eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
412 دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
8.7هزار ویدیو
50 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
شهید کاظمی:من از خدا فقط همين را میخواهم اگر که کاری کردم،رزمنده ای بودم،اگر هم گناهکار هستم به خاطر دوستان شهيدم خدا منو ببخشد و ما شرمنده نشویم و سرافکنده نباشیم نمی خواهم غیر از شهادت به اون دنیا وارد شوم. سردار شهید احمد کاظمی🌷
بسم الله الرحمن الرحيم قرار با شهدا🥀 شهید علیرضا کریمی 🥀 متولد ۲۲ شهریور سال ۱۳۴۵ مقارن با ایام ماه مبارک رمضان در محله سیچان اصفهان بدنیا آمد.به دلیل بیماری شدیدی که داشت پزشکان معتقد بودند که زیاد زنده نمی ماند. به طوری که در ۴ سالگی کبد وی از بین رفته و دیگر امیدی به زنده ماندنش نبود روزی سیدی سبزپوش به مغازه پدرش مراجعه کرده و بی مقدمه می گوید کار خوبی کردی که علیرضا را نذر آقا ابالفضل(ع)💐 کردی. همین امروز سفره آقا ابالفضل (ع) را پهن کن و به مردم غذا بده، ۳ مجلس روضه برای حضرت در حرمش نذر کرده ای که من انجام می دهم. سپس اسکناسی را جهت برکت کاسبی به پدر می دهد.علیرضا🥀 به طرز معجزه آسایی شفا می یابد به طوری که سال ها بعد قهرمان ورزش های رزمی می شود. در عملیات محرم در اثر اصابت گلوله خمپاره سر و دست و پای او مجروح می شود.🥀 بعد از پایان دوران مجروحیت به جبهه باز می گردد. فرمانده گردان امیرالمؤمنین(ع) به خاطر شجاعت و مدیریتی که علیرضا از خود نشان داده بود، مسئولیت دسته دوم از گروهان ابالفضل(ع) را به او می دهد. در آخرین دیدار با خانواده اش به مادر می گوید ما مسافر کربلائیم راه کربلا که باز شد بر می گردیم.😭 در پایان آخرین نامه ای که فرستاد نوشته بود به امید دیدار در کربلا. درسال 1361 عملیات والفجر ۱ منطقه عملیاتی فکه- تنگه ابوغریب هر دو پای علیرضا مورد هدف تیرهای عراقی قرار می گیرد و در جواب فرمانده اش که می خواهد او را به عقب بیاورد می گوید، شما فرمانده ای برو بچه ها منتظرت هستند. علیرضا 🥀در حالیکه روی زمین افتاده و به سختی می خواست خودش را به سمت تپه ها بکشاند، ناگهان یکی از تانک های عراقی به سرعت به سمت وی رفته و از روی پاهایش رد می شود. در اینجا فقط ۱۶ ساله بود. ۱۶ سال بعد درست همان روزی که اولین کاروان به صورت رسمی عازم کربلا می شود پیکرش را در منطقه فکه شمالی پیدا کرده و شب تاسوعای حسینی به وطن باز می گردانند روحش شاد و ياد و خاطرش گرامي باد
شادی ارواح طیبه ی شهدا،امام شهدا،شهدای انقلاب، شهدای دفاع مقدس،شهدای مدافع حرم، شهدای مدافع امنیت، شهدای مدافع سلامت،شهدای هسته ای و علی الخصوص شهید سرفراز 🌷 صلوات 🌷‌ ✨ التماس دعای فرج وشهادت✨ یاعلی مدد
روحشان شاد حسین معز غلامی سعید خواجه صالحانی
این عکس معروف را عکاسی به نام پاولوسکی گرفته است؛ در آستانه بهار ۱۳۶۴ خورشیدی آن روز استخبارات عراق ، خبرنگاران را به منطقه عملیاتی جنوب بصره برده بود و این عکس، معروف ترین یادگار آن روز شد: شهید جوانی از ایران، آرمیده در میان گل های بهار ... تا شاید یادمان باشد تکرار آرام و دلنواز نوروزها را، مدیون شهیدان وطن هستیم.
