eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
412 دنبال‌کننده
24.9هزار عکس
8.7هزار ویدیو
50 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
همیشه می‌گفت: آدم نباید توی هیئت گیر کنه و فکر کنه همه‌ چیز فقط به روضه رفتنه. مهم اینه که رفتار و اعمال‌مون مثل امام حسین و حضرت عباس باشه، و گرنه توی اسم امام حسین گیر می‌کنیم و رشد نمی‌کنیم! شهیدمصطفی‌صدرزاده ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
شهیدی ڪه حاج قاسم همیشه او را با نامِ کوچک «حسین» صدا میزد و میگفت: «اگر دو نفر در این دنیا من را حلال کنند من میتوانم شهید و وارد بهشت شوم؛ یکی خانمم و دیگری، حسین است.» کسیکه خیلی وقت‌ها به خاطر مشغله کاری اش، قبل از اذان صبح دم در خانه حاج قاسم منتظر می ایستاد.. حتی یک کارتن در ماشین داشت که نماز صبحش را روی آن میخواند و منتظر حاجی میماند!! موقع بازگشت هم وقتے مطمئن میشد حاج‌ قاسم داخل خانه شده است به منزل خودش برمیگشت. شهید حسین پور جعفری ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
با سید رفته بودیم حمام عمومی. سید انگشترهای دستش را در آورد و کنار حوض گذاشت. آب را پاشیدم سمت حوض. رنگ از چهرهٔ سید پرید. او به دنبال انگشترش می گشت. انگشترش را آب برده بود داخل چاه. دیگه کاری نمی شد کرد. به شوخی به سید گفتم: تو نباید به مال دنیا دلبسته باشی. گفت: «راست میگی ولی این هدیهٔ همسرم بود؛ خانمی که ذریهٔ حضرت‌زهرا (سلام الله) است. اگر بفهمد همین اوایل زندگی هدیه اش را گم کردم بد می شود.» روز بعد به همراه سید راهی مازندران شدیم در حالی که ناراحتی در چهره اش موج می زد. دو روز مرخصی ما تمام شد. سوار بر خودروی سپاه راهی تهران شدیم. ناخودآگاه نگاهم به دست سید افتاد. خواب از چشمانم پرید. دستش را در دستانم گرفتم. با تعجب گفتم: «سید این همون انگشتره!!» خیلی آهسته گفت آروم باش. انگشتر خود خودش بود. من دیده بودم که سید یه بار به زمین خورد و گوشه نگین این انگشتر پرید. خودم دیدم که همان انگشتر به داخل فاضلاب حمام افتاد. حالا همان انگشتر در دست سید بود. با تعجب گفتم تو رو خدا بگو چی شده؟ اما سید حرفی نمی زد و بحث را عوض می کرد. اما این موضوعی نبود که به سادگی بشود از کنارش گذشت. سید را حق مادرش قسم دادم. گفت چیزی را که می گویم تا زنده ام جایی نقل نکن و حتی اگه تونستی بعد از من هم به کسی نگو چون تو را به خرافه گویی متهم می کنند. سید گفت: «من آن شب به خانه رفتم. مراقب بودم همسرم دستم را نبیند. قبل از خواب به مادرم متوسل شدم. گفتم مادر جان بیا و آبروی من را بخر. بعدش طبق معمول سوره واقعه را خواندم و خوابیدم. نیمه شب بود که برای نمازشب بیدار شدم. مفاتیح من بالای سرم بود. مسواک و انگشترم روی مفاتیح بود. رفتم وضو گرفتم و آماده نماز شب شدم. رفتم سمت مفاتیح تا