eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
400 دنبال‌کننده
26.5هزار عکس
9.6هزار ویدیو
54 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌊 عملیات در پیش است... عملیات انتخابات... رهروان راه شهدا بسم الله... . 📷 شیر_ ۱۳۶۴ یا ویژه ۲۵ قبل از والفجر هشت. . 🇮🇷 ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
62.27M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 قصه ی ام وهب مازندران ... . ◾️این مادران حماسه ها خلق کردند. حماسه ای از جنس جزیره‌ی مجنون. حماسه ای از جنس شلمچه و ام الرصاص. حماسه ای از جنس کربلااااا... . 📼 با مادر والامقام محمدصادق رضایی.این والامقام در ۴ رسید و پیکرش بعد ۹ سال به خانه برگشت...
📩 قسمتی نامه جعفر بخشیان #سن هجده سال_ ۵ ۱۳۶۷_ : . ▪️منافق! خوب گوش کن؛ تو منافقی فقط همین. ببین چگونه دشنه زهرآلودت از دست زهرآگین و نجس صدام و حیله های صدگانه‌اش و ریگان مغز الکلی و سادات متعفن قصه گو بر پشت یاوران امام، سرداران امام زمان ، بندگان مخلص خدا فرود می آید. ببین چگونه یاوران امام انقلاب و بیچارگان و مسلمانان این سرزمین زجر کشیده و مظلوم را مظلومانه شهید می‌کنی و ظالمانه خنجر می زنی و منافقانه جای خود را پاک می‌کنی. . ▪️رجوی بیچاره و خائن و پرمدعا که شمشیرتان از پاریس کشسده شد و بر فرق ملت مظلوم ایران فرود آمد. تو چه بدبخت هستی که بر لبه این شمشیر سفر می کنی و راه می روی و در آخر با یک حرکت آهسته آنها به نیم می شوی.
💢 شهباز جوادی ( ) ۵ ۱۳۶۷_ ، اسلام آباد غرب : . ▪️قطعنامه که اعلام شد ، گفت : « خدایا جنگ تمام شد پس ما چی!» مقصود شان شهادت بود . . 🦋فرزند شهید : تنها خاطره ای که از پدرم دارم این است که هنگام آخرین رفتن شان به جبهه  من رفتم و جلوی در ایستادم و دستهایم را روی در گذاشته و با گریه بسیار  از پدرم خواستم نرود و مادرم مرا در آغوش گرفت و گفت پدر می خواهد برایت شکلات بخرد و پدرم گفت :«دیگر برگشتی وجود ندارد.»
عباسعلی فتاحی بچه دولت آباد اصفهان بود حدود ۱۷ سال سن داشت. سال شصت به شش زبان زنده‌ی دنیا تسلط داشت تک فرزند خانواده هم بود زمان جنگ اومد و گفت: مامان میخوام برم جبهه. مادر گفت: عباسم! تو عصای دستمی، کجا میخوای بری؟ عباسعلی گفت: امام گفته. مادرش گفت: اگه امام گفته برو عزیزم…عباس اومد . خیلی ها می شناختنش. گفتند بذاریدش پرسنلی یا جای بی خطر تا اتفاقی براش نیفته. اما خودش گفت: اسم منو بنویس میخوام برم گردان تخریب. فکر کردند نمی دونه تخریب کجاست. گفتند: آقای عباسعلی فتاحی! تخریب حساس ترین جای جبهه است و کوچکترین اشتباه، بزرگترین اشتباهه… بالاخره عباسعلی با اصرار رفت تخریب و مدتها توی اونجا موند. یه روز# شهید حسین خرازی گفت: چند نفر میخوام که برن پل چهل دهنه روی رودخونه دوویرج رو منفجر کنن. پل کیلومترها پشت سر عراقیها بود… پنج نفر داوطلب شدند که اولینشون عباسعلی بود. قبل از رفتن.. حاج حسین خرازی خواستشون و گفت: ” به هیچوجه با عراقی ها درگیر نمی شید. فقط پل رو منفجر کنید و برگردید. اگر