eitaa logo
دانلود
#شهید_مسعود_اکبری
🍃🌺🌺💠🌺🌺🍃 https://t.me/andimeshkpic/2691 🔴 به استقبال یادواره ( ۲ ) 💠(ع) ♦️ قبل از عملیات والفجر هشت که در اردوگاه پلاژ اندیمشک مشغول آموزش های آبی خاک خصوصا آموزش خواصی جهت انجام عملیات شده بودیم .بنا به نیاز ودستور فرماندهی از گروهان نصر به گروهان فتح منتقل شدیم و در کنار افرادی آماده و ورزیده از نظر جسمی ، روحی و معنوی تحت امر قرار گرفتیم . 🔻 طلبه ی جوانی بنام از بچه های مراغه لشکر عاشورا جهت کلاسهای عقیدتی به گردان حمزه سیدالشهدا می‌آمد و کلاس اخلاق برگزار میکرد و برمی گشت . 🔻با رفت و آمد های تکراری و ملاقات های خصوصی مجذوب سیرت این شهید والا مقام شد و شیخ علی سیفی کلا عضو گردان حمزه سیدالشهدا گردید . 🔻 کلاس های اخلاق تبدیل به مراسمات روضه و سینه زنی شبانه ی گروهان غواص شده بود . شیخ علی روضه و نوحه میخواند و مسعود ناله و سینه میزد . مسعود اکبری بی ریا اول خودش لخت میشد و شمع محفل روضه داری امام حسین (ع) می شد و شیخ علی با لهجه ی شیرین ترکی روضه میخواند . 🔻هنوز صدای دلنشین یا حسین ، رقیقه ، یا زهرای آن محفل طنین انداز جان ودلمان هست . هنوز قامت رعنای شهیدان _جاری ، _زاده ، ، ، ، که گرداگرد مسعود اکبری پروانه وار حسین حسین می کردند یادمان هست . 💥روحشان شاد و یاد شهدای و رزمندگان گردان حمزه سیدالشهدا لشکر ۷ ولیعصر (عج ) در عملیات والفجر ۸ گرامی باد ... 📝 : ناصراسکندری - آذر۹۶ 🔰 @yadshohada
🍃🌺🌺💠🌺🌺 https://t.me/yadshohada/1398 🔴 به استقبال یادواره ( 3 ) 💠 ♦️ چند روز قبل از عملیات بدر در سال ۱۳۶۳ که در اردوگاه دلاوران گردان حمزه سیدالشهدا در منطقه ی جفیر چادر زده بودیم . بنا به دلایلی باید نیروهای بسیجی گروهان نصر را تحویل گروهان فتح به فرماندهی می‌دادیم . 🔻 فرمانده گروهان نصر لیستی از نیروها را بجز کادر گروهان بدستم داد و گفت : این تعداد از نیروها را بخط میکنی و می بری تحویل آقای اکبری میدهی و خودت برمیگردی میای گروهان . چون کادر گروهان را نگهداشته بود ومنم از کادر گروهان و در خدمت بودم . 🔻تا آن روز هنوز را ندیده بودم ولی اوصاف شجاعت و فرماندهی آن مرد خدا را شنیده بودم . و مشتاق زیارتش بودم ، با یک از جلو نظام همیشگی نیروها را بخط کردم و بسمت گروهان فتح ؛ گردان حمزه سید الشهدا حرکت نمودیم . 🔻 بین راه در ذهن خودم تمصال واوصاف مسعود اکبری را برانداز میکردم تا رسیدیم به چادر فرماندهی گروهان فتح . دوسه نفر جلوی چادر ایستاده بودند . به نیروها فرمان ایست دادم و خودم رفتم جلوی چادر سلام کردم و سراغ آقای اکبری را گرفتم یکی از دوسه نفر جلوی چادر به داخل چادر اشاره کرد منم ناخودآگاه سرم را به داخل چادر خم کردم و ناگهان هیبت وصلابت جوانی خوش چهره با قدی رعنا و رشید را در حال نماز خوندن بود دیدم . 🔻هنوز قبل از ظهر بود و وقت اذان نشده بود . اما بنظرم مشغول نافله های ظهر بود . بعدا فهمیدم که این فرمانده چقدر اهل نماز خصوصا نوافل ونماز شب و بیشتر اهل سینه و نوحه و سوز دل بود است . هیبتش و سیرتش بدلم نشست . در دلم بخودم گفتم . ای کاش اسم تو هم دراین لیست قید میشد و بهمراه نیروها تحت فرمانش قرار میگرفتم . 🔻اما طبق دستور باید بر می‌گشتم به گروهان نصر ، هرچند حاج احمد نونچی و زاهدین خیراللهی و سایر فرماندهان دسته و گروهان و گردان همه یکی بهتر از دیگری بودند اما جزبه ی مسعود اکبری چیز دیگری بود . ومن را مشتاق خود کرده بود تا اینکه در عملیات والفجر هشت توفیق یافتم در گروهان فتح (گروهان غواص) تحت امرش قرار بگیرم و از وجودش فیض ببرم . 🔹 روحش شاد و یادش گرامی باد .... 📝 ناصراسکندری_آذر۹۶ 🔰 @yadshohada
