ستاد یادواره شهدای مشکین دشت
مراسم شام غریبان حاج قاسم سلیمانی
•|مزار شهدای گمنام|•
#مرد_میدان
#سردار_دلها
@yadvare_shohada_mishkindasht
ketabrah.ir19.mp3
زمان:
حجم:
27.31M
💐🥀🕊🌹🕊🥀💐
#کتاب_صوتی
#وقتی_مهتاب_گم_شد
#خاطرات_شهید
#علی_خوش_لفظ
💐 قسمت #نوزدهم💐
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
💐🥀🕊🌹🕊🥀💐
@yadvare_shohada_mishkindasht
💐🥀🕊🌹🕊🥀💐
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
#سردار_شهید
در مڪتب ما #شهادت مرگی نیست ڪه دشمن بر ما تحمیل ڪند ، #شهادت مرگ دلخواهی است ڪه مبارز مجاهد و مومن ، با تمام آگاهی و بینش و منطق و شعورش انتخاب میڪند .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#شهید_کریم_آخوندی
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
@yadvare_shohada_mishkindasht
🥀🌴🌹🕊🌹🌴🥀
✍️ #رمان_دمشق_شهر_عشق
#قسمت_بیست_و_چهارم
💠 از اینکه با کلماتش رهایم کرد، قلب نگاهم شکست و این قطره اشک نه از وحشت جسد سعد و نه از درد پهلو که از احساس غریب دلتنگی او بود و نشد پنهانش کنم که بیاراده اعتراف کردم :«من #ایران جایی رو ندارم!»
نفهمید دلم میخواهد پیشش بمانم که خیره نگاهم کرد و ناباورانه پرسید :«خونوادهتون چی؟» محرومیت از محبت پدر و مادر و برادر روی شیشه احساسم ناخن میکشید و خجالت میکشیدم بگویم به هوای همین همسر از همه خانوادهام بریدم که پشت پرده اشک پنهان شدم و او نگفته حرفم را شنید و #مردانه پناهم داد :«تا هر وقت خواستید اینجا بمونید!»
💠 انگار از نگاهم نغمه احساسم را شنیده بود، با چشمانش روی زمین دنبال جوابی میگشت و اینهمه #احساسم در دلش جا نمیشد که قطرهای از لبهایش چکید :«فعلاً خودم مراقبتونم، بعدش هر طور شما بخواید.»
و همین مدت فرصت فراخی به دلم داده بود تا هر آنچه از سعد زخم خورده بودم از #محبت مصطفی و مادرش مرهم بگیرم که در خنکای خانه آرامشان دردهای دلم کمتر میشد و قلبم به حمایت مصطفی گرمتر.
💠 در همصحبتی با مادرش لهجه #عربیام هر روز بهتر میشد و او به رخم نمیکشید به هوای حضور من و به دستور مصطفی، چقدر اوضاع زندگیاش به هم ریخته که دیگر هیچکدام از اقوامشان حق ورود به این خانه را نداشتند و هر کدام را به بهانهای رد میکرد مبادا کسی از حضور این دختر #شیعه ایرانی باخبر شود.
مصطفی روزها در مغازه پارچه فروشی و شبها به همراه سیدحسن و دیگر جوانان شیعه و #سُنی در محافظت از حرم #حضرت_سکینه (علیهاالسلام) بود و معمولاً وقتی به خانه میرسید، ما خوابیده بودیم و فرصت دیدارمان تنها هنگام #نماز صبح بود.
💠 لحظاتی که من با چشمانی خواب از اتاق برای #وضو بیرون میرفتم و چشمان مصطفی خمار از خستگی به رویم سلام میکرد و لحن گرم کلامش برایم عادی نمیشد که هر سحر دست دلم میلرزید و خواب از سرم میپرید.
