#مثل_شهدا
#یاد_یاران
#سردار_رشید_اسلام
#شهید_محمود_کاوه
یکی از بچه ها به شوخی پتویش را پرت کرد طرفم .
اسلحه از دوشم افتاد و خورد توی سر #کاوه .
کم مانده بود سکته کنم
سر #محمود شکسته بود و داشت #خون می آمد .
با خودم گفتم : الان است که یک برخورد #ناجوری با من بکند .
چون خودم را بی #تقصیر می دانستم ، آماده شدم که اگر حرفی ، چیزی گفت ، جوابش را بدهم .
او یک #دستمال از تو جیبش در آورد ، گذاشت رو #زخم_سرش و بعد از سالن رفت بیرون .
این برخورد از #صد تا توگوشی برایم سخت تر بود .
در حالی که دلم می سوخت ، با ناراحتی گفتم : آخه یه #حرفی بزن
همانطور که #می_خندید گفت : مگه چی شده؟
گفتم : من زدم #سرت رو شکستم ، تو حتی #نگاه نکردی ببینی کار کی بوده
همان طور که #خونها را پاک می کرد ، گفت :
این جا کردستانه ، از این #خونها باید ریخته بشه ، این که چیزی نیست .
چنان مرا #شیفته خودش کرد که بعدها اگر می گفت #بمیر ، می مردم .
#روحش_شاد
#یادش_گرامی
#راهش_پر_رهرو
#وصیت_شهید
دشمن باید بداند و این تجربه را کسب کرده باشد که هر توطئهای را که علیه انقلاب طرحریزی کند، امت بیدار و آگاه با پیروی از رهبر عزیز، آن را خنثی خواهد کرد. آینده جنگ هم کاملاً روشن است که پیروزی نصیب رزمندگان اسلام خواهد شد و هیچگاه ما نخواهیم گذاشت که خون شهیدانمان هدر رود. اگر امروز به انقلاب ما خدشه وارد شود بدانید که به مسلمانهای جهانخدشه وارد شده است و اگر به انقلاب ما رونق داده شود آنها پیروز شدهاند.
#شهید_محمود_کاوه
ولادت : ۱۳۴۰
شهادت: شهریور ۱۳۶۵
عملیات : والفجر ۲
همیشه به نیروها و رزمندهها میگفت قبل از خواب زمزمه کنیم :
"اَللَّهُمَّ اغفِرلِيَ الذُّنُوبَ الَّتي تُحرِمُنيَ الحُسَین"
خدایا گناهانی را ڪه مرا از امام حسین (ع) محروم میکند، ببخش...!
#شهید_محمود_کاوه
#مـــامــلت_شـــهادتــیـم🕊🥀#اللّهمَّعَجِّلْلِوَلِیِّڪَالفَرَج✨
بیسیم📞 زدم. گفتم «برادر #کاوه ما میخواهیم با توپخانه اینها رو بزنیم. اینجا پر از ضدانقلابه.»😱
گفت «چی رو با توپ بزنید؟ اونجا پر از زن و بچه است. مردم که گناهی ندارن. تو که خودت کُردی باید حواست بیشتر جمع این چیزها باشه!»😔
گفتم «آخه ضدانقلاب خیلی زیاده.»
گفت «خوب زیاد باشه، دلیل نمیشه!»
#شهید_محمود_کاوه
📚 یادگاران ۶، ص ٨١
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
🌺🌸🕊🌹🕊🌸🌺
#حجاب
#مثل_شهدا
#شهید_محمود_کاوه
دختر بی #حجاب که می آمد در مغازه #محمود به او جنس نمی داد.
یکی آمده بود و #محمود بهش جنس نداده بود و خلاصه دعواشان شده بود ، #محمود هم بچه بود ، سفت ایستاده بود .
که نه به تو جنس نمیدهم ، طرف هم رفته بود و شب با پدرش برگشته بود.
