❣جلسه #خواستگاری ما حقیقتا دو جلسه 15 دقیقه بود و هیچ بحث مفصلی انجام نگرفت و در این دو نوبت متوجه #ایمان، #معرفت و #حیا ایشان شدم و از ظاهر مهربان #آقا محمود دریافتم که فردی معتقد است. 🌸
👌ایشان اعتقاد عجیبی به "ولایت فقیه" داشت و در این مورد نیز از لحاظ فکری بسیار نزدیک هستیم و از #لحاظ اخلاقی در ایشان هیچ مورد منفی ندیدم. با توکل به ائمه⚘، #شهید نریمانی را انتخاب کردم و در طول دوران زندگی به این انتخاب #مطمئنتر شدم و خدا را شکر میکنم که زندگی مرا با این مرد بزرگ قرار داد.🍃
❣ آقا محمود در #جلسه خواستگاری درباره کار خود صحبت کردند که تعداد و مدت زمان ماموریتهای ایشان زیاد است و خارج از کشور باید بروند و در ادامه گفتند که خیلی زیاد #مسافرت میروم و ممکن است روزی هم بر نگردم که ایشان منظورشان "شهادت"⚘ بود🕊
❣ ولی کلمه #شهادت را به زبان نیاوردند و در مورد کار خود صحبتهای کردند و اینکه ممکن است این مسیر به #شهادت ختم شود، که در جواب ایشان گفتم آسمانی شدن ویژه آقایان نیست و خانمها نیز میتوانند #آسمانی شوند و #شهید نریمانی سکوت کرد.
#شهید_محمود_نریمانی🌷
﷽
✅#خواستگاری .😍
🔹آقا مصطفی فرمانده
پایگاه نوجوانان بسیج
مسجدمون بود ، هرڪجا
ڪه میرفت ما رو هم
با خودش میبرد ، راهیان نور ،
مشهد ، شمال و....
. 🔹ما رو دیگه به اسم
نوجون های آقا مصطفی
میشناختن، از بس ڪه
همیشه دورش می چرخیدیم .
🔹آقا مصطفی ۲۰ سالش شده بود
یڪ شب با بچه ها توی مسجد
بودیم ڪه یڪی از بچه ها،
بدو اومد و گفت:
اقا مصطفی رفته خواستگاری
خونه فلانی .
🔹ما پاشدیم و رفتیم درب
خونه همسر ایشون ،
گویا مراسم خواستگاری
تموم شده و آقا مصطفی اینا
رفتن خونه خودشون
و ما دیر رسیدیم
بعدا، متوجه شدیم ڪه این
جلسه فقط یه جلسه اشنایی بوده
و هنوز جوابی بین طرفین رد
و بدل نشده بود .
🔹ما توی ڪوچه نیم ساعتی
منتظر بودیم تا جلسه خواستگاری
تموم بشه و آقا مصطفی رو ببینیم
و.... .
🔹هرچه منتظر شدیم نیومدن!
یڪی از بچه ها زنگ خونه
پدر زن آقا مصطفی رو زد گفت ؛
سلام اقا مصطفی این جاست؟!
اون بنده خدا شوڪه شد
و گفت یه لحظه صبر ڪنید ،
اومد دم در خونه ولی همین ڪه پدرخانوم آقا مصطفی رو دیدیم
شروع ڪردیم به فرار ڪردن
خخخخ .
🔹فرداش دیدیم آقامصطفی
داره با خنده میاد
بعد بهمون گفت؛
آبرومو بردید ، بزارید حداقل
من جواب بله رو بگیرم بعد
برید درب خونشون
سراغ منو بگیرید .
. 🔹این خاطره رو همیشه
خودش با خنده برای دیگران
تعریف می ڪــرد.
شادی روحش صلوت🌹🌹🌹
#شهید_مصطفی_صدرزاده
✍ #خواستگاری ( #از_خاطرات_شهید_همت )
🌷بهش پيله كرده بوديم كه بيا برويم برات آستين بالا بزنيم.
گفت : باشه.
فكر نميكرديم بگذارد حتي حرفش را بزنيم.
خوشحال شديم.
#گفت :
« من زني ميخوام كه تا #قدس همراهم بياد.»🌷
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