده بود.
(روم 48)
من همانم که میدانم در روز روحت چه جراحتهایی بر میدارد! و در شب، تمام روحت را درخواب باز پس میگیرم تا به آن آرامش دهم و روز بعد دوباره آنرا به زندگی بر انگیخته، و تا مرگت که بسویم بازگردی، به اینکار ادامه میدهم. (انعام 60)
من همانم که وقتی می ترسی، به تو امنیت می دهم. (قریش 3)
برگرد، مطمئن برگرد، تا یکبار دیگر با هم باشیم. (فجر 28-29)
تا یکبار دیگر دوست داشتن همدیگر را تجربه کنیم.
(مائده 54)
ارسال این نامه زیبا خداوند به دیگران، یقیناً حالشان را متحول می کند
#وقت_حکایت_یادگاه
_هروقت بابام میدید لامپ اتاق یا پنکه روشنه ومن بیرون اتاقم، میگفت چرااسراف؟ چراهدردادن انرژی ؟
_آب چکه میکرد، میگفت: اسراف حرامه !
اطاقم که بهم ریخته بود میگفت :تمیز و منظم باش؛ نظم اساس دینه...
_حتی درزمان بیماریش نیز تذکر میداد مدام حرفهای تکراری وعذابآور
🔴 تااینکه روزخوشی فرارسید ؛ چون می بایست درشرکت بزرگی برای کار،مصاحبه بدم.
باخودگفتم اگرقبول شدم ، این خونه کسل کننده و پُراز توبیخ رو، ترک میکنم .
صبح زود حمام کردم ، بهترین لباسمو پوشیدم و خواستم برم بیرون
پدرم بِهمپولداد و بالبخندگفت : فرزندم!!!
👈۱_مُرَتب و منظم باش
👈۲_ همیشه خیرخواه دیگرانباش
👈۳_مثبت اندیش باش
👈۴-خودت رو باور داشته باش
تو دلم غُرولُند کردم که در بهترین روز زندگیم هم ازنصیحت دست بردار نیست واین لحظات شیرین رو زهرمارم میکنه!
باسرعت به شرکت رویایی ام رفتم ، به در شرکت رسیدم .
باتعجب دیدم هیچ نگهبان وتشریفاتی نبود ، فقط چندتابلو راهنمابود !
🔵 به محض ورود ، دیدم اشغال زیادی در اطراف سطل زباله ریخته، یاد حرف بابام افتادم؛ آشغالا رو ریختم تو سطل زباله...
🔵 اومدم تو راهرو ، دیدم دستگیره در کمی ازجاش دراُومده، یاد پند پدرم افتادم که میگفت:
خیرخواه باش؛ دستگیره رو سرجاش محکم کردم تا نیوفته!
🔵 از کنار باغچه رد میشدم ، دیدم آبِ سر ریز شده و داره میاد تو راهرو، یاد تذکر بابا افتادم که اسراف حرامه ؛ لذا شیر آب رو هم بستم..
🔵 پله ها را بالا میرفتم ، دیدم علیرغم روشنی هوا چراغ ها روشنه ، نصیحت بابا هنوز توی گوشم زمزمه میشد ، لذا اونارو خاموش کردم!
✔ به بخش مرکزی رسیدم ودیدم افراد زیادی زودترازمن برای همان کار آمدن ومنتظرند نوبتشون برسه ، چهره ولباسشون رو که دیدم ، احساس خجالت کردم ؛ خصوصاً اونایی که ازمدرک دانشگاههای غربی شون تعریف میکردن!
عجیب بود ؛ هرکسی که میرفت تو اتاق مصاحبه کمتر از یک دقیقه میامد بیرون؟!
باخودم گفتم : اینا بااین دَک و پوزشون رد شدن ، مگرممکنه من قبول بشم؟ عُمرا !!
بهتره خودم محترمانه انصراف بدم تا عذرمو نخواستن !!
❓باز یادپند پدر افتادم که مثبت اندیش باش، نشستم و منتظر نوبتم شدم
*اونروز حرفای بابام بهم انرژی میداد*
توی این فکرا بودم که اسممو صدا زدن ؟؟
وارداتاق مصاحبهشدم ، دیدم ۳ نفرنشستن وبه من نگاه میکنند .