انگشترم را دستم کنم . یکباره با تعجب دیدم دو تا انگشتر روی مفاتیح هست. با تعجب دیدم همان انگشتری که در حمام دانشکده تهران گم شده بود روی مفاتیح قرار داشت. با همان نگینی که گوشه اش پریده بود، نمی دانی چه حالی داشتم.» شهیدسیدمجتبی علمدار ولادت : ۱۳۴۵/۱۰/۱۱ ساری شهادت : ۱۳۷۵/۱۰/۱۱ عوارض ناشی از جراحات شیمیایی ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
جمعیت زیادی روبرومون ایستاده بود. تعدادشون خیلی بیشتر از ما بود. بعضی هاشون آموزش دیده بودند و آماده هر اقدامی بودند. بچه های ما حسابی خسته شده بودند. بعضی هاشون عقب تر از ما بودند و هنوز به ما نرسیده بودند. من و حاج محمد و برادر خانمش روبروی جمعیت ایستاده بودیم. اوج درگیری های فتنه 88بود. حاج محمد گفت: باید یه کاری کرد. انگار که فکری به ذهنش رسیده باشه، با تمام توان و صدایی که داشت فریاد زد: یا حیدر! جمعیت روبرو حسابی وحشت کردند و شروع کردند به عقب نشینی. حسابی گیج شده بودند. بچه های خودمون هم از عقب رسیدند و تونستیم همه رو متفرق کنیم. اون روز خود حضرت حیدر بهمون مدد کرد... راوی: دوست شهید شهیدمحمدپورهنگ ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
برایش دلمه درست کردیم که خیلی دوست داشت. وقتی خواستیم مزه یکی را بچشد، قبول نکرد. گفت: حاجی خیلی دلمه دوست داره، اول برای حاجی می برم.زنگ زد به خانه حاجی و گفت ناهار نخورد تا برایش دلمه ببرد.همیشه همین طور بود، به هر چیزی که حاج قاسم دوست داشت لب نمی زد تا اول برای او ببرد. سردار شهید حسین پورجعفری ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
شهید ﻣﺪﺍﻓﻊ ﺣﺮﻡ ﮐﺮﺑﻼﯾﯽ ﺣﺴﯿﻦ ﻣﻌﺰ ﻏﻼﻣﯽ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﻓﺘﻨﻪ ۸۸ ﻣﺠﺮﻭﺡ ﻣﯿﺸﻮﺩ ، ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﺣﻀﻮﺭ ﺩﺭ ﻋﺮﺍﻕ ﻭﺳﻮﺭﯾﻪ ﺩﺭ ﻭﺻﯿﺖ ﻧﺎﻣﻪ ﺍﺵ ﻣﯽ ﻧﻮﯾﺴﺪ ﺩﺭ ﺷﺮﺍﯾﻂ ﺑﺪ ﺍﺟﺘﻤﺎﻋﯽ ﻭ ﺍﻗﺘﺼﺎﺩﯼ ﻧﯿﺰ ﺭﻫﺒﺮ ﻋﺰﯾﺰﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺗﻨﻬﺎ ﻧﮕﺬﺍﺭﯾﺪ ﮐﻪ ﺍﯾﻦ ﻧﺸﺎﻧﺪﻫﻨﺪﻩ ﺩﻟﻮﺍﭘﺴﯽ ﺷﻬﯿﺪ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﻻﯾﺖ ، ﻣﺮﺩﻡ ﻭ ﺍﻧﻘﻼﺑﺶ ﺍﺳﺖ . ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
✨بانو! این چادر تا برسد به دست تو هم از کوچه های مدینه گذشته... هم از کربلا هم از بازار شام هم از میادین جنگ چادر وصیت نامه ی شهداست بر تن تو چادرت را در آغوش بگیر...!" و بگو برایت از خاطراتش بگوید... همه را از نزدیک دیده است 🕊️🥀
Part06soleymany.mp3
15.51M
📚 کتاب «سلیمانی عزیز» روایت‌گر خاطراتی متفاوت و خوانده‌نشده از سردار سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی به‌همراه متن کامل وصیت‌نامه این شهید والامقام است ۔ 📌" سلیمانی عزیز ۔گوشه‌ای از زندگی مرد همیشه در صحنه جبهه مقاومت را ‍‍ پیشکش نگاه خوانندگان میکند.
