eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
412 دنبال‌کننده
24.8هزار عکس
8.7هزار ویدیو
49 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
✳️ یک ماه بعد از نامزدی اش آمد پیش من؛ گفت «می‌خواهم به سوریه بروم»، قبلا هم چند بار به من گفته بود، بهش گفتم عباس سوریه رفتن تو با منه، من نمی‌خوام جوانی پیش من باشه که جنگ و خون و آتش را ندیده باشه؛ مطمئن باش بالاخره تو را می‌فرستم؛ اما چرا آنقدر اصرار می‌کنی که الان بروی؟ ✳️ عباس گفت «حاجی؛ من دارم زمین‌گیر میشم می‌ترسم وابستگی من را زمین‌گیر کنه!». اصرار عباس آنقدر زیاد شد که گفتم عباس برو، وقتی گفتم برو، گل از گلش شکفت ✳️ چون تازه داماد بود رفقای عباس در سوریه هم‌قسم شده بودند که از او مراقبت کنند و او را سالم به ایران برگردانند. بعد از شهادتش، من به بچه‌ها گفتم: زهی خیال باطل...!!! خداوند برای او نقشه کشیده بود؛ عباس درس عاشقی را چشیده بود و باید می‌رفت.
یک گلوله خورده بود توی بازوش. دکتر عکس گرفت و به او گفته بود گلوله بین استخوان و گوشت گیر کرده و خیلی خطرناکه و حتما باید عمل بشى، ولى عبد الحسين فقط می‌خواست تا عملیات شروع نشده خودش را برساند به منطقه. ولی دکتر این اجازه را به او نداده بود. متوسل به اهل بیت(علیه السلام) شده بود که حضرت عباس (علیه السلام) می آیند. دست می برند طرف بازویش چیزی بیرون می آورند و می فرمایند بلند شو دستت خوب شده، مجبور شده بود موضوع شفای خود را به دکتر بگوید. دکتر گفته بود تا از دستت عکس نگیرم، نمی گذارم بری. عکسش را گرفته و هیچ اثری از گلوله ندیده بود. دکتر او را با گریه بدرقه کرده بود. برگرفته از کتاب :ساکنان ملک اعظم ۲ صفحه ۷۵
خواهرم در عرصه های جهادی مختلف بسیار فعال بود. فائزه همیشه الگوی زندگی من بود... او مسافرتهای جهادی زیادی رفته بود و اصلا فکر نمی کردیم که او در سفرش به کرمان شهید شود. اولین سالی بود که فائزه در مراسم حاج قاسم شرکت می کرد و خیلی ذوق و شوق داشت. از ابتدای ترم جدید دانشگاهش درنظر داشت که طوری برنامه ریزی کند که به مسافرت کرمانش برسد؛ حتی در راه هم برای امتحان روز یکشنبه اش درس می خواند... فائزه اتاقش پر از عکسهای رهبر انقلاب، حاج قاسم سلیمانی و شهید ابراهیم هادی بود. من از دوستانش شنیدم که هر هفته  سر مزار شهدا می رفت و از آنان تقاضای شهادت می کرد... راوی: خواهر شهید ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
ازش گله کردم که چرا دیر به دیر سر میزند! گفت پیش زن های دیگرم هستم.. گفتم: چی ؟!؟! گفت: مگه نمیدونستی؟ من چهار تا زن دارم..دیدم شوخی میکند چیزی نگفتم؛ گفت جدی میگم. من اول با سپاه ازدواج کردم، دوم با جبهه ازدواج کردم؛ و بعد با شهادت ازدواج کردم‌.. و آخرش هم با تو ازدواج کردم.. ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
تک پسر خونه بود و دانشجوی مکانیک. برای اینکه جبهه نره، خانواده‌اش خونه بزرگشون رو فروختند، پولش رو ریختند بـه حسابش تـا بمونه و کارخانه بزنه و مدیریت کنه. بار آخری بود که می‌رفت جبهه. توی وسایلش یـه چک سفید امضـاء گذاشت و یه نامه که نوشـته بود: برگشتی در کار نیست. این چک رو گذاشتم تا بعد از من برای استفاده از پولی که ریختین توی حسابم بـه مشکل برنخورید...
