جمعه و شنبه برایم چه تفاوت دارد
من که هر لحظه و هر ثانیه دلتنگ توام
#امام_زمان
11.47M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⭕️ فرمانده ۲۰ ساله
🔺 شهید محمود کاوه، جوان ریزنقشی که ضد انقلاب آنقدر از او وحشت داشت که وقتی حقوق یک پاسدار ۲ هزار تومن بود برای سرش ۳ میلیون جایزه گذاشته بودند
🔺 فرماندهی ۲۰ سالهای که خط بطلانی بر همهی نظریات روانشناسی و انسانشناسی غربیست و مکتب انسانسازی اسلام را به بهترین شکل به نمایش گذاشت
🔺 مکتبی که فرمانده ۲۰ ساله تربیت میکند، نه یک جوان ۲۰ سالهی دنیای مدرن که نه توان امرار معاش دارد و نه توان تشکیل خانواده، چه برسد به فرماندهی و آموزش نیروهای نظامی
🎥 تا انتها ببینید
🔺 به مناسبت سالروز شهادت ایشان
🔴 #پناهیان، حامیان استاندار خوزستان را به مردم معرفی کرد
1⃣ این تصویر متعلق به آیتالله احمدی شاهرودی، سالها نماینده مردم خوزستان در خبرگان رهبری است. آیا تا حالا یک کلمه از ایشان در دفاع از #خوزستان و مردم خوزستان شنیدهاید؟ آیا ایشان را یکباردر میان مردم محروم دیدهاید؟ چه شده اینها در دفاع از #استاندار_خوزستان به میدان آمدهاند؟ جداً سوال ما این است که بزرگواران در زمان بحران ماهشهر و غیزانیه و بیآبی روستاهای استان و کارگران هفت تپه و ... کجا بودهاند؟!
2⃣ نقد استاد پناهیان به استاندار خوزستان با تمام تلخیاش حرف دل ۵ میلیون خوزستانی است. حرف دل همه آنهایی است که سالها به گاری آب بسته شده بودند! حال چه شده جماعتی که همواره حامی حاکمان و زورمداران بودهاند علیه پناهیان موضع میگیرند؟ این یعنی پناهیان نقطهزن کرده.
3⃣ دوستان عدالتخواه و مطالبهگر هم اگر نقدی به برخی مواضع استاد پناهیان دارند، منطقی جداگانه مطرح کنند ما مانع نیستیم. آن نقدها نظری و علمی است اشکالی ندارد. اما حملات برخی از روحانیت به پناهیان در دفاع از استاندار ناکارآمد خوزستان که اتهاماتش در دادگاه مطرح شده و بحرانسازی و رفیقبازیاش روشن است بسیار برای ما عجیب است. نباید سکوت کرد.
4⃣ نقد پناهیان به استاندار خوزستان اگر هیچ خیری برای مردم خوزستان نداشته باشد(که قطعاً داشته) حداقل تاثیرش این بود که مردم خوزستان و اصحاب رسانه و نخبگان فهمیدند چه کسانی حامی شریعتی بودند و هستند و نمیگذارند برکنار شود. الحمدلله؛ مردم حامیان شریعتی را در خوزستان شناختند.
#داود_مدرسی_یان
خودش ميگفت:
«من كيلومتری میخوابم.»😊
واقعاً همينطور بود. فقط وقتی راحت میخوابيد كه توي جاده با ماشين میرفتيم.
#فرمانده_دلهــا
#شهید_محمدابراهیم_همت
#شهیدحاج_همت:
فرماندهےام را مدیون #ناصرڪاظمے هستم
شهید همت در سالهاے پس ازشهادت ناصرگفته بود ڪه من دروس فرماندهےام رامدیون ناصرڪاظمے هستم.✅
رفتم هیئت مجلس خیلی باحال و باصفایی بود. اما آنچه میخواستم نشد! بعد از مراسم، رفتم جلو و مداح هیئت را پیدا کردم. میگفتند نامش سید مجتبی علمدار است. گفتم: "آقا سید، من یه سؤال دارم."
جلوتر آمد. گفتم: "من هر هیئتی که میروم، وقتی روضه میخوانند و مداحی میکنند، اصلاً گریه ام نمیگیرد. چه کار کنم!؟"
سید نگاهی به من کرد و گفت: "در این مراسم هم که من خواندم، باز گریه ات نگرفت؟"
گفتم: "نه! اصلاً گریه ام نگرفت."
رفت توی فکر. بعد با لحن خاصی گفت: "میدونی چیه؟! من گناهانم زیاده. من آلوده ام. برای همین وقتی میخوانم، اشک شما جاری نمیشود."
سید این حرف را خیلی جدی گفت و رفت.
من تعجب کردم. تا آن لحظه، با هر یک از بزرگان که صحبت کرده بودم و همین سؤال را از آنها پرسیدم، به من میگفتند: "شما گناهانت زیاد است. شما آلوده ای؛ برو از گناهان توبه کن. آن وقت گریه ات میگیرد؟!"
البته من میدانستم که مشکل از خودم است؛ اما شک نداشتم که این کلام سید، اخلاص و درون پاک او را میرساند.
از آن وقت، مرتب به هیئت رهروان میرفتم، خداوند نیز به من لطف کرد و موقع مداحیِ سید، اشک من جاری بود.
🌻سید مجتبی علمدار
آقا حامد سال ها تو هیئت فاطمیه (س) طالقانی تبریز به عزاداری مشغول بود.
وقتی ایام محرم می شد یکی از چرخ های مخصوص حمل باندها رو برای خودش بر میداشت و وظیفه حمل اون چرخ رو به عهده میگرفت.
با عشق و علاقه خاصی هم این کار رو انجام می داد. وقتی عاشورا می شد برای هیئت چهار هزار تا نهار میدادیم که حامد منتظر می شد همه کم کم برن... تا کار شستن دیگ ها رو شروع کنه... با گریه و حال عجیبی شروع به کار می کرد...
بهش میگفتن آقا حامد شما افسری و همه میشناسنتون بهتره بقیه این کارو انجام بدن.
می گفت: "اینجا یه جایی هست که اگه سردارم باشی باید شکسته شوی تا بزرگ بشی"
و همینطور می گفت: "شفا تو آخر مجلسه، آخر مجلسم شستن دیگ هاست و من از این دیگ ها حاجتم رو خواهم گرفت"
که بالاخره این طور هم شد.
🌻شهید حامد جوانی