#خاطره_بازی
⭕️ «آن موقع که به جبهه اعزام شدیم و در پایگاه شهید بهشتی اهواز مستقر شدیم، من به او گفتم: که شما سن کمی داری و از نظر جسمی نیز کوچک و ضعیف هستی.
بچههای دیگر به شوخی گفتند:
که ما برای شما باید شیر خشک در نظر بگیریم.
شهید با خنده در جواب به آنها گفت:
« بله! بچه بودن یا نبودن من در جبهه معلوم میشود.»
و واقعاً در جبهه مشخص شد که او بچه نبود. بلکه #شیر_بچه بود و به #شهادت رسید.»🥀🎋
💟سالروز شهادت
شهید #قربان_علی_یوسفی بهشهر 🌿
#خاطره_بازی 🌿
●هروقت قرار بود مأموریت برود. اگر من راضی نبودم تمام تلاشش را می کرد یا مأموریت را نرود و یا به هر نحوی مرا راضی می کرد. اما این بار فرق داشت. مدام گریه می کردم تا منصرفش کنم، اما نه به گریه هایم توجه کرد تا سست شود و نه از رفتن منصرف شد.
صبح با اشک و قرآن بدرقه اش کردم.
●دستی به صورتم کشید و خیسی اشکم را به سر و صورتش زد و گفت " بیا بیمه شدم. صحیح و سالم بر میگردم"
ﺭاﻭﻱ : #همسر_ﺷﻬﻴﺪ
#شهیدشجاعت_علمداری
#سالروز_شهادت 🌷