یکیشون گفت : کِی میخواهی کارتو شروع کنی ؟؟
لحظه ای فکر کردم ، داره مسخره م میکنه یاد نصیحت آخر پدرم افتادم که خودت رو باور کن و اعتماد به نفس داشته باش !!
پس با اطمینان کامل بهشون جواب دادم :
ِان شاءالله بعد از همین مصاحبه آماده ام
یکی از اونا گفت: شما پذیرفته شدی !!
باتعجب گفتم: هنوزکه سوالی نپرسیدید ؟؟
گفت : چون با پرسش که نمیشه مهارت داوطلب رو فهمید ، گزینش ما عملی بود.
🌝 بادوربین مداربسته دیدیم ، تنهاشما بودی که تلاش کردی ازدرب ورود تااینجا ، نقصها رو اصلاح کنی...
درآن لحظه همه چی ازذهنم پاک شد ؛
کار و مصاحبه و شغل و...
👈 هیچ چیزجزصورت پدرم راندیدم ،کسیکه ظاهرش سختگیر ، امادرونش پرازمحبت بودوآینده نگری...
⭐عزیزانم 🌟
☀️ در ماوراء نصایح وتوبیخهای مادرها و پدرها ، محبتی نهفته است که روزی حکمت آن راخواهید فهمید...
⭕اما شاید دیگر آنها در کنار ما نباشند :
میگن قدیما حیاطها درب نداشت اگر درب داشت هیچوقت قفل نبود ...
پدر و مادرها مدرک دانشگاهی نداشتند اما به خوشبختی رسیدند ؛ شاید به خاطر اینکه
⬅️ دنبال عملکردن بودند. فقط یک کلام میگفتند:
خدایا به دادههایت شکر.
⬅️ نمیگفتند تشنه رو آب بدید ثواب داره میگفتند آب بدید به بچه که طاقت نداره
⬅️ موقعی که غذا میپختند، نمیگفتند بدیمبه همسایه ثواب داره، میگفتند بو بلندشده همسایه میلش میکشه ببریم اونا هم بخورن.
⬅️ موقعی که یکی مریض میشد نمیگفتن این دعا رو بخونی خوب میشی، میرفتن خونه طرف ظرفاشو میشستن جارومیزدن، غذاشو میپختن که بچه هایشغصه نخورن
✅ اول و آخر کلامشون رحم و مهربانی بود.#رحم کن تا خدا رحم کنه.ببخش از مالت تاخدا برکت به زندگیت بده.
⚪ به بچه عیدی میدادند، میگفتن دلشون شاد میشه
⚪ به همسایه میرسیدن میگفتن همسایه از خواهر و برادر به آدم نزدیکتره.
🙏خدایا قلب ما را جلا بده که خودمان را اصلاحکنیم و با عمل کردن به ثواب برسیم ...
*(( مهربان باشیم محبت کنیم بی منت))*
6.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
┅⊰༻🔳༺⊱┅
منزل به منزل خسته در اسارت 😭
دیدم به هرجایی فقط جسارت 😭
یک الامان از کوفیان بدنام 😭
صد الامان از بیحیایی شام 😭
┅⊰༻🔳༺⊱┅
شهادت جانسوز مولا امام زین العابدین -علیه السلام- تسلیت باد!
✨﷽✨
🔰امام سجاد علیه السلام میفرمایند:
وَ الذُّنُوبُ الّتی تُنْزِلُ النِّقَمَ عِصْیانُ الْعارِفِ بِالْبَغیِ وَ التَطاوُلُ عَلَی النّاسِ وَ الاِستِهْزاءُ بِهِمْ وَ السُّخْریَّةُ مِنْهُمْ ؛
💬گناهانی که باعث نزول عذاب میشوند، عبارت اند از: ستم کردن شخص از روی آگاهی، تجاوز به حقوق مردم، و دست انداختن و مسخره کردن آنان.
📚معانی الاخبار، ص ۲۷۰.