دختر شهید صیادشیرازی درگذشت 🔹مرجان صیادشیرازی دختر شهید سپهبد علی صیادشیرازی روز گذشته چهارشنبه دار فانی را وداع گفت. 🔹پیکر دختر شهید صیادشیرازی روز گذشته بعد از برگزاری مراسم تشییع در قطعه ۲۵ بهشت زهرا در جوار مزار مادر گرامی خود خاکسپاری شد.
. جزئیات حادثه تروریستی میرجاوه 🔹شمس‌آبادی دادستان مرکز استان سیستان و بلوچستان: عصر امروز در یکی از پمپ بنزین‌های شهرستان میرجاوه تعدادی از افراد ناشناس مسلح به سمت نیروهای مرزبانی که در حال بنزین زدن بودن تیراندازی کردند. 🔹در این حادثه تروریستی ۳ نفر از نیروهای مرزبانی (۲ سرباز و یک نیروی کادری) به شهادت رسیدند و یک نفر از مردم عادی که در محل حضور داشت، زخمی شد. 🔹بلافاصله قاضی و بازپرس ویژه در محل حضور پیدا کرد و برای این حادثه تروریستی پرونده قضایی تشکیل شد و اقدامات اطلاعاتی برای شناسایی افراد آغاز شده است.
✅ پدر و پسری که شهید شدند..! شهیدان « امیدعلی و ایرج آموخت» پدر و پسری که ماه‌ها در جبهه های دفاع مقدس حضور داشتند و کمتر یکدیگر را می‌دیدند، اما در آخرین فصلی که تصمیم گرفتند باهم و در یک جبهه، به جنگ با دشمنان اسلام بروند، در آغوش هم به شهادت رسیدند..! ✳️ نحوه شهادت به نقل از خانواده: پدر آرپی‌جی زن بود و پسرش کمک او و حمل‌کننده مهمات ؛ پسر بر اثر ترکشی که می‌خورد دچار آتش‌سوزی می‌شود (خرج آرپی‌جی) ؛ پدر مشغول خاموش کردن فرزند می‌شود که بر اثر اصابت ترکش و گلوله هر دو مجروح شده و یا به شهادت می‌رسند؛ سپس دشمن منطقه را با بمب شیمیایی مورد هدف قرار می‌دهد ؛ مدتی بعد همان منطقه به دست دشمن میافتد و با حضور دشمنان بر بالای پیکر شهدا اقدام به زدن تیر خلاص بر پیشانی این شهدا می‌نمایند.
وصیتنامه‌اش دو خط هم نمی‌شود! نوشته: "ولا تكونوا كالذين نسوا الله فانسيهم انفسهم"... مانند کسانی نباشید که خدا را فراموش کردند و خدا هم خود آنان را از یاد خودشان برد....
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
«طلبه‌ی شهید محمد هادی ذوالفقاری» ۱۳ بهمن‌ماه ۱۳۶۷ مصادف با شهادت امام هادی(علیه السلام) بدنیا اومد ، اسمش را گذاشتند «محمدهادی». 🔹️بچه میدان خراسان بود از بیکاری بیزار بود و خیلی کاری و فعال بود. دوران نوجوانی در یک فلافلی کار می‌کرد برای همین اسم کتابش شد «پسرک فلافل فروش». "این کتاب قبلا در کانال خاطرات فراموش شده بارگذاری گردیده است" 🔹️عاشق و دلداده ی مولا علی(علیه السلام) بود سال ۱۳۹۰ برای تحصیل درس طلبگی مقیم نجف شد و تا سال ۱۳۹۳ مشغول جهاد و فعالیت‌های رسانه‌ای و فرهنگی در گروه حشد الشعبی عراق بود. 🔹️با شروع بحران داعش موسسه اسلام اصیل نجف به پایگاه حشدالشعبی برای جذب نیرو تبدیل شد. 🔹️هادی آن موقع می‌خواست به سوریه اعزام شود أما با اعزام او مخالفت کردند. سید به او گفته بود: تو مهمان مردم عراق هستی و امکان اعزام به سوریه را نداری. او به جهت فعالیت‌های هنری در زمینه عکس و فیلم از سید خواست به عنوان تصویر بردار با گروه حشدالشعبی اعزام شود. 🔹️سید با این شرط که هادی فقط حماسه‌ رزمندگان را ثبت کند موافقت کرد. 🔹️محمد هادی بود و به امام هادی(علیه السلام) علاقه زیادی داشت. تا این که ۲۶ بهمن ۱۳۹۳ در راه دفاع ازحرم سامرا در شهر امام هادی (علیه السلام) به شهادت رسید و طبق وصیتش در وادی السلام نجف خاکسپاری شد.
