18-Tasharof-Hasan ebne mosle.mp3
8.92M
🎧#صوت_مهدوی
🔸تشرف حسن بن مثله جمکرانی به محضر #امام_زمان و دستور آن حضرت پیرامون ساخت مسجد مقدس جمکران
✨صاحب زمین و زمان فرمود:
"به مردم بگویید به این مکان رغبت ورزند و در آن نماز بخوانند که هرکس در این مسجد نماز بخواند انگار در خانه کعبه نماز خوانده است."
حتی کلاه آهنیت هم
به پرندهای زندگی بخشید ...
📌#طلائیه #سال ۱۳۷۴
آرامش پرندگان در پناه آثار دفاع مقدس
#عکاس : محمد احمدیان
#تفحص
#هفت_تپه_ی_گمنام
حاج قاسم میگفت↓
بایـد بہ این #بلوغ برسیم
کہ نباید دیده شویم
آنکس کہ باید ببیند میبیند
اݪحق کہ راست میگفتـــ 🌱
#بازپنجشنبهویادشهداباصلوات✨
#بیادحاجقاسم💔
💢 سید مصطفی اصغری
بچه ی #ساری بود.متولد ۱۳۴۵.
تو #گردان مسلم بن عقیل
لشکر ویژه ۲۵ #کربلا حضور داشت.
هفده ساله بود که تو عملیات والفجر ۶ دهلران تیر به سرش اصابت کرد و #شهید شد.
هنوز هم #مفقوده...
امروز سالروز شهادتشه .
شادی روحش #صلوات.🌷
#والفجر_شش
#سالروز_شهادت
18.66M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 شهید آقا سید مرتضی آوینی:
«تَنِ ضحاک بن عبدالله همه عاشورا، از صبح تا غروب، به همراه اصحاب عاشورایی امام عشق بود، اما جانش، حتی نَفَسی به ملکوتی که آن احرار را بار دادند راه نیافت، چراکه بین خود و حسین شرطی نهاده بود!
🔹عبادتِ مشروط کرمِ ابریشمی است که در پیله خفه میشود و بالهای رستاخیزیاش هرگز نخواهد رَست. این شرطی بود بین او و حسین و اگرچه دیگری را جز خدای از آن آگاهی نبود، اما زنهار که لوح تقدیر ما بر قلم اختیار میرود!
تو بندگی چو گدایان به شرط مُزد مَکُن
که خواجه خود رَوِشِ بنده پروری دانَد.»
📚 «فتح خون»
💢 آواز شهید است که پیچیده در افلاک
آواز شهید است که پیچیده در افلاک
در شام و عراق و یمن و غزه و کرمان
از حضرت مادر، نفس تازه گرفتند
در شام ولادت همه رفتند به قربان
محمدمهدی عبداللهی
📎 #شهدای_کرمان
📎 #انتخابات
🌷 #هر_روز_با_شهدا
#قسمت_اول (۲ / ۱)
#بوسه_پدر_یک_شهید_بر_دست_اسیر_عراقی!
🌷چند روزی را در آن برهوت بسر بردم و در طی این مدت از ترس هواپیماهای ایرانی لقمهای به راحتی از گلویم پایین نرفت. در آن مدت با سرهنگ دوم «رحمان» که افسری از اهالی دیوانیه بود، آشنا شدم. او فردی باوقار و روشنفکر بود و در عین حال مقید به مقررات خشک نظامی که فرماندهی قرارگاه تیپ را برعهده داشت. این سرهنگ روزی از مخالفین رژیم به حساب میآمد. او نارضایتی خود را از جنگ کتمان نمیکرد و نظریات و تحلیلهای سیاسیاش شنیدنی و منطقی بود. اما سرگرد «مهدی» فرمانده گروهان مخابرات از افسران کثیف بعثی بود که تنها به شکم خود و سرقت اموال مردم میاندیشید. او به دزدی و هتاکی شهرت یافته بود. تا جایی که او را «ابوفرهود» لقب داده بودند؛ و این کنایه از شخصی است که اموال و داراییهای مردم را میدزدد.