و شکایت #محمود را به آقا جان کرده بودند و یک #سیلی هم توی گوش #محمود زده بودند.
طفلک به ملاحظه آقاجان صدایش در نیامده بود ، #سیلی را خورده بود و دم نزده بود.
می دانست که اگر کار به آژان و آژان کشی بکشد برای آقا جان بد می شود.
شادی روح #امام_راحل و #شهدا
#صلوات
#اللهم_صل_علی_محمد_و_آل_محمد
#و_عجل_فرجهم
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
✍همیشه به نیروها و رزمندهها میگفت؛
قبل از خواب زمزمه کنیم:
خدایا گناهانی را که
مرا از امام حسین محروم میکند، ببخش!
#شهید_محمود_کاوه
🌷شادی روح پاک همه شهیدان صلوات
#اللهمعجللولیکالفرج
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
فرمانده بود اما...
برای گرفتن غذا مثل بقیه رزمندهها توی صف می ایستاد
سر صف غذا هم جلویی ها به احترامش کنار میرفتند
میخواستند او زودتر غذایش را بگیرد،
او هم عصبانی میشد، رها میکرد و میرفت...
نوبتش هم که میرسید، آشپزها غذای بهتر برایش میریختند
او هم متوجه میشد و میداد به پشت سرش...
#شهید_محمود_کاوه 🕊🌱
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
میخواست بیدارش کند؛ نمیگذاشتم. بحثمان گرفت. گفتم: مگه تو نمیدونی اون چقدر کم میخوابه؟ صدای محمود کاوه از توی اتاق بلند شد: اون بیرون چه خبره؟ به طرف گفتم: آخرش کار خودت رو کردی؟ در اتاق را باز کردم. گفتم: یه بسیجیه، میگه با شما کار داره. آمد دم در. گفت: من در خدمتام. طرف، خیلی خونسرد گفت: راستش میخواستم با شما عکس بگیرم. محمود دمپایی پاش کرد. گفت: کجا میخوای عکس بگیری؟ گفت: توی محوطه. چهار_ پنج بار کشاندش اینطرف و آنطرف تا سرانجام عکساش را گرفت. محمود که برگشت، رفتم سراغ بسیجی. ناراحت و دمغ گفتم: ارزشش رو داشت برای یه عکس، فرمانده تیپ رو از خواب بیدار کنی و هی ببریش اینور و اونور؟
سرش را انداخت پایین. گفت: راستش شنیده بودم آدم فروتنیه؛ ولی دوست داشتم از نزدیک ببینم.
#شهید_محمود_کاوه
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
💢 نظم و انضباط
🔷 زمانی که جلسه برگزار می شد سر ساعت که می شد در را می بست. اگر کسی ۱۰ دقیقه دیر می آمد راهش نمی داد. می گفت: همان پشت در بایست . بعد از جلسه هم با توپ و تشر، عصبانی می رفت سراغش و می گفت: وقتی توی جلسه ۱۰ دقیقه دیر می آیی، لابد توی عملیات هم می خواهی به دشمن بگی که ۱۰ دقیقه صبر کن برم آماده بشم، بعد بیام بجنگم. این که نمی شه این نیروها زیر دست من امانت اند. می خوای اینجوری نگهشون داری؟! .
✏️ شهید محمود کاوه، از کتاب کاوه، ص۱۰ .
📎 #مثل_شهدا
📎 #دعا
📎 #شهید_محمود_کاوه
کتاب را که میخواند گفت: بابا!
گفتم: جانِ بابا
گفت: اینجا نوشته تو اگر دعام کنی
حرفم بیشتر پیش خدا در رو دارد
گفتم: من و ننهات که صبح تا شب داریم
دعات میکنیم
گفت: آن را که میدانم
میخواهم دعا کنی دعایِ من
به گوش خدا برسه
دعا کردم،آخرش هم به آسمان گفتم:
فقط تا حدّی که داغش را نبینم!
#شهید_محمود_کاوه