📌 حضور در دفاع مقدس برای حاج یونس مهمتر از دیدار فرزند تازه متولد شده بود. 🔷️ حاج یونس زنگی آبادی تازه بچه‌دار شده بود و خوشحال بود ◇ شکلات گرفته بود و پخش می‌کرد که به او گفتم : نمی‌خواهی بروی بچه‌ات را ببینی؟ دلت برای بچه‌ات تنگ نشده ؟ جبهه و جنگ بس نیست ؟ ◇ لبخند زد و گفت : اگر صد تا بچه هم داشته باشم و روزی صد مرتبه هم خبر بیاورند بچه‌ات را ازت گرفته اند ، من دست از خمینی بر نمی دارم و جبهه و جنگ را بر همه چیز ترجیح می دهم . 🔻 فرازی از وصیت‌نامه شهید حاج یونس زنگی آبادی: از شما خانواده عزیزم می خواهم مرا عفو کنید زیرا نتوانستم آنطور که شما می خواستید باشم امیدوارم که مرا ببخشید. ◇ از شما می خواهم که امام امت را تنها نگذارید و از خدا میخواهم که رزمندگان اسلام را پیروز فرماید، ظهور امام زمان(عج) را نزدیک فرماید و اسلام را در سراسر جهان با نابودی کفر رایج بگرداند. ( آمین یا رب العالمین) 🤲✅ شهید یونس زنگی آبادی
از خصوصیات بارز شهید تواضع - کم حرفی - صبر -شجاعت - و شاخصه شهید لبخندی بود که همیشه و در هر حالت بر لب داشت برای فامیل و دوستان خصوصا ورزش کاران احترام خاصی قائل بود . 🌷 شهید عبدالکریم ورزش را از محله و از دوران کودکی شروع و در میان همسن و سالان شاخص بود و بعد از آن با ورود به مدرسه راهنمایی همراه با تیم منتخب مدرسه در مسابقات فوتبال مدارس راهنمائی دزفول دو سال به قهرمانی رسیدند ، 🏆 با ورود به هنرستان و انتخاب در آموزشگاهای دزفول و سپس جهت شرکت در منتخب آموزشگاه های خوزستان دعوت شدند . 🎖 شهید عضو تیم استقلال دزفول به مربیگری مهندس غلامرضا حسینی فر و در تیم قند دزفول ( منتخب شهرستان ) به مربیگری زن ه یاد حاج غلامعلی کبابی و زنده یاد رضا برومند عضویت داشت ، عضو تیم منتخب جوانان دزفول بود و سپس با تیم نوجوانان تهران که در دزفول برگزار گردید به قهرمانی کشور رسیدند . در همان سال به تیم جوانان خوزستان دعوت و سپس به تیم ملی ب جوانان ایران دعوت شدند .🥇 علاوه بر فوتبال در تیم والیبال مدرسه راهنمائی و دبیرستان عضویت داشت . در دو میدانی و تنیس روی میز ورزش کاری نمونه بود ⛹‍♂ 🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
افتخار میکنم شهید شده ولی داغش سنگینه به هدفش رسید... هروقت گریه میکنم میاد و.... همسرشهید فاطمه پرندکام روایت حادثه کرمان از خانواده‌های شهدا
از غصه آب شدم خونه خراب شدم... اومدیم منزل شهیدی که اعضای خانواده‌ش خیلی بهش وابسته بودن. دوروز دختراش نمیدیدنش تحملشون کم میشد و از فراقش گریه میکردن. ولی الان اصلا وقت نمیکنن یاد پدر شهیدشون بیفتن چون برادرشون رو تخت بیمارستانه و ضایعه نخاعی پیدا کرده، دکترا میگن قطع نخاع شده ولی من نمیخوام این عبارت رو تکرار کنم. چون از الان لحظه به لحظه منتظر خبر خوب بهبودی پسر این خانواده هستم آقا محمد مهدی ایرانمش، فرزند شهید ایرانمنش اگه میشه براش دعا کنید نذر پدر شهیدش کنید نذر ائمه معصومین، حضرت ام البنین، نذر نرجس خاتون، نذر قمربنی هاشم... خیلی حالشون خراب بود. خیلی😭 روایت حادثه کرمان از خانواده‌های شهدا