🌹شهدا هستند اگر رزق الهی می‌خواهید به شهید نظر کنید شهید باب الله است شهید رنگ خداست شهید بوی خدا می‌دهد سلام خدا بر آقای شهیدان و سلام بر جان‌هایی که در دفاع از حرمش فدا شدند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🔹تصویری برازنده تبلیغات انتخاباتی ظریف! 💬 رسول پورتیمور
🟩🟩🟩🟩🟩🟩🟩🟩🟩 🟩🎉💕💐🎉💕 🎉💕ميلاد 🌷حضرت_علی_اکبر (عليه السلام) 🎊 سرو بوستان ايستادگي، زيباترين گل باغ حسين (عليه السلام)! جوان رعنا و رشيد حسين (عليه السلام) يادگار علي (عليه السلام) گلستاني از زيباترين گل هاي فداکاري! و دريايي از آبيِ عطوفت و روز جوان مبارک باد. 🟩🎉💕🎉 🟩🟩🟩🟩🟩🟩🟩🟩
*دستور عجیب سرتیپ عراقی برای یک شهید* *راوی: حسن یوسفی* *🔸«یک بار یکی از بچه‌ها آمد و به ما گفت که ان شاء الله ما تا ۴۵ روز دیگر می‌رویم ایران. در حالیکه آن موقع هنوز هیچ خبری از اعلام آزادی اسرای ایرانی نشده بود . بچه‌ها سر به سرش گذاشتند و شوخی کردند. این برادر رزمنده یک آدم مؤمنی بود که ما قبولش داشتیم.* *به او گفتیم حالا گیریم آزاد هم شدیم . اگر برویم ایران ، تو می‌خواهی رسیدی خانه‌ات ، چه کار بکنی؟* *گفت:«من با شما نمی‌آیم. چون قبل از آزادی می‌میرم. شما در این اردوگاه برای من چهل روز عزاداری می‌کنید. جنازه‌ام را هم دور اردوگاه تشییع می‌کنید.» بچه‌ها در جوابش گفتند: «همه حرف‌ هایت را که باور کنیم ، این یکی را که چهل روز برایت عزاداری برپا باشد را باور نمی‌کنیم. تشییع جنازه را که نمی‌گذارند انجام دهیم . ضمناً این بعثی‌ها برای آقا امام حسین(ع) که در کشور خودشان دفن است نمی‌گذارند عزاداری کنیم، چطور می‌گذارند برای تو عزاداری کنیم؟»* *🌹سه چهار روز بعد ایشان از دنیا رفت...در همان روزی که دوستمان از دنیا رفت ، یک سرتیپ عراقی مسئول کل اردوگاه‌ها که معمولاً ۶ ماه یکبار توی اردوگاه‌ها سرکشی می‌کرد و بسیار هم مغرور بود، آمد. یک سربازی به او گزارش کرد که امروز یک نفر مرده.* *نمی‌دانم چطور شد که آن ژنرال عراقی گفت : برویم ببینیمش. همه تعجب کردند چون چنین مقامی هیچ وقت برای دیدن جنازه‌ی اسیر اقدام نمی‌کرد. ملحفه را خودش از روی پیکر شهید کنار زد. ما خودمان هم منظره‌ای که دیدیم را باور نکردیم. چهره شهید خیلی حالت عجیبی پیدا کرده بود. انگار آنجا را با چیزی روشن کرده بودند. چهره سفید و نورانی و براق. هر کسی که آنجا چهره شهید را دید اصلاً انگار از این رو به آن رو شد. تا مدتی حالت چهره‌اش را فراموش نمی‌کردیم.* *🌹همان موقع که همگی چهره دوست شهیدمان را دیدیم ، آن سرتیپ عراقی یک سیلی محکم زد توی گوش سربازش که کنار ایستاده بود و گفت:* *«لا بالموت...هذا شهید... والله الاعظم هذا شهید...»* *دیگر باورش شده بود که این شهید است و از آنجا آن بعثی هم زیر و رو شده بود . گفت:* *«برای این شهید باید چهل و پنج روز عزاداری کنید و دستور می‌دهم بدنش را دور تا دور اردوگاه سه بار تشییع کنید.» او که این‌ها را می‌گفت بچه ها گریه می‌کردند. اتفاق عجیبی بود. بعد یکی از ایرانی‌ها رفت و گفت ما چهل و پنج روز نمی‌توانیم عزاداری کنیم. افسر بعثی گفت: چرا؟* *جواب دادند: چون ما چهل روز دیگر میرویم ایران.* *گفت: شما از کجا این حرف را می‌زنید؟ جواب داد: خود این شهید قبل از شهادتش گفته. افسر بعثی گفت:* *«اگر او گفته پس درست است.»* *🔶سر چهل روز که شد دیدیم درها باز شد و صلیب سرخی ها آمدند داخل و گفتند که دیگر باید به ایران بازگردید.* *📖 کتاب سیری در زمان - جلد سوم - صفحه ۵۴۵ الی ۵۴۶*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
