Innocence_-_Giovanni_Marradi.mp3
3.34M
#موسیقی_بیکلام
گويی به خواب بود
جوانیمان گذشت
گاهی چه زود
فرصتمان دير ميشود
کاری ندارمت كه
کجايی چه ميکنی
بی عشق سر مکن که
دلت پير ميشود
قیصر امين پور
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
"دریـــــــا باش" تا هرکس لایقت بود در تو آرام گیرد؛وهرکس لایقت نبود در تو غرق شود..
"ﻣﻐــــــــﺮﻭﺭ باش"ﺍﮔﺮ کسی لایقت بود ﻏﺮﻭﺭت ﺭو ﻓﺮﺵ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯾﺖ کن...
"ﺧﻮﺩﺧﻮﺍه باش"ﺍﮔﺮ کسی ﻻیقت بود ﺗﻤﺎﻡ ﺧﻮﺍﺳﺘﻪ ﻫﺎیش
ﺩﺭ ﺗﻮﺧﻼﺻﻪ ﻣﯿﺸﻮﺩ...
"ﭘﯿﭽﯿـــــــﺪﻩ باش"ﺍﮔﺮ کسی لایقت بود ﺑﺮﺍیش ﺗﺒﺪﯾﻞ ﺑﻪ ﯾﮏ ﺟﻤﻊ ﺳﺎﺩﻩ شو...
"ﻟﺠـــــــــﺒﺎﺯ باش"ﺍﮔﺮکسی ﻻﯾﻖ بود ﺁتش بزن ﻫﺮ ﺁﻧﭽﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﺳﺮ ﻟﺞ ﺩﺍﺭد...
"همه این ها باش"
ﺍﮔﺮ کسی ﻻﯾﻖ تو باشد ﻫﻤانی میشوی ﮐﻪ ﻫﻤﻪ ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺩﺍﺷﺘﻨﺶ ﺭو ﺩﺍﺭند...
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
#ضربالمثل
«چاه نکنده منار را می.دزدد»:
ضرب المثل چاه نکنده منار را می دزدد به افرادی گفته میشود که قبل از مقدمات کار شروع به کار میکنند.
زمینه پیدایش
در روزگاران قدیم مردمی از اهالی روستاهای کویری ایران سخت تلاش کردند تا توانسته بودند در روستای خود چاهی بکنند. مردم از این چاه برای آبیاری زمینهای کشاورزی خود استفاده میکردند. این آبیاری صحیح باعث شد آنها محصولات خوبی برداشت کنند و سود خوبی نیز نصیبشان شود. سال به سال وضع مردم این روستا بهتر شد تا اینکه شروع کردند به ساختن خانههای جدید برای خودشان و چون برای خانه سازی نیاز به آجر داشتند ، تصمیم گرفتند یک کورهی آجرپزی بسازند تا با خاکهای همانجا آجر تولید کنند و خانه بسازند.
با ساختن این کوره با آن منارهی بلندش کار ساخت و ساز روستای آنها سرعت گرفت و کم کم در طی چند سال تبدیل به شهر کوچکی شد و سطح زندگی مردم نیز بالاتر رفت ، به طوری که رشد و ترقی این روستا زبان زد روستاهای اطراف شد. بعضی از روستاها رشد آنها را ناشی از همکاری و پشتکاری که داشتند میدانستند. ولی مردم یکی از این روستاهای اطراف عامل پیشرفت آنها را فقط ساخت مناره آجرپزی میدانستند و میگفتند اگر ما هم چنین مناری داشته باشیم رشد میکنیم.
یک روز عدهای از مردم این روستای فقیر و کم درآمد جمع شدند و تصمیم گرفتند ، راه پیشرفت آنها را به هر روشی شده طی کنند و به این نتیجه رسیدند بهترین راه داشتن مناره است.
برای به دست آوردن مناره همه با هم تصمیم گرفتند به آن شهر کوچک بروند و شبانه بدون اینکه کسی بفهمد مناره را بدزدند و به شهر خود بیاورند. همان شب چندین مرد قوی هیکل و صد تا الاغ برای حمل کردن مناره و آوردن آن تا آن روستا به طرف روستای دیگر به راه افتادند ، وقتی آنها وارد آن روستای آباد شدند مردم همه خوابیده بودند و شهر در سکوت بود. روستاییان از فرصت استفاده کردند. طنابهایی به دور منار بستند و شروع به کشیدن کردند تا منار را از جا بکنند ، الاغها را هم طوری قرار دادند تا منار یکراست روی آنها بیفتد و بتوانند به راحتی به روستای خود برگردند و منار را با خود ببرند. ولی هرچه تلاش کردند و زور زدند فایدهای نداشت. مردها خیس عرق شدند ولی مناره ذرهای تکان نخورد. از صدا و همهمهی مردم پیرمردی که در کورهی آجرپزی کار میکرد و شبها همانجا استراحت میکرد بیدار شد. سرکی به بیرون کشید و فهمید مردم روستای کناری به قصد دزدی مناره دارند تلاش میکنند ، در دل شروع به خندیدن کرد.
مناره چندین متر در داخل زمین پایه داشت و به این راحتیها حتی تکان هم نمیخورد. اول فکر کرد اصلا" خودش را نشان ندهد ، تا آنها تلاش خود را بکنند و هر وقت خسته شدند بروند.