مادرش به هوای زانو درد معمولاً از خانه بیرون نمیرفت و هر هفته دست به کار میشد تا با پارچه جدیدی برایم پیراهنی چیندار و بلند بدوزد و هر بار با خنده دست مصطفی را رو میکرد :«دیشب این پارچه رو از مغازه اورد که برات لباس بدوزم، میگه چون خودت از خونه بیرون نمیری، یه وقت احساس غریبی نکنی! ولی چون خجالت میکشید گفت بهت نگم اون اورده!»
💠 رنگهای انتخابیاش همه یاسی و سرخابی و صورتی با گلهای ریز سفید بود و هر سحری که میدید پارچه پیشکشیاش را پوشیدهام کمتر نگاهم میکرد و از سرخی گوش و گونههایش #خجالت میچکید.
پس از حدود سه ماه دیگر درد پهلویم فروکش کرده و در آخرین عکسی که گرفتیم خبری از شکستگی نبود و میدانستم باید زحمتم را کم کنم که یک روز پس از نماز صبح، کنج اتاق نشیمن به انتظار پایان نمازش چمباته زدم.
💠 سحر #زمستانی سردی بود و من بیشتر از حس سرد رفتن از این خانه یخ کرده بودم که روی پیراهن بلندم، ژاکتی سفید پوشیده و از پشت، قامت بلندش را میپاییدم تا نمازش تمام شد و ظاهراً حضورم را حس کرده بود که بلافاصله به سمتم چرخید و پرسید :«چیزی شده خواهرم؟»
انقدر با گوشه شالم بازی کرده بودم که زیر انگشتانم فِر خورده و نمیدانستم از کجا بگویم که خودش پیشنهاد داد :«چیزی لازم دارید امروز براتون بگیرم؟»
💠 صدای تلاوت #قرآن مادرش از اتاق کناری به جانم آرامش میداد و نگاه او دوباره دلم را به هم ریخته بود که بغضم را فرو خوردم و یک جمله گفتم :«من پول ندارم بلیط #تهران بگیرم.»
سرم پایین بود و ندیدم قلب چشمانش به تپش افتاده و کودکانه ادعا کردم :«البته برسم #ایران، پس میدم!» که سکوت محضش سرم را بالا آورد و دیدم سر به زیر با سرانگشتانش بازی میکند.
هنوز خیسی آب وضو به ریشه موهایش روی پیشانی مانده و حرفی برای گفتن نمانده بود که از جا بلند شد. دلم بیتاب پاسخش پَرپَر میزد و او در سکوت، #سجادهاش را پیچید و بیهیچ حرفی از اتاق بیرون رفت.
اینهمه اضطراب در قلبم جا نمیشد که پشت سرش دویدم و از پنجره دیدم دست به کمر دور حوض حیاط میچرخد و ترسیدم مرا ببیند که دستپاچه عقب کشیدم.
پشتم به دیوار اتاق مانده و آرزو میکردم برگردد و بگوید باید بمانم که در را به رویم گشود. انگار دنبال چشمانم میگشت که در همان پاشنه در، نگاهمان به هم گره خورد و بیآنکه حرفی بزند از نقش نگاهش دلم لرزید.
از چوبلباسی کنار در کاپشنش را پایین کشید و در همین چند لحظه حساب همه چیز را کرده بود که شمرده پاسخ داد :«عصر آماده باشید، میام دنبالتون بریم فرودگاه #دمشق. برا شب بلیط میگیرم.»...
#ادامه_دارد
@yadvare_shohada_mishkindasht
گــاهی
تمام جمعیت شهر،
همان یک نفری است که نیست...
روحت شاد حاج قاسم...
#حاج_قاسم 💔
#مرد_میدان
#صبحتون_شهدایی🌷
@yadvare_shohada_mishkindasht
تلــاوٺ قرآטּ صبحگاهے
60
🍃🌸ڪلام حق امروز هدیہ
به روح:
#شهید_قاسم_سلیمانی 🌸🍃
@yadvare_shohada_mishkindasht
📝 یادداشت رهبر انقلاب درباره کتاب زندگینامه خودنوشت شهید سلیمانی منتشر شد
کتاب زندگینامه خودنوشت شهید قاسم سلیمانی با عنوان «از چیزی نمی ترسیدم» که مزین به یادداشت رهبر انقلاب اسلامی است، امروز رونمایی شد.