سید مهدی هیچ‌گاه پاهایش رو جلوم دراز نکرد. جلوی پام تمام قد می‌ایستاد و تا من نمی‌نشستم، او هم نمی‌نشست. فقط یک‌جا پایش رو دراز کرد، اونم وقتی بود که شهید شد.... بهش گفتم سید تو هيچ‌وقت جلوی من پاهات رو دراز نمی‌کردی؛ حالا چی شده مادر؟ یهو دیدم چشمای پسرم به اذن خدا برای چند لحظه باز شد و یک قطره اشک از چشمانش اومد شاید می‌خواسته بگه مادر اگر مجبور نبودم جلوی پاهات تمام قد می‌ایستادم.... راوی: مادر گرامی شهید برگرفته از کتاب :"رموز موفقیت شهدا"، جلد یک
🌷کفن را باز نکردند. ریحانه پرسید «اگر دوست باباست پس چرا عکس بابا مهدیِ من روی اونه؟» آرام در گوشش گفتم « این پیکر بابامهدی است.» یکهو دلش ترکید و داد ‌زد «این بابا مهدی منه؟» از صدای گریه‌های ریحانه مردم به هق هق افتادند. ▫️دوباره در گوشش گفتم «ریحانه جان یک کار برای من می‌کنی؟» با همان حال گریه گفت «چه کار؟» بوسیدمش و گفتم «پاهای بابا را ببوس.» پرسید «چرا خودت نمی‎بوسی؟» گفتم «همه دارند نگاهمان می‎کنند. فیلم می‎گیرند. خجالت می‎کشم.» گفت «من هم نمی‎بوسم.» ▫️یک نگاهی توی صورتم کرد. انگار دلش سوخته باشد. خم شد و پاهای مهدی را بوسید. سرش را بلند کرد و دوباره بوسید. آمد توی بغلم و گفت:مامان از طرف تو هم بوسیدم. 🔻یکهو ساکت شد و شروع کرد به لرزیدن. بدنش یخ یخ بود. احساس کردم ریحانه دارد جان می‌دهد. به برادرم التماس کردم ببردش. گفتم اگر سر بابایش را بخواهد من چه کار کنم؟اگر می‌دید طاقت می‎آورد؟ نه، به خدا که بچه‌ام دق می‌کرد. همه حواسم به ریحانه بود و از مهرانه غافل بودم.
نوستالژی خاطرات: ای بُغض فروخفته مرا مَرد نگه دار تا دستِ خداحافظی‌اش را بفشارم ... ✅ قاب زیبای مادر و پسری از لحظه‌‌ٔ خداحافظی "جواد رحمانی نیکونژاد». او در شهریور ۱۳۶۲، در سردشت و در درگیری با گروهک‌های ضدانقلاب به شهادت رسید. ۱۵ شهریور ۱۳۶۱ عکاس : امیرعلی جوادیان /
وی نسبت به حلال و حرام بسیار حساس بود و هیچ وقت راضی نبود حتی ذره‌ای مال حرام وارد زندگی شود. به اندازه‌ای حساس بود که خاطرم هست پدرم بد حال بود و برادرم (عباس) با تویوتای جهاد به خانه آمده بود و مادرم از او خواست تا پدرم را تا درمانگاه برساند، ولی او رفت و ماشین گرفت و گفت: "این ماشین بیت المال است و استفاده شخصی حرام است." راوی:خواهر شهید
✍شهید چمران🌷 ✅ ‌نمازهایت را عاشقانه بخوان حتی اگر خسته ای یا حوصله نداری قبلش فکر کن چرا داری نماز میخوانی و با چه کسی قرار ملاقات داری ... ‌آن وقت ڪم ڪم لذت میبری از ڪلماتی ڪه در تمام عـمر داری تڪرارشان می کنی... تڪرار هیچ چیز جز نـماز در این دنیا قشنگ نیست…
💞 ✨ای پاک و نجیب مثل باران، برگرد ای روشنی کلبۀ احزان برگرد... ✨یعقوب امیدش همه پیراهن توست ای یوسف گمگشتۀ کنعان برگرد...