✨ساعت ۸ به وقت امام هشتم✨ در بَـنـد محبّتت اسـيـرم چه كنم از بـــار گُـنـاه سر بزيرم چه كنم بــر لـطـف تـو مـن اميد دارم آقـا فردا نشوي تو دستگيرم چه كنم
با آمدنت قاعده ی عشق بهم خورد لیلای تو مجنون شد و مجنون تو لیلا
پرچم‌هایی با طرح‌های عجیب در اتوبان امام علی(ع) تهران! احتمالا یا اشتباهی زدن مثل همون نام شهدا که گفتن اشتباهی حذف شده!یا هم پرچم ایران نبود!مثل پرچم ایام محرم که گفتن پارچه نبود نصب کنیم!! تا وقتی قبا ایتالیایی رئیسه که برادرش به جرم فساد داخل زندانه،معاون هم همینطور،شهردار هم برادرش عضو منافقین هست....همینه دیگه!
🌹 🌷 فرزند قربانعلی ، متولد ۴۶/۳/۱ در روستای گلاره از توابع کلاردشت شهرستان چالوس استان مازندران دیده به جهان گشود. 🌹تا اول مقطع راهنمایی تحصیل کرد ولی به دلیل شرایط بد اقتصادی ترک تحصیل کرد و در نانوایی مشغول شد و در عین حال در امور کشاورزی و دامداری به خانواده کمک می کرد. در اوقات فراغت به مطالعه آثار امام خمینی ره و نهج البلاغه می پرداخت. او بسیار خوش اخلاق و نسبت به والدینش متواضع بود و به بقیه احترام میگذاشت. واجباتش را به نحو احسنت انجام می داد و در ایام محرم به مرثیه خوانی و عزاداری میپرداخت. 🌹 در تاریخ ۶۵/۱۱/۸ به عضویت سپاه درآمد و پس از طی دوره های آموزش عمومی در تیپ ۷۵ ظفر، از قرارگاه رمضان در سنندج عازم جنگهای نامنظم و عملیات برون مرزی شد. 🌹 سرانجام منوچهر در تاریخ ۶۷/۵/۵ در کسوت فرمانده گروهان در عملیات مرصاد به شهادت رسید. 💔🕊 🌹 پیکر مطهرش در گلستان شهدای زادگاهش خاک سپرده شد💔😔 🍂‌ یا رب نرود ناله ز خاکستر عشاق... در خاک هم این سوختگان فاخته باشند...🕊 یادش گرامی و راهش پررهرو باد🌹
📝 ✍ ای ملت ايران امام را تنها نگذاريد، به دشمنان اسلام اعتماد نكنيد، مساجد را پر كنيد و پيرو خط امام باشيد، و نگذاريد منافقين در ميان شما خللی بوجود آورند، با هم مهربان باشيد، صله رحم كنيد. 🥀 🕊🌷 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌿 🕊 🌹منوچهر در جزيره مجنون شيميايي شده بود و ما خبر نداشتيم. مادرم از او پرسيد:‌ چرا چشمانت پر از خون است؟ گفت: چند شب است كه نخوابيدم. بعد كه من از وي سوال كردم، برايم تعريف كرد كه دچار عارضه شيميايي شد. 🌹شب­ها به سختي نفس مي­كشيد و به شدّت سرفه مي­كرد. به من مي­گفت: به پدر و مادر چيزي نگو؛ چون ناراحت مي­شوند. با اين­كه دو هفته مرخصي داشت، امّا بعد از یک هفته، مجدد راهي منطقه شد. می‌گفت: نمی‌توانم این‌جا بمانم، در حالی‌که بچه‌ها در جبهه زیر آتش سنگین دشمن هستند. این‌جا برایم زندان است. من باید به منطقه بروم. و یک‌ماه‌ونیم بعد، خبر شهادتش را براي­مان آوردند.»  👤 : برادر شهید، مسعود ابراهیم زاده 🥀 🌷🕊 🥀 ✨🌙