eitaa logo
حسینیه ویادمان شهدای نجف آباد (درجوارمزارشهیدمحسن‌حججی)
3.9هزار دنبال‌کننده
10.9هزار عکس
3.1هزار ویدیو
135 فایل
🔺پخش زنده آپارات https://www.aparat.com/najz.ir/live 🔹️روبیکا https://rubika.ir/mohsen_hojaji1370 🔹️ایتا https://Eitaa.com/yadmanshohada ↙️ارتباط باما: امورات فرهنگی و مداحان افتخاری نظرات،پیشنهادات وامورات کلی @R18_151354 🚫تبادل وتبلیغ نداریم
مشاهده در ایتا
دانلود
#برشی_از_کتاب_سربلند . 📚با غرولند شاکی بودم که به خاطر کار کنگره باید بعداز ظهر ها هم توی پادگان بمانم.گفت:باید به این فکر کنی که داری برای خدا کار می‌کنی!شهدا همیشه توی جنگ بودن،کاری نکن که سرهنگ و سرگرد ببینه،برای رضای خدا کار کن تا خودش جوابت رو بده. موقع خداحافظی،دستی زدم روی شانه اش؛((زود این ستاره هارو زیاد کن که سرهنگ بشی.گفت:ممد ناصحی!آدم باید ستاره هاش برای خدا زیاد باشه، ستاره سرشونه میاد و میره. هر روز در پادگان می دیدمش.می خواستم از کارش سر در بیاورم،آدمی که مدت ها باهن شیطنت می کردیم،یک دفعه از این رو به آن رو شده بود. حرف های خوبی میزد.حال خوشی داشت،تا به هم می رسیدیم،ازش می خواستم نصیحتم کند،حتی با چند جمله یا یک نکته سفارش میکرد؛هر روز قرآن بخون،حتی شده یه صفحه یا یه آیه.خیلی تو روحت اثر می ذاره؛اما وقتی با معنی می خونی تو فکرت هم اثر می ذاره. سوره ی قیامت را دوست ‌داشت و زیاد از آن حرف می زد؛مخصوصا شش آیه ی اولش.می گفت:وقتی خدا می گه اثر انگشتت رو درست کرده،حس می کنی خدا همیشه دنبالت هست.باید خدا رو با تمام وجود باور کرد. @najz_ir @yadmanshohada
#درجه آمد دفترم و گفت: ‌"آقا سید! دوساله پاسدارم و اینجا خدمت می کنم، اما هنوز نمی دونم درجه شما چیه!" خندیدم و با چشم هایم اشاره ای به درجه هایش کردم و گفتم: "حالا حالاها باید بدوی تا به درجه ما برسی" نمی دانم من چقدر باید بدوم تا به گرد راهش برسم،😔 به درجه و مقامش که هیچ! کاش گوشه چشمی به ما کند...💔🥀 #شهید_محسن_حججی🕊 #برشی_از_کتاب_سربلند @YADMANSHOHADA
عملیات سختی را پشت سر گذاشتیم. محسن و گروهشان آن شب کولاک کردند. اکثر شلیک هایشان به هدف خورد. حاج قاسم برای آن شب تعبیر(لیلة الفتوح) را به کار برد.🍃 وقتی از خط برگشتیم بچه های نیشابور روی دست گرفتندمان. میان این خوشحالی و بالاپریدن ها محسن گوشه ای ایستاده بود و تسبیح می چرخاند📿 صداش زدم: مرد حسابی! همه با دمشون گردو می شکنن تو چرا هیچ حسی نداری⁉️ بی تفاوت گفت: من کاری نکردم که بخوام ذوق کنم! همه ی این ها کار خدا بود؛ من دارم شکرش رو به جا میارم که ما رو قابل دونست به دست ما انجام بشه🌹 🔹روز بعد از طرف سردار عراقی مقداری لیر به ما هدیه دادند. محسن قبول نمی کرد. می گفت من به خاطر پول نیامده ام اینجا☝️ گفتم، اولا این هدیه‌ست؛ ثانیا مگه چقدره؟! پیشنهاد دادم مقداری اش را بیندازد داخل ضریح حضرت زینب(س) و با بقیه اش هم برای همسرش سوغات بخرد. 🔸به خیال خام خودم رامش کردم. هنگام برگشت بعد از زیارت حرم حضرت زینب(س) از بازار زیاد خرید نکرد. پرسیدم: مگه قرار نشد با اون هدیه سوغات بخری؟! -رفت همون جایی که باید می رفت! -یعنی همه رو انداختی تو ضریح؟ ╭━━⊰⊰⊰⊰⊰❀🇮🇷❀⊱⊱⊱⊱⊱━━╮ https://www.instagram.com/mohsen_hojaji1370/ @yadmanshohada ╰━━⊰⊰⊰⊰⊰❀❤️❀⊱⊱⊱⊱⊱━━╯