بعد از منزل شهید ایرانمنش مستقیم اومدیم بیمارستان باهنر، دیدن محمدمهدی شاید خوشحال بشه. آخه مادر محمد مهدی گفت ما همه‌مون کانال شمارو دنبال می‌کنیم بخصوص محمد مهدی، هی میومد میگفت مامان آقا دارابی از نورا مطلب زده، از کربلا مطلب گذاشته. گفتم میرم بیمارستان شاید باعث خوشحالی بشم رفتیم، محمدمهدی خواب بود چندتا ترکش به بدنش خورده که یکیش به نخاع گردن اصابت کرده بوده محمد مهدی بدترین حال رو بین مجروحین حادثه کرمان داره و باید بیشترین توجه رو کادر درمان بهش داشته باشن. هرکاری میشه، باید براش انجام داد، ما مسئولیم. مادرش میگفت دعا کنید محمدمهدی من خوب بشه برگرده، مرد خونه‌مون باشه، حالاکه باباش شهید شده دعا کنید🙏🤲 روایت حادثه کرمان از خانواده‌های شهدا
ساینا علی بیگی که پدرش شهید شد و خودش و خواهرش و مادرش هم مجروح شدن مطلب زیر مطالبه و درخواست خانواده مجروحین هستش 👇
🔴 درخواست و مطالبه خانواده‌های مجروحین حادثه کرمان ساینا علی‌بیگی تو قسمت icu بیمارستان باهنر بود. پدر ساینا به شهادت رسیده. خودشم دستش، پاهاش روده‌هاش ترکش خورده، لگنش بیرون زده، چشماش هم آسیب دیده، مادر و خواهرش سمانه‌هم مجروحه خانواده‌ش اصرار داشتن ببرنش بیمارستان خصوصی مهرگان، پیش دکتر خسروی که ظاهرا موافقت نشده. حتی گفتن هزینه درمانشم خودمون میدیم. نمیدونم چرا موافقت نکردن. با تمام زحماتی که بیمارستان باهنر روز حادثه داشته از چندین خانواده نارضایتی شنیدیم درباره این بیمارستان و دیگر بیمارستان‌ها، چندین نفر بدن‌هاشون بخیه شده و رفتن و عفونت کرده و مجدد برگشتن بیمارستان. بخشی از مشکلات طبیعیه چون روز حادثه وضعیت فوق بحرانی بوده. ولی الان که دوهفته گذشته باید این مشکلات رو رفع کنن و بیشتر به این مجروحین توجه کنن مشکل دیگری که خیلی از مجروحین داشتن این بوده که روز حادثه ثبت و شناسایی نشدن و همه‌شون خودشون هزینه‌ها رو حساب کردن که این مشکلو با استانداری مطرح کردیم گفتن روز حادثه واقعا نمیشد منتظر ثبت اطلاعات باشیم، جون مردم درخطر بود (منطقی هست این موضوع). الان داریم دونه دونه شناسایی میکنیم و هزینه‌هاشونو برمیگردونیم و به بیمارستان ها هم اعلام کردیم درمان‌های مجروحین رایگان باشه. ولی تا الان که بررسی کردیم این مشکل کامل حل نشده و بعضا از کسانی که مشخص هستن مجروحن و حتی شهید دادن بازهم هزینه گرفتن، مثل همسر شهید فاطمه پرندکام یا همین خانواده ساینا باید هوای این مجروحین و خانواده‌های شهدارو داشت و بهترین برخورد رو کرد در قبالشون و گرنه اثر وضعیش تو زندگی خودشون میاد، اینها داغدارن، علاوه بر بهترین رسیدگی‌ها باید بهترین برخورد رو داشت. خانواده ایرانمش شهید خودشون رو فراموش کردن و فقط و فقط فکر پسر خانواده هستن که ضایعه نخاعی پیداکرده. سجاد میرزاده هم مشکل نخاعی داره که از شهرستان فاریاب اومده بودن کرمان و الان برای درمان مکان برای اسکان نداشتن و الان منزل اقوامشون هستن. خلاصه این مشکلات سریعا باید استخراج بشه و فورا برای حلش اقدام بشه ان شاء الله مسئولین ذیربط توجه کامل به این موضوع داشته باشن. دانشگاه علوم‌پزشکی، وزارت بهداشت، سپاه، ارتش، نیروی انتظامی، استانداری، بنیادشهید و... مخاطب این مطلب همه بیمارستان‌هایی هست که مجروحین داخلش هستن، از باهنر گرفته تا فاطمة الزهرا، راضیه فیروز، سیدالشهداء، افضلی پور، امام حسین، شفا، پیامبراعظم و..... روایت حادثه کرمان از خانواده‌های شهدا
