eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
392 دنبال‌کننده
29.6هزار عکس
11.1هزار ویدیو
63 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 📝 شهــادت در سجده: می گفت:« دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم.» یکی از دوستانش می گفت: در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی بر خاک گذاشته است. فکر کردم نماز می خواند؛ اما دیدم هوا کاملا روشن است و وقت نماز گذشته، همه تجهیزات نظامی را هم با خود داشت.✨ جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم. دستم را که روی کتف او گذاشتم به پهلو افتاد. دیدم گلوله ای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده، ارام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت.🕊 صورتش را که دیدم زانوهایم سست شدو به زمین نشستم و با خودم گفتم:« این که یوسف شریف است.»🍃 💛
‌ ✨‌«دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم»✨ یکی از دوستانش می گفت: در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است . کردم نماز می خواند ؛ اما دیدم کاملاَ روشن است و نماز ، همه تجهیزات نظامی را هم با خودش داشت جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم . دستم را که روی کتف او گذاشتم ، به پهلو افتاد . دیدم گلو له ای از به او اصابت کرده و به رسیده ، آرام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت . صورتش را که دیدم زا نوهایم سست شد به زمین نشستم با خودم گفتم : «این که یوسف شریف است»😔 🌹 ‌ 👇👇 🌸⃟🌹🕊჻ᭂ࿐✰🌹🍃 @yadyaaran
🥀می گفت « دوست دارم شهادتم در حالی باشد که در سجده هستم » 🥀یکی از دوستانش می گفت : در حال عکس گرفتن بودم که دیدم یک نفر به حالت سجده پیشانی به خاک گذاشته است . فکر کردم نماز می خواند ؛ اما دیدم هوا کاملاَ روشن است و وقت نماز گذشته ، همه تجهیزات نظامی را هم با خودش داشت . 🥀جلو رفتم تا عکسی در همین حالت از او بگیرم . دستم را که روی کتف او گذاشتم ، به پهلو افتاد . دیدم گلوله‌ای از پشت به او اصابت کرده و به قلبش رسیده ، آرام بود انگار در این دنیا دیگر کاری نداشت . 🥀صورتش را که دیدم زانوهایم سست شد به زمین نشستم . با خودم گفتم : «این که یوسف شریف است ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
✍ سالروز میلادِ مردی از تبارِ سجده شهید یوسف شریف یوسفِ صادقِ خدا که سرانجام در سجده‌ی عاشقی به معراج رفت. 💢سجاده‌نشینی ز ازل عاشق جانان شد یوسف ز دل شب به سوی نور روان شد... 🔹در چهارمین روز مرداد نسیمی لطیف از آسمان وزید و خدا دستی از نور در دل خاک فرو برد تا گوهری از جنس بندگی را از دل زمین برگیرد. 🔸یوسف آمد بی‌نقش در قاب دنیا با نگاهی که از شب‌های نیایش باز می‌آمد و دلی که سال‌ها پیش بر آستان خداوند جا گذاشته بود گمنام آمد گمنام زیست و در همان بی‌نشانی به بلندترین قله‌ی شناخته‌شدن رسید. 🔸لبیکِ ایّاک نعبد را با تمام هستی خویش سر داد قد کشید در سایه‌سار بندگی قدسی شد در مدار خلوتِ عارفانه... 🔹در آغوشِ حضور با تسبیحی از نور و نگاهی که از باران وضو گرفته بود ره به جاده‌ای زد که مختص به دلدادگان است و آنگاه که وقتِ دیدار رسید فرشته‌ها به قامتش غبطه خوردند. 🔸آرزویش این بود کاش شهادتم در سجده باشد و خدا همان‌گونه که خواست او را پذیرفت در نهایتِ بندگی در حضیضِ خاک در اوجِ خدا شدن و خدا چه زیبا لبیک گفت به تمنّایش در واپسین لحظه پیشانی‌اش را همان‌جا گذاشت که سال‌ها با اشک و نذر خاک را بوسیده بود. 🔹یوسف شریف دل‌نشینِ نگاهِ ازلی و محبوبِ نگاهِ خدا دست ما را نیز بگیر آنجا که دیده‌ای نیست جز دیده‌ی او... 🔸الهی ای محبوبِ گمنامانِ شب‌نشین دل ما را نیز در پناه خلوتت ببر آنجا که نامی نیست جز نام او و نگاهی نیست جز نگاه او...