متن حضرت آیتالله خامنهای پیش از مطالعه کتاب به شرح زیر نگاشته شده است:
بسمهتعالی
هر چیزی که یاد شهید عزیز ما را برجسته کند، چشمنواز و دلنواز است.
یاد او را اگرچه خداوند در اوج برجستگی قرار داد و بدین گونه پاداش دنیائی اخلاص و عمل صالح او را بدو هدیه کرد ولی ما هم هرکدام وظیفهئی داریم. کتاب حاضر را هنوز نخواندهام اما ظاهراً میتواند گامی در این راه باشد.
رزقناالله ما رزقه من فضله
سیّدعلی خامنهای
۹۹/۱۰/۷
📚 این کتاب شامل دست نوشتههای شخصی شهید سلیمانی از دوران کودکی و زندگی در روستای قنات ملک کرمان تا میانهی مبارزات انقلابی در سال ۵۷ است.
📚 کتاب «#از_چیزی_نمی_ترسیدم» در دو بخش نوشتار و دستنوشت، با ۱۳۶ صفحه، توسط انتشارات مکتب حاج قاسم متعلق به بنیاد حفظ و نشر آثار شهید سلیمانی به چاپ رسیده است.
@yadvare_shohada_mishkindasht
#گزارش_تصویری
مراسم سالگرد شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی
#سردار_قاسم_سلیمانی
#مرد_میدان
#سردار_دلها
@yadvare_shohada_mishkindasht
#گزارش_تصویری
مراسم سالگرد شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی
#سردار_قاسم_سلیمانی
#مرد_میدان
#سردار_دلها
@yadvare_shohada_mishkindasht
﷽
#گزارش_تصویری
گرامیداشت اولین سالگرد شهادت سردار سلیمانی ، ابو المهدی المهندس و همراهانشان توسط ستاد یادواره شهدای مشکین دشت برگزار گردید.
روز ۱۳ دی ماه، مراسم سالگرد شهادت سردار عزیز کشور حاج قاسم سلیمانی با حضور مردم و مسئولین از جمله
_ریاست محترم حوزه نمایندگی ولی فقیه سپاه امام رضا ع شهرستان فردیس
- رئیس حوزه بسیج ۳۲۱ شهید باهنرمشکین دشت برادر پاسدار آقای توزنده جانی
- شهردار مشکین دشت جناب آقای مهندس بغدادی
- مسئول بازرسی حوزه ۳۲۱ بسیج سرهنگ قاسمی
- فرمانده حوزه خواهران حضرت آسیه(س) سرکار خانم حیدری
-رئیس دفتر شهردار جناب آقای کیانی
با رعایت پروتکل های بهداشتی برگزار گردید.
این مراسم با بازدید از دفتر ستاد یادواره شهدای مشکین دشت ، اهدای جوایز مسابقات سالگرد سردار شهید سلیمانی و هم چنین بازدید از ایستگاه های مناسبتی سالگرد شهید بزرگوار در جوار مزار شهدای گمنام ادامه یافت.
•| ستاد یادواره شهدای مشکین دشت |•
@yadvare_shohada_mishkindasht
هدایت شده از ستاد یادواره شهدای مشکین دشت
#گزارش_تصویری
مراسم شام غریبان حاج قاسم سلیمانی در جوار مزار شهدای گمنام توسط ستاد یادواره شهدای مشکین دشت
#مرد_میدان
#سردار_دلها
@yadvare_shohada_mishkindasht
هدایت شده از ستاد یادواره شهدای مشکین دشت
26.75M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کلیپ (۳) فراخوان ارسال دل نوشته
حال و هوای مردم در زمان شنیدن خبر شهادت حاج قاسم سلیمانی
با تشکر از همه شرکت کنندگان بزرگوار
@yadvare_shohada_mishkindasht