مدتی گذشت و مردان قوی هیکل هرچه توان داشتند برای تکان دادن مناره به کار بردند خسته هرکدام به کناری افتادند تا استراحت کنند. پیرمرد که این رفتار آنها را دید دلش سوخت و خواست به آنها کمک کند. چند سرفه کرد و آرام از مناره خارج شد. چند نفر از آنها آمدند پیرمرد را گرفتند تا مبادا داد و فریاد به راه بیندازد و همهی مردم را از حضور آنها مطلع کند. پیرمرد گفت : نیازی به این کارها نیست. من از کار سخت داخل این کوره داغ آجرپزی خسته شدهام ، من خوشحال هم میشوم شما این کوره را با خود ببرید. فقط یک سوال ، اگر شما این مناره را دزدیدید میخواهید چه کارش بکنید؟ یکی از مردان روستا گفت : خوب در روستای خود نصب میکنیم تا باعث ترقی ما هم شود. پیرمرد گفت : خوب این آنقدر بزرگ است که مردم اینجا سریع میفهمند که شما دزد آن بودهاید و به سراغتان میآیند ، شما بهتر نیست ابتدا چاهی بکنید به این اندازه که مدتی این مناره را داخل آن پنهان کنید.
اهالی روستا که دیدند پیرمرد راست میگوید به روستای خود برگشتند و شروع به حفر چاهی کردند که مناره داخل آن جا شود. آنها تصمیم گرفته بودند هرچه سریعتر روستای خود را رشد دهند. چند روزی که چاه را کندند به آب رسیدند. وقتی به آب رسیدند ، فکر دزدیدن مناره را کنار گذاشتند و از آب که مایع اصلی آبادانی است استفاده کردند کشاورزی خود را وسعت دادند و روستای خود را آباد کردند. و دیگر کار سخت دزدیدن مناره را فراموش کردند.
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
ما اینجا ماندگاریم
در این خاک
که دستبندی از گل با اوست
اینجا سرزمین ماست
از سپیده دم عمر اینجا بوده ایم
اینجا بازی کردهایم
عاشق شدهایم
و شعر نوشتهایم
ما ریشه داریم در آبراهش
چون گیاهان دریا
ریشه داریم در تاریخش
در نانِ نازکش
در زیتونش
در گندم زردگونش
ریشه داریم در وجدانش
ماندگاریم در آذار و نیسانش...
#نزار_قبانی
و نور راه خود را پیدا خواهد کرد
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍به خدا ایمان داشته باش
📚استاد دانشمند
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
سـ🌸ـلام
اول هفتهتون پر از شادی و برکت🌷
🗓 امروز شنبه
☀️ ۱۷ آذر ١۴٠۳ شمسی
🌙 ۵ جمادی الثانی ١۴۴۵ قمری
🌲۷ وسامبر ٢٠٢۴ ميلادی
♦️ذڪر روز : 《یا رَبَّ العالَمین》
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
🌷 اینجا دوباره زندگی کن
🪴 @yadmarg 👈
10.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
اشکالی نداره آدم کاملی نیستی ....
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
روزگار عجیبی شده است،
حتی وقتی میخندیم
منظورمان چیز دیگریست،
وقتی همه چیز خوب است میترسیم،
ما به لنگیدن یک جای کار عادت کردهایم...
#هوشنگ_ابتهاج
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
📗 ریشه ی ضرب المثل
آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
"آب که از سر گذشت، چه یک ذرع چه صد ذرع ـ چه یک نی چه صد نی" یا "آب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب" کنایه از زمانی است که کار خراب می شود و آنچه که نبايد بشود شد ديگر زياد و کمش فرقي نمي کند.
در زمانهای گذشته در جیحون سرمای سختی بود ، گاوچرانی هم در همین ایام ، گاومیشهای خود را از رود جیحون می گذراند که به دلیل طغیان اب در روزهای قبل به عمق رود افزوده شده بود ، گاوچران چون یک یک گاومیشهای خود از آب گذراند به سالار گاومیش خود رسید چون خواست او را ز جیحون بگذراند به داخل آب رفت و چون آب از سرش بیشتر شد به را ه خود در عمق پاینتر رود ادامه داد شخصی به او گفت: ای مرد آب که از سر گذشت چرا به راهت ادامه دادی؟
گاوچران گفت:
در فصل سرما ، اب که از سر گذشت در جیحون چه به سری چه به وجبی چه به نیزه ای چو به زرعی
و امروز شد: اب که از سر گذشت چه یک وجب چه صد وجب
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
مگر فایدهای هم دارد
به درختی که...
تبدیل به هیزم شده،
بگویی باغبان پشیمان است!؟
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751
ـ🌱🌱🌱
من دیدهام، دیدهام که بعضیها نه زندگی میکنند، نه میگذارند که دیگران زندگی کنند. آدمهای همیشه غمگین و همیشه بدبین و همیشه خشمگین و همیشه معترض!
بعضیها لبریز از انرژیهای تاریک هستیاند و هیچجوره اهل صلح و سازگاری و آرامش نیستند، انگار که خاکشان را از سرزمینهای دائما جنگ و ویرانی و ماتم برداشتهاند، از حضورشان اندوه و مصیبت و رنج میبارد و هرکجا که پا گذاشتند، غبار فتنه و جنجال و کدورت و ویرانی بلند میشود.
بعضیها نمونهی عینیِ زوالِ انسان و انسانیتاند، اصلا نیامدهاند که زندگی کنند! آمدهاند که زندگی را بهکام دیگران زهر کنند...
┈┈┈•••༶༓✤༓༶•••┈┈┈
https://eitaa.com/joinchat/1419182419Ce39ece1751