🔴 کرمان دنگ ایران را حساب کرد 🔴 ایران برای کرمان چه کرد؟ فردای روز حادثه، هنوز شامه‌ام پر از بوی خون بود، هنوز کفش‌هایم خیس خون شهدا، هنوز صداهای ناله‌ها و جیغ‌ها توی سرم می‌پیچید و صحنه‌های دردناک پیش چشمم مرور می‌شد. اخبار را که چک می کردم، تمام ایران غرق تحیر و ناباوری بود، خبرنگاران و تحلیل‌گران مشغول پیدا کردن علت و مقصرین احتمالی بودند. پیکر پاک و پاره‌پاره‌ی شهیدان نباید روی زمین می‌ماند اما فضای رسانه‌ای آماده نبود یا حداقل در شان شهدای بزرگترین ترور سال‌های اخیر نبود! با هرکه می‌شد تماس گرفتم، مشهد، قم، تهران و... میان این تماس‌ها، یک جمله خنجر شد و فرورفت توی قلبم که دیگر جایی برای جراحت نداشت. این جمله: «طراحی پوستر و نوشتن متن دست بچه های کرمان رو می بوسه» باید توضیح می‌دادم که: بچه‌های کرمان اگر مجروح و شهید نباشند، شاهدعینی حادثه یا دست کم شاهد وحشت مردم و التهاب شهر بوده‌اند و هنوز نتوانسته‌اند شهادت دختربچه‌ی کاپشن صورتی پیش چشمانشان را هضم کنند و حالا چطور باید بنشینند و قلم به دست بگیرند و.... و نفهمیده بود یا نخواست بفهمد که گفت: «پس ما کمکی نمی‌توانیم بکنیم» رهایش کردم و رفتم سراغ گروه‌های گرافیکی واکنش سریع و فقط تسلیت شنیدم اما همدلی ندیدم! حوادث این چهل و چندسال را توی ذهنم مرور کردم، از دفاع مقدس تا متروپل و زلزله کرمانشاه و سیل پل‌دختر تا حوادث تروریستی اهواز و شاهچراغ و بلوای زن زندگی آزادی و... کرمان دنگ حضور خودش را تمام و کمال پرداخته بود اما از همدردی و همکاری یک کشور این جمله عایدش شده بود؟ «زحمتش با بچه‌های خود کرمان» حالا که این قلم عقده هایش را روی این کاغذ باز می‌کند، دوهفته از بزرگترین عملیات تروریستی بعد از انقلاب می‌گذرد؛ اما هنوز یک چشم فعالین مردمی کرمان اشک است و یک چشم خون و نمی‌توان از دل‌های آشفته‌شان انتظاری داشت، اما خواهران و برادران هموطنم در سراسر این خاک داغدار، برای همدردی با مردم کرمان چه کرده‌اند؟ این سخنان نه جهت مظلوم‌نمایی و ابراز عجز که تلنگری‌ست برای بیدار شدن هموطنانی که نمی‌دانند در کرمان چه گذشت که نود و چند گل سرخ تقدیم جبهه مقاومت کرد و هنوز هم بعد از دوهفته مستعد شهید دادن است! مگر نه اینکه ما ایرانی‌ها از گذشته رسم داشته ایم که تا چهل روز پس از درگذشت همسایه‌ای، هوای مصیبت زدگان و بازماندگانش را داشته باشیم و عزادار جز غم از دست دادن عزیزش، داغ دیگری به دل نداشته باشد؟ پس چرا همسایگان قیام نمی کنند برای برداشتن این بار بر زمین مانده؟ رسانه‌ی ملی وضعیت عادی دارد و برایش انتخابات دوماه آینده، مهم تر از ساچمه‌های جا خوش کرده در وجود سیصد و اندی کرمانی نجیب و طرفدار نظام است! شاعران حتی برای سوگ نویسی برای شهدایی که یکی از آنها مداحی بود که پاکت‌های مردم را پس می زد، طلب هزینه‌های گزاف کرده‌اند و هنرمندان هتل‌های چند ستاره و امکانات کامل طلب کرده‌اند. خون‌بها کدام یک از هموطنانمان را طلب می‌کنید؟ چگونه جواب خانواده‌ای را خواهید داد که از غم قطع نخاع شدن پسر، داغ شهادت پدر را فراموش کردند. کرمان عزیزم! تو چشم هایت را به روی این نامهربانی ها ببند و باز هم برای جای جای این کشور قیام کن. کرمان دنگ یک ایران را حساب کرد...
