eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
392 دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
11.1هزار ویدیو
63 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
💢 به دلش افتاده بود که شهید می شود 🔹از میان سه فرزندم، حجت فرزند اول و متولد ششم مهرماه76 بود؛ دورۀ راهنمایی را که تمام کرد، مشغول کار شد تا کمک‌دست پدرش باشد. در همین زمان، خیلی دوست داشت سربازی برود؛ بنابراین همین که موعدش رسید، اقدام کرد. 🔹می‌گفت «دوست دارم بروم و ببینم مردشدن و قوی‌شدن چگونه است! اما اگر رفتم و شهید شدم، غصه نخوری و نگران نباشی». می‌گفتم، این‌طور نگو مادر! خیلی‌ها می‌روند سربازی و برمی‌گردند. بنا نیست که همه شهید شوند. 🔹جواب می‌داد «من به دلم افتاده است»، ولی ما باور نمی‌کردیم. دورۀ آموزش را در بیرجند گذراند و محل خدمتش مرز میرجاوه تعیین شد و از او بابت اتفاقاتی که در آنجا ممکن است بیفتد، اثرانگشت گرفتند. ما از حساسیت محل خدمتش نگران شدیم، ولی نگفتیم نرو، می‌دانستیم به هر صورت باید برود خدمت؛ بنابراین اعتراضی نکردیم و او را به خدا سپردیم اما خودش می‌دانست که آخر راهش شهادت است. 🔹شهید حجت کاظمی ششم اردیبهشت 96 در مرز میرجاوه توسط گروهک تروریستی جیش الظلم به درجه رفیع شهادت نائل گردید.
💢چرا محله ما شهید نداره؟!! 🔹میلاد به دلیل نداشتن شهید در محله شان همیشه حسرت این قضیه را می خورد و گاهی اوقات در خصوص دوران دفاع مقدس از من سوال میکرد. او پسر شایسته ای بود و هیچ وقت کاری نکرد که من و مادرش از او ناراحت شویم. 🔹وقتی میلاد دوره آموزشی خود را در پادگان ۰۴ بیرجند می گذراند، همیشه دعا می کرد که خدا کند سیستان بیافتد و آن جا خدمت کند. حقش هم بود که با شهادت برود. 🔹به همه گفته بود برای شهادتش بجای تسلیت تبریک بگوییم. 🔹شهید میلاد جور یکی از مرزبانان هنگ مرزی نگور در استان سیستان و بلوچستان هفدهم فروردین 94 در درگیری با گروهک تروریستی جیش الظلم به شهادت رسید
💢دیگر مادر گریه‌هایش را از من پنهان نمی‌کند 🔹دلنوشته 🔹پدرم: من چیزی از تو به یاد نمی‌آورم ولی از بس مادرم از خاطره‌هایت برایم گفته که انگار من هم در کنارت بوده‌ام حتی قبل از تولدم. گفته‌اند حرف‌های دلم را برایت بنویسم ولی مگر می‌شود یک دنیا حرف را در دو صفحه کاغذ جای داد؟ حرف‌های ناگفته بسیار دارم که با تو بگویم. از دلتنگی هایم و خاطره‌های فراموش نشدنی و از روزهای اندک با تو بودن که اصلاً یادم نمی‌آید. از اینکه الان به مدرسه می‌روم، از گریه‌های پنهانی مادرم، از عکس پر از خاطرات روی دیوار، از فیلم کوتاهی که مادرم ضبط کرده و با من بازی می‌کنی، از نگاه دلسوزانه دوستان و فامیل به دخترت، از شبهای تنهایی که با مادرم می‌گذرانیم. پدرم الان شش سال است که رفته ای، شش سال، چقدر دیر می‌گذرد. شب‌ها از بالکن بچه‌هایی که با پدرانشان قدم می‌زنند را می‌بینم و جای خالی‌ات را بیشتر احساس می‌کنم. 🔹شهید مدافع وطن حسن سبزه جو براثر درگیری با اشرار و اصابت دو تیر به ایشان به شهادت رسیدند.