🍃🌺🌺💠🌺🌺🍃 https://t.me/andimeshkpic/2692 🔴 به استقبال یادواره ( ۴ ) 💠 ♦️ در غروب قشنگ و رویایی بیستم بهمن ماه سال ۱۳۶۴ گروهان غواص با دو سه تا تویوتا از درون ساختمانهای اروند کنار محل تجمع گردان حمزه سیدالشهدا در امتداد و لابلای نخلستان ونی زارهای ساحل اروند همزمان با سایر غواصان دیگر یگانها بسمت نقطه ی شروع عملیات با شوق زدن به خط دشمن حرکت کردند . 🔻 غروبی دل انگیز که با زمزمه های عاشقانه ی جوانانی که به مسلخ عشق می‌رفتند . عارفانه و غریبانه شده بود . 🔻 بعداز نماز مغرب وعشا، و راز ونیازهای عشاق که آخرین نماز بعضی ها شده بود . با تعویض لباس و پوشیدن لباس های غواصی آماده ی حرکت شده بودیم که تازه فرمانده ی رشید گروهان غواص متوجه شدکه لباس غواصیش نیست ، حالا شاید در آن شلوغی کار شاید جامانده بود ، و یا بین راه با عبور از دست اندازهای جاده ی ساحلی از بار ماشین افتاده بود . خلاصه اینجا بود که باید برای فرمانده رشید لباس غواصی پیدا میشد تا حرکت گروهان آغاز گردد . چون علمدار گروهان بود . 🔻 در یک چشم بهم زدن ایثار گری شروع شد .بچه ها تا متوجه شدند یکی دو نفر لباس آوردند وتعارف کردند . اما لباس هیچ کدام سایز بدن رشید مسعود نبود . چون قد کشیده و بلندی داشت . تنها لباسی که برازنده قامت رعنای مسعود شد لباس غواصی جانشین گروهان بود . جانمحمد لباس را پیش کش کرد و مسعود ان را پوشید . وخنده بر لبانش جاری شد . 🔻با خنده ی مسعود وداع آخر همرزمان هم آغاز شد . لحظه ای رویایی خداحافظی آخر ، التماس دعا های و شفاعت یافتن از همدیگر ، با گذر از زیر قرآن که در دستان مبارک فرمانده گردان حمزه سید الشهدا لشکر ۷ ولیعصر (عج) بود و با آرزوی پیروزی بر دشمن حرکت بسمت معبر عملیاتی آغاز شد . 🔻بچه ها یکی یکی و دسته دسته به آب افتادند و با فین زدن ساحل خودی را بسمت ساحل دشمن طی کردند . اما جانمحمد جاری که شاید غمگین ترین فرد شده بود چون نمی توانست بچه های غواص را همراهی کند . اما شاید خداوند مامورش کرده بود برای جمع آوری و انتقال اجساد شهدای این عملیات . جانمحمد با چشمانی اشکبار بار پیاده بسمت ارودگاه برگشت تا لباس خواصی تهیه کند . 🔻 در اسرع وقت خودرا به بچه های غواص رساند . ولی وقتی رسید که با باز شدن معبر گردان حمزه سیدالشهدا . خط اول دشمن شکسته شده بود . و با روشن نمودن چراغ معبر سر پلی برای گروهان‌های خاکی موج بعدی فراهم گردید . وخطوط دشمن تسخیر شد . اما تعدادی از جنازه های شهدا گروهان غواص در معبر و بعد از معبر بجا مانده بودند . از جمله جنازه ی فرمانده ی گردان خط شکن آن مرد صالح و فرمانده ی گروهان غواص آن چهره زیبا و قامت رعنا که سبب فتح و پیروزی با اقتدار عملیات والفجر هشت شده بودند . وجانمحمد با رسیدن به معبر اجساد شهدا را جمع آوری و با اولین قایق ها به عقب انتقال داد . 🔹روحشان شاد و یادشان گرامی باد ...... 📝 ناصراسکندری_آذر۹۶ 🔰@yadshohada
