فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دلم برات تنگ شده...♥️😭
صَباحاً اَتَنَفَسُ.. بِحُبِ الحُسَین💚
🍃رو به شش گوشهترین
قبلهی عالم
هر صبح بردن نام
حسیـــن بن علی میچسبد:
چِــقَدَر نـام تــو زیبـاست
اَبــاعَبـــــدالله...
هرکسی داد سَلامی به تو
و اَشکَش ریخت ،،،
او نَظـَرکَــردهی زَهــراست...
اَلسَّلامُ عَلَى الْحُسَيْنِ
وَعَلى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَوْلادِ الْحُسَيْنِ
وَعَلى اَصْحابِ الْحُسَيْنِ
وعَلی العباس الحسُیْن...
ارباب بيکفن ســــــــلام...
#صبحم_بنامتان_اربابم
💢#شهید علی اکبر انگورج تقوی ( #چالوس) #شهادت ۳ #بهمن ۱۳۶۴ #شلمچه _#عملیات کربلای پنج :
.
📩 قسمتی از وصیت نامه شهید :
من از آيه و حديث و روايت چيزي نمي گويم و از جائي نقل نمي كنم آنچه مي نويسم آهي از سينه سوزان من است به قول شاعر آتش از خانه ي همسايه درويش مخواه آنچه از روزنه آن مي گذرد خون دل است ترجيح دادم بيشتر درد دل كنم شايد يكي از رموز وصيت نامه نوشتن ها همين باشد كه انسان در آخرين لحظه هاي رفتني خودش را سبك كند و دلش را خالي كند هر چند نمي توان همه چيز را نوشت (خيلي چيزها هستند كه نوشتن نمي باشد. آيا مي توان قطره هاي خوني كه به زمين مي رسد ترسيم نمود هر چيزي را از دست دادن راحت است و آسان ولي در اين معامله جان بايد داد و جان دادن بسيار مشكل است از هر چيز مشكلتر ولي براي عاشق آسان است يك كلمه عسل از هر شيريني شيرين تر است شهادت از عسل شيرينتر است)
#سالروز_شهادت
💢 #شهید ولي اله خانلرپور چاری ( #بابل) #فرمانده #دسته در لشکر ویژه ۲۵ #کربلا ؛ #شهادت ۳ #بهمن ۱۳۶۵ #شلمچه :
.
▪️سلام بر تو ای سربلند مادر، ای نور دیده من، ای کسی که مرا با رنج و مشقت بزرگ کری و انتظار دامادی مرا داشتی مادرم دیدی که چگونه به آرزویت رسیدی من داماد شدم مادرم اما دامادیم با دیگر دامادها فرق می ند و تفاوت دارد من در آن شب عروسی حجله زیبای شهادت را در آغوش گرفتم و به سوی معشوق و معبود شتافتم همان کسی که سالها انتظارش را داشتم.
مادرم من ترکشهای گرم خمپاره و توپ را به جان خریدم و با آغوش باز از آنها استقبال کردم و تو ای مادرم به دشمن بگو که پسرم راهش را آگاهانه انتخاب کرد و آگاهانه هم شهید شد.
#سالروز_شهادت
✨ این روزها هوای #شهر ما #سرد و
بی روح است ، اما #دلگرمی چون شما داریم ...
.
🔅 رزمندگان گردان حمزه سیدالشهدا لشکر ویژه ۲۵ کربلا_زمستان ۱۳۶۶ _منطقه عملیاتی کربلای ۱۰:
.
از راست به چپ :
❄️ ۱_#شهید داود شیخ ( علی آباد کتول)
❄️۲_ #شهید ابراهیم جهانبین( سلمان شهر)
❄️۳_ #شهید مدافعحرمرحیمکابلی (بهشهر)
❄️۴_ جانباز محسن قربانی (چالوس)
❄️۵_#شهیدجلالالدینعلاء الدینی(قائمشهر)
❄️۶_#شهید رضا حق شناس( محمودآباد)
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
چهارشنبه شب میخواست برایش خواستگار بیاید. گفت درگیر مجلس حاج قاسمم، جمعه بیاید...
