🍃🌹🌷☘🌷🌹🍃
https://t.me/andimeshkpic/2750
💐 #عروس_حضرت_زهرا(س)
♦️«آقا فرامرز پسرعمویم و #بازرس_فرمانداری بود. سیزده ساله بودم که باهاش ازدواج کردم.
توی اتاقم یه عکس #شهید زده بودم خیلی شبیه فرامرز بود. یه روز بهش گفتم: «فرامرز تو خیلی شبیه این شهیدی.» گفت: «ای کاش منم مثل اون شهید بشم.»
🔻خیلی #خوش_اخلاق بود و همیشه به #فقرا کمک می کرد. توی #حسینیه_امام_خمینی هم کمک جمع میکرد برای #جبهه.
🔻 برادر شوهرم #عزت_الله توی #انقلاب شهید شده.
عمویم بخاطر اینکه فرامرز جبهه نرود خودش رفت جبهه.
🔻فرامرز یک مدت حال و هوایش طور دیگری شده بود گاهی مدتها به جایی خیره می شد.
رفقایش بهش میگفتند: «نور بالا می زنی.»
یک روز برای دوستاش تعریف کرد: «خواب #امام_خمینی رو دیدم. امام یه دسته گل برام آورده بود، عکس خودم رو وسطش دیدم.»
🔻 ۴#_آذر_۶۵ پسرم بیست و دو روزش بود. وقتی فرامرز از در رفت بیرون انگار یکی بهم گفت: «دیگه نمیبینمش.» دنبالش دویدم بیرون وقتی رفتم از کوچه پیچید.
برگشتم بچه رو بغل گرفتم و براش #لالایی میخواندم و بیاختیار #گریه میکردم.
نزدیک ظهر #هواپیماهای_عراق نزدیک دو ساعت #اندیمشک را #بمباران کردند. شب شده بود و هنوز فرامرز برنگشته بود. خیلی نگرانش بودم.
ساعت سه کنار گهواره ناصر خوابم برد. خوابش رو دیدم. گفتم: «کجا بودی؟» گفت: «از امروز به بعد باید خودت تنها ناصر رو بزرگ کنی.»
💥توی بمباران، درحالی که داشت به مجروحین کمک میکرد ترکش خورد توی گلویش و شهید شد.
🔻بعد از شهادتش خیلی بیتاب بودم. یک شب خواب #حضرت_زهرا(س) رو دیدم. ایشون بهم گفتند: «چرا اینقدر بیتابی؟ مگه نمیدونی همه #همسران_شهدا عروسهای من هستن؟!» از اون شب به بعد خیلی حالم بهتر شد.
📝 همسر شهید فرامرز رضایی میرقائد
#شهید_فرامرز_رضایی_میرقائد
#دفتر_تاریخ_شفاهی_شهید_جواد_زیوداری_اندیمشک
🔰 @shahre_zarfiyatha
🔰 @yadshohada
🍃🌺🌸💠🌸🌺🍃
https://t.me/yadshohada/472
💠 #دعا_کن_شهید_بشم
⭕️نوجوون بود که تصمیم گرفت بره #جبهه. اصرار کرد برم پایگاه بسیح براش امضا کنم. هر کاری کردم نتونستم قانعش کنم. بالٵخره بدون اجازهی پدرش رفتم #رضایتنامهاش رو امضا کردم.
⭕️ وقتی خواست حرکت کنه گفتم: مادر میری برای رزمندهها دست و پاگیر میشی! تو که نمیتونی کاری انجام بدی! در جوابم گفت: مادر سطل آبی و لیوانی میگیرم دستم و به رزمندهها آب میدم، فقط همین!
⭕️ گفتم: دعا میکنم #_پیروز برگردی! گفت: دعا کن #_شهید بشم. اگه شهید بشم پیروزم! دیگه ته دلم به #_شهادتش رضایت داده بودم.
⭕️بار آخر که خداحافظی کرد بره جبهه، از خونه که حرکت کرد تا در مسجد امام جعفرصادق(ع) اندیمشک قد و قوارشو نگاه میکردم. رفت و خبر شهادت برام اومد.
⭐️راوی: مادر #شهید_حبیب_اله_عصاره در دیدار رهروان زینبی اندیمشک
🔰 @shahre_zarfiyatha
🔰 @yadshohada
💠 #بسیجی_عاشق
🔴 یکی از بسیجیان #گردان_حمزه از لشکر ۷ ولی عصر(عج) تعریف می کرد: دوران دفاع مقدس در واحد فرهنگی بنیاد #شهید، مسئولیت تهیه و ضبط فیلم عملیات ها و مرتب کردن فیلم ها و قاب و عکس #شهدا را به عهده داشتم.