🍃🌺🌺💠🌺🌺 https://t.me/yadshohada/1031 🔴 به استقبال یادواره ( ۵ ) 💠 ♦️ دراوایل جنگ در دبیرستان خدمات ( شهید موسوی) در کنار در انجمن اسلامی دبیرستان بودیم. او در فعالیتهای فرهنگی و هنری نقش بسیار پر رنگی داشت . 🔹 بدلیل صوت دلنشین بصورت ثابت قرائت قرآن اول صبح در دبیرستان بعهده ایشان بود. و همچنین در فعالیتهای هنری از جمله تشکیل بسیار فعال و موثر بود و از وجود برادر بزرگش آقا مجتبی که در کارهای نمایشی بود استفاده می کرد. 🔹خاطره بنده بر میگردد به پدافندی طلائیه در مرداد و شهریور ماه سال ۱۳۶۱ بعد از عملیات رمضان که در بدو ورود به منطقه منجر به شهادت برادران عزیزم سهراب بازگیر و علیرضا شیخ نجدی و ... گردید. 🔹 در منطقه پدافندی شهید مسعود فرمانده دسته وبنده معاون ایشان بودم . چند روز بعد از استقرارمان در منطقه با یاداشتی از گردان نیروی جدیدی به دسته ؛ جایگزین اینجانب بعنوان معاون دسته معرفی گردید. او که مانند مسعود پاسدار رسمی بود و ان کسی نبود جزء . 🔹 آن روز مسعود مرا فرا خواند و شهید زاهدین نیز آنجا بود. عزیز با آن متانت طبع و صداقت والایش و ارتباط دوستی صمیمانه اش با اینجانب فرمودند:" که حاضرم آقای خیراللهی بعنوان فرمانده و بنده سر جای خودم بعنوان معاون باقی بمانم". 🔹بنده به اقای اکبری گفتم خیر دوستی و محبت بجای خود و رعایت اجرای دستور بجای خود . در ان ماجرا افتخار نصیبم گردید تا با یکی از فرشتگان پاک و خوبی از خوبان خدا یعنی شهید والا مقام زاهدین خیراللهی اشنا شوم . چون روز اول معرفی او به گردان بود . و چه شروع اشنایی قشنگی اتفاق افتاد . 🔸 روحشان شاد و یادشان همواره گرامی باد . 🗓 حسنعلی معظمی-دی۹۶ 🔰 @yadshohada
🍃🌺🌺💠🌺🌺🍃 https://t.me/yadshohada/1308 🔴 به استقبال یادواره ( ۷ ) 💠 به یاد شهدا قرآن بخوان 🔻همیشه قرآن کوچکی به همراه داشت و از هر فرصتی برای تلاوت قرآن استفاده می کرد . 🔻یک روز متوجه شدم در بین برگهای این قران عکس دوستان شهیدش را گذاشته است . 🔻او هنگام تلاوت قرآن به هر عکس که می رسید برای احترام و شادی روح آن شهید سوره ای تلاوت می نمود . 🔻امروز نام علمدار گردان حمزه اندیمشک ، در برگهای قرآن کوچکم می درخشد . 🔰 https://iGap.net/yadshohada
🔴 #شهید_مسعود_اکبری
🍃🌺🌺💠🌺🌺🍃 https://t.me/andimeshkpic/2715 🔴 به استقبال یادواره ( ۸ ) 💠 فرمانده گروهان غواص گردان حمزه سیدالشهدا لشگر ۷ حضرت ولیعصر {عجل اللّٰه تعالی فرجه الشریف} شهادت= ۶۴/۱۱/۲۱ - اروندرود فاو، عملیات والفجر ۸ 🔻دلاوری از رزمندگان شهرستان اندیمشک بود. قامتی کشیده داشت و صورتی با لبخندی همیشگی. پیشانی نورانی او حکایت از نمازهای نیمه شبش داشت. 🔻 او با اخلاق و کردارش، قلب‌ها را تسخیر کرد. شجاعت و خط‌شکنی او در عملیات‌ها و شهادتش در والفجر ۸ در بهمن ۱۳۶۴ هیچ گاه از یاد رزمندگان گردان حمزه نمی‌رود. 🔰 @yadshohada
🔴 #شهید_مسعود_اکبری
🍃🌺🌺💠🌺🌺🍃 https://t.me/andimeshkpic/2723 🔴 به استقبال یادواره ( ۹ ) 💠 🔹 در طراحی پیس و نمایشنامه برای نوجوانان در مدارس دستی داشت . 🔹 زمانی که بسیج نوجوانان شروع شد برای ورود به کارهای فرهنگی" نمایش" در این سطح از کسانیکه علاقه مند بودند مشورت می گرفتیم و شهید اکبری کسی بود که کمک می کرد و دو جلسه از ایشون برای تهیه نمایشنامه وتوجیه دعوت کردیم. 🌺🌺 یاد و خاطره شهدا گرامی باد و مقصود و منششان چراغ راه ما باد خدایا شهیدانمان را برایمان واسطه وشفیع قرار بده ان شاءالله 📝 استاد علی شوشی 🔰 @yadshohada
🍃🌺🌺💠🌺🌺🍃 https://t.me/andimeshkpic/2719 🔴 به استقبال یادواره ( ۱۰ ) 💠 یاد شب اول قبر ♦️قبل از عملیات والفجر مقدماتی ، بچه ها متوجه گودالی شبیه به قبر و رو به رو به قبله شدند . پس از مدتی تحقیق و جستجو دریافتند که این گودال یا به عبارتی قبر ، متعلق به اکبری است . ♦️شهید مسعود اکبری علمدار دلاور گردان حمزه ع ، اندیمشک از لشکر 7 ولی عصر عج بود که به یاد شب اول قبر و سکرات موت در آن گودال چون بستری نرم می آرمید . 🌷 روحش شاد و راه سرخش پر رهرو باد 🌷 🔰 @yadshohada
#شهید_مسعود_اکبری