🌷خداوند سرانجام او را به کیفر اعمالش رسانید. منزل نوسازش در بغداد طعمه حریق شد و به تلی از خاکستر مبدل گردید. اساس آن خانه از حرام بنا شده بود. روز ۲۴ / اکتبر۲ / ۱۹۸۰ (مهر ۱۳۵۹) روزی آرام با هوایی ملایم بود. آرامش منطقه تا ساعت ۱۰ بامداد، بدین منوال ادامه یافت تا اینکه یک فروند هواپیمای مهاجم ایرانی از سمت جفیر ظاهر شد و با ریختن بمبهای خود در نزدیکی قرارگاه تیپ ما سکوت دقایق پیش را برهم زد و در میان آتش پدافند هوایی نیروهای ما به سمت پادگان حمید رفت. پس از طی چند کیلومتر یکی از سربازان مستقر روی تانک آن را هدف قرار داد. هواپیما با همان وضعیت خود را به شمال غرب پادگان حمید رسانید و از انظار ناپدید شد. لحظاتی بعد صدای انفجار به گوش رسید و به دنبال آن قشر عظیمی از دود و آتش در فاصله ۵ کیلومتری مواضع ما به هوا رفت.
🌷جنگنده ایرانی سقوط کرده بود. نیم ساعت بعد، یک سرباز عراقی پیش سرهنگ دوم ستاد «عدنان» آمد. من کنار او نشسته بودم. سرباز گفت: «قربان اینها وسایل خلبان ایرانی است که هواپیمایش سقوط کرد.» سرهنگ پرسید: «پس خلبان کجاست؟» سرباز در جواب گفت: «بر اثر اصابت گلولهای به سرش کشته شد و ساعت مچی و سلاح کمریاش نیز به یغما رفت.» سرهنگ عدنان وسایل را گرفت و گفت: «برو و جنازه او را در همانجا دفن کن!» پس از رفتن آن سرباز، دوستم شروع به زیر و رو کردن وسایل کرد. من مراقب او بودم. وسایل عبارت بودند از یک نقشه نظامی که هدفهای از پیش تعیین شدهای روی آن مشخص شده بود. یک بطری محتوی مایع، یک جعبه حاوی پودر سفید و بالأخره کارت شناسایی خلبان.
🌷سرهنگ «عدنان» از من خواست عبارتی را که به زبان انگلیسی روی بطری نوشته شده بود، برایش بخوانم. من خواندم. محتویات بطری و جعبه در واقع مواد غذایی خلبان بود که چنانکه هواپیمایش در صحرا سقوط میکرد، این مواد برای مدت ۲۴ ساعت او را کفایت مینمود. اما هویت خلبان: ستوان یکم عبدالحسین، متولد تهران. هواپیمای او از نوع f5 بود. سعی کردم این اطلاعات را به خاطر بسپارم. وقتی در سال ۱۹۸۲ (۱۳۶۱) در عملیات منطقه جنوب به اسارت درآمدم، وارد یکی از اردوگاههای اسرای تهران شدم. یکی از مسئولین اردوگاه به نام «ابومحمد» نزد ما آمد و در مورد مدفن شهدای ایرانی در جبهه اطلاعاتی خواست. من داوطلب شدم کلیه اطلاعات و از جمله مدفن آن خلبان شهید را بازگو کنم. سالها بعد با یکی از خبرنگاران ایرانی روزنامه جمهوری اسلامی به نام «مرتضی سرهنگی» ملاقات کردم....
#ادامه_در_شماره_بعدی....
🌷وداع با پیکر سردار هشت سال دفاع مقدس جانباز #حاج_سید_محمد_کسائیان
▫️از فرماندهان عالی رتبه لشکر ویژه ۲۵کربلا و فرمانده تیپ کماندویی ظفر
🔹️جمعه ۱۴۰۲/۱۲/۴ ساعت ۱۹
🔹️حسینیه عاشقان ثارالله قائم شهر