سلیمانی: دفاع مقدس ما، الگویی است برای همه دفاع‌هایی که ملّت های مستضعف می‌خواهند در مقابل ظالمان انجام دهند. دفاع مقدس[ما] سیره‌ای و شیوه‌ای است برای هر دفاعی که نابرابر باشد.
اولین شهید دفاع مقدس در ایلام یازده روز قبل از شروع رسمی جنگ در مهران به شهادت رسید. عملیات رسمی تهاجم عراق به کشورمان در 18 شهریور 59 به پاسگاه «نی‌خزر» که در ارتفاعات مهم میمک قرار داشت شدت گرفت. در این عملیات «روح‌الله شنبه‌ای» فرمانده عملیات سپاه در 20 شهریور 59 به ‌عنوان اولین فرمانده به شهادت رسید . دلیل پیش‌دستی عراق برای تصرف میمک و به ادبیات عراقی‌ها منطقه «سیف سعد» یعنی شمشیر پیروزی این بود که میمک تهدید کننده‌ی امنیت بغداد بود چون عراق در منطقه جبهه میانی به خصوص ارتفاعات میمک عمق استراتژیک دارد و اولین عملیات موفق ایران هم در میمک در 19 دی 59 رقم خورد . شهید روح‌اله شنبه‌ای متولد یکم فروردین ماه سال 1336 در ایلام بود که از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به جبهه‌های نبرد حق علیه باطل اعزام شد و در تاریخ بیستم شهریور ماه سال 1359 یعنی ده روز پیش از آغاز رسمی جنگ تحمیلی رژیم بعث عراق علیه ایران اسلامی در منطقه «بهرام‌آباد» مهران بر اثر اصابت ترکش به درجه رفیع شهادت نایل آمد . زاهدپور، یکی از همرزمان شهید درباره آخرین روز حیات شهید شنبه‌ای می‌گوید: صبح روز بیستم شهریور ماه، در سپاه مهران به همراه روح‌الله بودم. نماز صبح را به جماعت خواندیم . مشغول تلاوت قرآن شد و سپس اشک ریزان دست به دعا برداشت، بعد به سمت بهرام‌آباد رفتیم. در آنجا با دشمن تبادل آتش داشتیم. روح‌ ‎ الله، گلوله‌های خمپاره 120 میلی‌متری را که همراه داشت خرج گذاری کرد و طبق گراهای قبلی به گلوله باران بعثی‌ها جواب می‌داد . عراق به شدت با تانک، توپ و خمپاره دهکده متروکه بهرام‌آباد و باغات و پاسگاه را زیر آتش بار خود داشت و هر بار قسمتی از ساختمان‌های که در آن پناه گرفته بودیم، تخریب می‌شد و ما جای خود را عوض می‌کردیم. تبادل آتش تا ظهر ادامه داشت، لحظه‌ای از شدت آتش کم شد و فرصتی شد تا رزمندگان در جویباری که آن نزدیکی بود، غسل شهادت انجام دهند . روح‌الله هم غسل شهادت کرد و در کنار دیواری متصل به سنگر خمپاره، مشغول نوشتن مطالبی شد، ما فکر کردیم گراها را ثبت می‌کند، نماز ظهر و عصر را که خواندیم، آتش شدت پیدا کرد. غذا را ناتمام گذاشت و برگشت پای قبضه خمپاره و از من هم خواست تا برایش دیدبانی کنم. گلوله اول ، گلوله دوم، گلوله سوم به هدف خورد. داشت گلوله چهارم را آماده می‌کرد که توپ دشمن درست وسط سنگر خمپاره فرود آمد. کوهی از گرد و غبار و دود انفجار را پوشاند . بر سرزنان خودمان را به سنگرش رساندیم، افتاده بود و سجده خون به جا می‌آورد، وقتی یادداشت‌هایش را پیدا کردیم، تازه فهمیدیم مشغول ثبت گرا نبوده است . معنویت و خلوص خاصی در وصیت نامه این شهید به چشم می‌خورد . بسم اله الرحمن الرحیم بسم اله القاصم الجبارین به خدا راهم را تشخیص داده‌ام و خدا را دیده‌ام و هدف و مقصد را شناخته‌ام و دشمن را نیز به عیان دیده‌ام، پس چرا بر این مرکب خوشبختی که آگاهی می‌باشد به سوی الله به پیش نتازم و قلب دشمنان حق و حقیقت را آماج گلوله‌هایم قرار ندهم و در این راه به شربت شهادت چون دیگر برادرانم نائل نگردم. شادی روحش الفاتحه مع صلوات التماس دعا فرج آقا امام زمان عجل الله و شفای بیماران ان شاالله زیارت عتبات عالیات و آخر عاقبت به خیری
