#دست_نوشته_شهیده✨
آقا !!
دوست دارم گوشه ای بنشینم و زیر لب #صدایت کنم.
چشمانم را به گوشه ای خیره کنم تو هم مقابلم بنشینی و متوجه ات شوم...
هِی نگاهت کنم آنقدر که از هوش بروم بعد به هوش بیایم
و ببینم سرم روی دامن شماست🌸
حس کنم بوی خوشی از نسیم تنت به مشامم می خورد.
آن وقت احساس کنم #وصال_حقیقی عاشق و معشوق روی داد،
بعد وعده #شهادت را بدهی
و من خودم را نشسته بر
#بال_های_ملائک احساس کنم
و بشنوم که به من وعده #شفاعت
و #هم_سفره شدن با خودت را بدهی
آن وقت با خیال راحت از #آتش_عشق، مثل شمع بسوزم و آب شوم و هلاک شوم و جان دهم🥀
1⃣1⃣
شادی ارواح طیبه ی شهــداء
صلوات🌺
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
38.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
دکتر شاهین فرهنگ از حجاب میگوید
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
@yadyaaran
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد
عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد
جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت
عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد
عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد
برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد
مدعی خواست که آید به تماشاگه راز
دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد
دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند
دل غمدیده ما بود که هم بر غم زد
جان علوی هوس چاه زنخدان تو داشت
دست در حلقه آن زلف خم اندر خم زد
حافظ آن روز طربنامه عشق تو نوشت
که قلم بر سر اسباب دل خرم زد.
حافظ
هدایت شده از کانال شهدایی یاد یاران
#داستان_شب📚
رمان قشنگه، عاشقانش هم که قشنگ تر 🍃🍃
✅خبر ،خبر قراره باهم یه رمان خاص بخونیم ....
رفقاتونو دعوت کنید 😊
💢واما...
با رمان شیرین و جذاب ♥️ #دختر_شینا ♥️
در کنارتون هستیم .
هر شب راس ساعت ۲۳ با ما همراه باشید😊
#دختر_شینا🌸
#قسمت_نهم
آن شب وقتی مهمان ها رفتند،پدرم به مادرم گفته بود:
《به خدا هنوز هم راضی نیستم قدم را شوهر بدهم. نمی توانم چطور شد قضیه تا اینجا کشیده شد. تقصیر پسر عمویم بود. با گریه اش کاری کرد توی رو دربایسی ماندم. با بغض و آه گفت اگر پسرم زنده بود ،قدم را به او می دادی؟! حالا فکر کن صمد پسر من است.》
پسرِ پسرعموی پدرم سال ها پیش در نوجوانی مریض شده و از دنیا رفته بود. بعد از گذشت این همه سال، هر وقت پدرش به یاد او می افتاد، گریه می کرد و تأثر او باعث ناراحتی اطرافیان می شد. حالا هم از این مسئله سوء استفاده کرده بود و این طوری رضایت پدرم را به دست آورده بود.
در قایش رسم است قبل از مراسم نامزدی، مردها و ریش سفیدهای فامیل می نشینند و با هم به توافق می رسند. مهریه را مشخص می کنند و خرج عروسی و خریدهای دیگر را برآورد می کنند و روی کاغذی می نویسند.
این کاغذ را یک نفر به خانواده داماد می دهد. اگر خانواده داماد با هزینه ها موافق باشند، زیر کاغذ را امضا می کنند و همراه یک هدیه آن را برای خانواده عروس پس می فرستند.
آن شب تا صبح دعا کردم پدرم مهریه و خرج های عروسی را دست بالا و سنگین گرفته باشد و خانواده داماد آن را قبول نکنند.