eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
412 دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
8.7هزار ویدیو
50 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
message-1708417322-39.mp3
2.3M
🌺 میلاد حضرت علی اکبر(ع) 💐گفتند بهشتی كه نباشی برهوت است 💐دیدیم که این ملک ز فیضت ملکوت است 🎙 صابر خراسانی 📎 📎 📎 📎
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 واسه این عشق میشه جنگید 🎙اجرای زیبای غلامرضا صنعتگر درباره رهبر انقلاب 📎 📎 📎 📎
💢 نعمت هدایت و حجت الهی ♨️ مهم ترین فایده حضرت برای مردم، نعمت هدایت است. به خاطر همین، مشهورترین لقب آن حضرت در روایات «مهدی» بیان شده است؛ هر چند همه امامان ما «مهدی» هستند، ولی این صفت، در خصوص امام دوازدهم ظهور و بروز بیشتری یافته است. 🔸 امامان شیعه، رکن های زمین و هادیان امت هستند. خداوند نعمت های خود را به وسیله امامان بر زمین جاری می کند و مردم به یمن وجود ایشان روزی می خورند؛ تا جایی که در روایت این چنین آمده است که اگر زمین خالی از حجت بماند، اهلش را فرو می برد. 🌐 جهت مطالعه ی بیشتر، کلیک کنید. 🔹 https://btid.org/fa/news/191578 📎 📎 📎 📎 📎 📎
🔗 خاطرات انتخاباتی شهدا، شماره 2️⃣ ✅ چند گروه بودیم و هرروز یک گروه آتش به اختیار می رفتیم بازار تهران برای تبلیغ. آرمان برخلاف بقیه طلبه ها هرروز می آمد. انگار که کار و زندگی اش را تعطیل کرده باشد برای انتخابات. آن روز جمعیت زیادی دور آرمان جمع شده بودند. هم خوب حرف می زد، هم تحلیل داشت. به همین راحتی ها هم عصبانی نمی شد. ✅ وسط بحث جوانی از کوره دررفت و شروع کرد به بدوبیراه گفتن: «همتون جیره خورید، جمع کنید این بساط رو، چقدر بهتون دادن؟!» آرمان با لبخند دست جوان را گرفت و کنار کشید، یک لیوان چای برایش ریخت و گفت: «این طوری که شما می گین نیست، این چایی رو هم با پول خودمون گرفتیم، اگه بیداد نمی کنی بیا باهم حرف بزنیم». رفتند و روی سکوی نزدیک آنجا نشستند و چیزی نگذشت صدای خنده شان بلند شد و آن جوان صورت آرمان را بوسید و خداحافظی کرد. 🔰 خاطره ای از شهید آرمان علی وردی به نقل از کتاب اثرانگشت. 📎 📎 📎 📎 📎
✅ خاطرات انتخاباتی شهدا، ✅ چند گروه بودیم و هرروز یک گروه آتش به اختیار می رفتیم بازار تهران برای تبلیغ. آرمان برخلاف بقیه طلبه ها هرروز می آمد. انگار که کار و زندگی اش را تعطیل کرده باشد برای انتخابات. آن روز جمعیت زیادی دور آرمان جمع شده بودند. هم خوب حرف می زد، هم تحلیل داشت. به همین راحتی ها هم عصبانی نمی شد. ✅ وسط بحث جوانی از کوره دررفت و شروع کرد به بدوبیراه گفتن: «همتون جیره خورید، جمع کنید این بساط رو، چقدر بهتون دادن؟!» آرمان با لبخند دست جوان را گرفت و کنار کشید، یک لیوان چای برایش ریخت و گفت: «این طوری که شما می گین نیست، این چایی رو هم با پول خودمون گرفتیم، اگه بیداد نمی کنی بیا باهم حرف بزنیم». رفتند و روی سکوی نزدیک آنجا نشستند و چیزی نگذشت صدای خنده شان بلند شد و آن جوان صورت آرمان را بوسید و خداحافظی کرد. 🔰 خاطره ای از شهید آرمان علی وردی به نقل از کتاب اثرانگشت. 📎 📎 📎 📎 📎