فرازی از وصیت نامه شهید پرویز اژدو: «وقتی که من شهید شدم، شما افتخار کنید، من در چنین راهی شهید شدم و فقط راه ما را ادامه دهید و نگذارید خون ما پایمال شود. امروز نوبت ما رسیده است که از اسلام عزیزمان دفاع کنیم. وقتی که من شهید شدم برای من ناراحت نشوید، بلکه ما نزد خدا می‌رویم ما خوشبخت هستیم که در راه اسلام و دفاع از میهن عزیزمان فدا شده‌ایم.
سلام باید مادر باشی تا بدانی فراقِ فرزند و پَر پَر شدنش چگونه در لحظه گیست را سفید می‌کند ..! واما هر روز وبخصوص پنجشنبه طلب مغفرت داریم برای همه مسافران آسمانی وشکرگزاریم از نعمت نفس کشیدن عزیزانمان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فدای اون گریه‌هات! سید حسن نصرالله و چه زیبا گفتی! دنیا هیچ ارزشی نداره امیرالمومنین علی (علیه السلام) چه زیبا فرمودند: بهترین نوع مرگ، شهادت در راه خداست پس هرکس نتواند شهید شود، باید بمیرد! سفینه البحار،‌ ج ٢، ص ٥٥٣
ما در زیر بار سختیها و مشکلات و دشواریها قد خم نمیکنیم . ما راست قامتان جاودانه تاریخ خواهیم ماند . تنها موقعی سر پا نیستیم که یا کشته شویم، و یا زخم بخوریم و به خاک بیفتیم و الا هیچ قدرتی پشت ما را نمیتواند خم کند . شهید بهشتی 🕊🌹
سرلشکرشهید محمد کازرانی فراهانی دوازدهم فروردین ماه سال 1333 در روستای اورین از توابع شهرستان رباط کریم به دنیا آمد. او تا پایان دوره کارشناسی در رشته علوم و فنون نظامی درس خواند. خلبان ارتش بود. سال 1362 ازدواج کرد و صاحب یک پسر شد. این شهید گرانقدر پنجم اردیبهشت ماه سال 1365 در مأموریت دچار سانحه هوایی شد و به شهادت رسید. مزار وی در بهشت زهراء قطعه ۲۸ قرار دارد ایشان همیشه داوطلب در عملیات پروازی برون مرزی بود که در طول پروازش ۳ سانحه غیر از شهادتش داشت؛ یکی از هواپیماهایش، مورد اصابت موشک قرار می‌گیرد و سقوط می‌کند که روستایی‌های اطراف مرزی ایلام، وی و دوستش را پیدا می‌کنند و به مرکز می‌فرستند. یک بار دیگر هواپیمایش مورد اصابت موشک قرار می‌گیرد که موشک از بال هواپیما سوراخ و خارج می‌شود و ایشان آن هواپیما را سالم به زمین می‌نشاند. یک بار دیگر آن قدر در محدوده شهر بغداد، پایین پرواز کرده بودند که سیم‌های برق را با هواپیما به ایران آورده بودند. برادر ایشان شهید حسن کازرانی نیز در بیستم آذر ماه سال ۱۳۶۲ با سمت مسئول گردان در ایلام بر اثر اصابت گلوله به فيض شهادت نائل گردیده است شادی روحشان الفاتحه مع صلوات التماس دعا فرج آقا امام زمان عجل الله و شفای بیماران ان شاالله زیارت عتبات عالیات و آخر عاقبت به خیری