🔸 یک روز نوجوانی محجوب به بنیاد آمد و اعلام همکاری کرد و از آن روز به بعد هر روز او را می دیدم که می آمد و به من کمک می کرد. با دیدن تصاویر و فیلم های #شهدا و بچه های #رزمنده، اشک در چشم هایش حلقه می زد. تا اینکه عاقبت طاقت نیاورد ویک روز او را در #جبهه دیدم که #بی_سیم_چی #گردان_حمزه شده بود. او که خود فرزند شهید بود، عاقبت در #عملیات_بیت_المقدس_۷ به دوستان و پدر شهیدش پیوست. قاب عکس او را که تهیه کردیم، پایین آن نوشتیم: «#بسیجی_عاشق_مسعود_رومی_پور.»
🔻 #دو_رکعت_عشق
https://eitaa.com/yadshohada
🍃🌺🌸💠🌸🌺🍃
https://t.me/yadshohada/472
💠 #دعا_کن_شهید_بشم
⭕️نوجوون بود که تصمیم گرفت بره #جبهه. اصرار کرد برم پایگاه بسیح براش امضا کنم. هر کاری کردم نتونستم قانعش کنم. بالٵخره بدون اجازهی پدرش رفتم #رضایتنامهاش رو امضا کردم.
⭕️ وقتی خواست حرکت کنه گفتم: مادر میری برای رزمندهها دست و پاگیر میشی! تو که نمیتونی کاری انجام بدی! در جوابم گفت: مادر سطل آبی و لیوانی میگیرم دستم و به رزمندهها آب میدم، فقط همین!
⭕️ گفتم: دعا میکنم #_پیروز برگردی! گفت: دعا کن #_شهید بشم. اگه شهید بشم پیروزم! دیگه ته دلم به #_شهادتش رضایت داده بودم.
⭕️بار آخر که خداحافظی کرد بره جبهه، از خونه که حرکت کرد تا در مسجد امام جعفرصادق(ع) اندیمشک قد و قوارشو نگاه میکردم. رفت و خبر شهادت برام اومد.
⭐️راوی: مادر #شهید_حبیب_اله_عصاره در دیدار رهروان زینبی اندیمشک
🔰 @shahre_zarfiyatha
🔰 @yadshohada
💠 #بسیجی_عاشق
🔴 یکی از بسیجیان #گردان_حمزه از لشکر ۷ ولی عصر(عج) تعریف می کرد: دوران دفاع مقدس در واحد فرهنگی بنیاد #شهید، مسئولیت تهیه و ضبط فیلم عملیات ها و مرتب کردن فیلم ها و قاب و عکس #شهدا را به عهده داشتم.
🔸 یک روز نوجوانی محجوب به بنیاد آمد و اعلام همکاری کرد و از آن روز به بعد هر روز او را می دیدم که می آمد و به من کمک می کرد. با دیدن تصاویر و فیلم های #شهدا و بچه های #رزمنده، اشک در چشم هایش حلقه می زد. تا اینکه عاقبت طاقت نیاورد ویک روز او را در #جبهه دیدم که #بی_سیم_چی #گردان_حمزه شده بود. او که خود فرزند شهید بود، عاقبت در #عملیات_بیت_المقدس_۷ به دوستان و پدر شهیدش پیوست. قاب عکس او را که تهیه کردیم، پایین آن نوشتیم: «#بسیجی_عاشق_مسعود_رومی_پور.»
🔻 #دو_رکعت_عشق
@yadshohada
🍃🍃🍃🌹🍃🍃🍃
💠 #دفتر_یادداشت
🔷 یاد شهدا همیشه جاوید باد.
#شهید_محمد_رضا_ایستان با دفتر یادداشت کوچولویی که همیشه در جیب داشت معروف است.
🔻به هرکس که می رسید بعد از سلام میگفت: برایم یک حدیث یا یک نکته اخلاقی بگو. سریع آن حدیث یا نکته را در دفترش یادداشت میکرد.
🔶مأخوذ به حیا بودن او ، لبخند ملیح او، حضور مستمر در #مسجد و #جبهه، #ادب از ویژگیهای منحصر به فرد شهید ایستان بود..
👈 راوی :غلامرضا الهام
💥🍃🌺🍃🌺🍃🌺🍃💥
-------------------------------
@Yadshohada
https://t.me/yadshohada/2793