🔸️ما را از ماه رجب انداختی 🔻مرحوم جعفر اسحاقی(جعفردايى) خدمتگزار آیت الله کوهستانی(ره) نقل می کند: 🔹️روزی آقاجان از من خواست سری به آسياب آبى ايشان بزنيم. با هم حركت كرديم و پس از رسيدن و استراحتى كوتاه، آقا آسيابان را خواست و به او گفت: «چند روز قبل آرد چه كسی را به منزل ما فرستادی؟». 🔹️آسيابان گفت: «شخصی که ظاهراً متمكن و بهايى‌مسلک ‌بود، گندم خوبى ‌داشت و آردش بسيار سفيد بود و من مزدی آن را برای شما فرستادم». 🔹️تا اين جمله را گفت، آقاجان چهره‌اش تغيير كرد و با عصبانيت فرمود: «مؤمن! ما را از فضيلت ماه رجب محروم كردی!». 🔹️اين توجه و مراقبت به دليل آن بود كه طبق فرمايش آقاجان، مدتی قلبش اقبال و رغبت چندانى به عبادت نداشت و مانند گذشته از عبادت و نمازش لذت نمی برد. در فكر و انديشه بود كه اين نقطه تاريک را بيابد؛ ابتدا از خانواده پرسيد که از كسی آرد قرض گرفته يا از آرد وَقفی استفاده كرده‌اند يا کسی نان و غذايی به منزل آورده است؟ وقتى از منزل مطمئن شد، سراغ آسيابان را گرفت و متوجه شد كه اين عدم رغبت، از آردی است كه آسيابان برای او فرستاده بود. ▫️منبع: کتاب برقله پارسایی، ص ۱۱۳
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔷 ۲۸ دی سالروز شهادت فرمانده جوان جبهه مقاومت شهید جهاد مغنیه گرامی باد. ♦️خواب زیبای مادر بزرگ شهید جهاد مغنیه (و مادر شهید عماد مغنیه) پس از شهادت نوه اش از او دیدینی و شنیدنی است. نماز، نماز، نماز... 🔸جهاد مغنیه ارتباط نزدیکی با حاج قاسم داشت و از اشخاص امین و مورد اعتماد او بود که در تاریخ ۱۳۹۳/۱۰/۲۸ در منطقه قنیطره سوریه به همراه سردار اله دادی از کرمان توسط رژیم کودک کش ترور و به کاروان عاشورا پیوست.
☀️ صبح بخیر ای ساکنین آسمانی هفت تپه ... . 📌هفت تپه_ محمودی راد سردار حسن قورچی بیگی از سیدالشهدا ویژه و خط شکن ۲۵ ....
🥀شهادت یک نفر از کارکنان سپاه سلمان سیستان و بلوچستان در جاده خاش_ زاهدان 🔹روابط عمومی قرارگاه قدس جنوب شرق: دقایقی پیش، در یک اقدام تروریستی یک نفر از کارکنان سپاه سلمان استان سیستان و بلوچستان بنام سرهنگ پاسدار حسینعلی جاودان فر که در بازگشت مأموریت اداری بودند،در جاده خاش به زاهدان مورد اصابت گلوله قرار گرفته و به شهادت رسیدند. 🔹تلاش برای شناسایی عامل و یا عاملین این اقدام در حال پیگیری است.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
واکنش قابل تامل برادر یکی از شهدای کرمان، به خمیده نشستن فرزند شهید
شادی روح امام خمینی صلوات ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