اما چهارشنبه صبح در انفجار به شهادت رسید
شهیده مکرمه حسینی، عضو هلالاحمر جمهوری اسلامی
روایت حادثه کرمان از خانوادههای شهدا
حسین دارابی
فرازی از وصیتنامه شهید محمدرضا موحد دانش:
فراموش نکنید امام زمان شما حضرت مهدی(عجل الله) است. لحظهای از دعا برای سلامتی ایشان غفلت نکنید. گرفتاریهای خود را به واسطه ایشان حل و رفع کنید. با تمام قدرت کوشش کنید تا هر چه زودتر امام زمان حضرت مهدی(عجل الله) ظهور فرماید. اطلاعات و معرفت خود را به امام زمان زیاد کنید و سعی کنید دلتان با محبت به امام انس بگیرد.
7M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#استوری_موسیقی
فقط به عشق علی، حتی محالها شدنی
و کاش میمُردم، بعد از «فمن یمت یرنی»
مقام و شأنش را غیر از خدا که میداند
که با عشق علی ، آتش مرا نسوزاند.
ایلیا | علی اکبر قلیچ
💔
شهیدی که عاشق گمنامی بود
فرمانده گردان حضرت مسلم ابن عقیل {علیه السلام}
لشگر ۱۰ حضرت سیدالشهدا {علیه السلام} بود اما از آن همه سمَت، گمنامی را با چاشنی اخلاص، انتخاب کرده بود
وصیتنامه اش را که باز کردند در سطری از آن نوشته بود:
« دوست ندارم و نمی خواهم جایی یا کوچه ای یا مکانی به اسم من باشد »
ثواب اعمال امروز رو تقدیم میکنیم به روح ملکوتی رزمنده مخلص دفاع مقدس، شهید محمد موافق
دسته گلی از صلوات به نیابت از او هدیه می دهیم به مادرمان حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها
🌸الّلهُمَّصَلِّعَلَیمُحَمَّدٍوَآلِمُحَمَّدٍوَعَجِّلْفَرَجَهم🌸
#شهید_محمد_موافق
شهادت : ۱۴ تیر ۱۳۶۶، عملیات نصر ۴ - ماووت عراق
مزار گلزار شهدای بهشت زهرای{س} تهران
قطعه ۲۹، ردیف ۱، شماره ۱۰
یار مخلص #امام_زمان
اگر بینِ بسیجیها حرفی میشد ، میگفت: «برای این حرفها به همدیگر تهمت نزنید، این تهمتها فردا باعثِ تهمتهای بزرگتر میشود؛ اگر از دستِ هم ناراحت شدید، دو رکعت نماز بخوانید و بگویید: "خـدایا! این بنـده ی تو حواسش نبود ، من از او گذشتم ، تو هم از او بگذر..." اینطور مهر و محبت بینِ شما زیاد میشود...»
سردار شهید حسن باقری
برگرفتهازکتاب: یادگاران۴ «کتاب شهیدباقری» صفحه ۳۰
صدای اذان که در دانشگاه میپیچید، عباس خود را برای رفتن به مسجد مهیا میکرد. از جلوی در هر اتاقی که رد میشد و میدید که سرباز ها در آن هنوز مشغول کارند، با خوشرویی و محترمانه میگفت: " کار تعطیل! " اگر همکارانش را هم میدید، غیر مستقیم آن ها را به نماز دعوت میکرد و میگفت: " ما رفتیم نماز! " جزو اولین کسانی بود که وارد مسجد میشد. بعضی از شب ها که عباس در اتاق من استراحت میکرد، هنگام اذان صبح که از خواب بیدار میشدم، میدیدم که عباس رفته است. برای خواندن نماز شب به اتاق خودش میرفت تا با خدایش خلوت کند. او دوست داشت که در سکوت و خلوت، نجوایی عاشقانه با خداوند داشته باشد.
شهیدمدافع حرم عباس دانشگر