هم ها فهمیدند و درگیر شدید حق اسیر شدن ندارین که عملیات لو بره… تخریبچی ها رفتند… یه مدت بعد خبر رسید تخریبچی ها برگشتند و پل هم منفجر نشده، یکی شونم برنگشته… اونایی که برگشته بودند گفتند: نزدیک پل بودیم که عراقی ها فهمیدن و درگیر شدیم. تیر خورد به پای عباسعلی و اسیر شد… زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند: ممکنه عباسعلی توی شکنجه ها لو بده! پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: حسین! عباسعلی سنش کمه اما خیلی مرده، سرش بره زبونش باز نمیشه برید عملیات کنید… فتح المبین انجام شد و پیروز شدیم. رسیدیم رودخانه دوویرج و زیر پل یه جنازه دیدیم که نه پلاک داشت و نه کارت شناسایی. سر هم نداشت. پسر عموی عباسعلی اومد و گفت: این عباسعلیه! گفتم سرش بره زبونش باز نمیشه… اسرای عراقی میگفتند: روی پل هر چه عباسعلی رو شکنجه کردند چیزی نگفته… اونا هم زنده زنده سرش رو بریدند…😭😭 جنازه اش رو آوردند اصفهان تحویل مادرش بدهند. گفتند به مادرش نگید سر نداره. وقت تشییع مادر گفت: صبر کنین این بچه یکی یه دونه من بوده، تا نبینمش نمیذارم دفنش کنین! گفتن مادر بیخیال. نمیشه… مادر گفت: بخدا قسم نمیذارم. گفتند: باشه! ولی فقط تا سینه اش رو می تونین ببینین. یهو مادر گفت: نکنه میخواین بگین عباسم سر نداره؟ گفتند: مادر! عراقی‌ها سر عباست رو بریدند. مادر گفت: پس میخوام عباسمو ببینم… مادر اومد و کفن رو باز کرد. شروع کرد جای جای بدن عباس رو بوسیدن تا رسید به گردن. پنبه هایی که گذاشته بودن روی گلو رو کنار زد( یاد گودی قتلگاه و مادر سادات) و خم شد رگ های عباس رو بوسید. و مادر شهید عباسعلی فتاحی بعد از اون بوسه دیگه حرف نزد… (یاد شهدا و این شهید جوانمرد را حفظ کنیم ولو با ارسال این روایت زیبا به یک نفر حتی شده با یک صلوات) شادی روح پاک  صلوات:اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم 🌹 فقط بدونیم کیا رفتن وجان دادن غریبانه تا با آرامش ما نفس بکشیم وامنیت داشته باشیم.
🎙 . ▪️مدرسه که بود، زمزمه اذان را که می شنید خودش به سکوی مدرسه می رفت و اذان می گفت .مدیر مدرسه می گفت: این اذان را چه کسی می گوید؟ گفتند سید حسین موسوی نژاد.مدیر از صدای او خوشش آمد و بهش گفت : سید فقط خودت اذان بگو..او هم در مدرسه با صدای بلند موقع ظهر اذان می گفت و دانش آموزان نماز خود را اقامه می کردن. . 🌷 سیدحسین موسوی نژاد ( ) : ۱۸ ۱۳۶۴_#عملیات هشت_سن ۱۷ ( شادی روحش صلوات🇮🇷
💢 فتح اله شاکری جویباری ( از فرماندهان واحد و لشکر ویژه ۲۵ _ :آبان ۱۳۶۲ ) . 📩 : از حضرت آدم تا الان هرچه به سر ما آمده، در نبودن وحدت با خدا و فرستادگان و امامان بوده است. ببينيد چه بر سر انبياء آوردند در اثر عدم وحدت مردم با فرستاده خدا. چه بر سر علي (ع) آوردند در اثر نبودن وحدت مردم با امام (ع). چه بر سر دختر پيامبر، يگانه اختر ولايت آوردند. چه بر سر امام حسن(ع) و امام حسين (ع) آوردند. اين­ها در اثر نبودن وحدت مردم با امامان­شان بود. نكند ما با شكستن وحدت در جرم همه جنايت­كاران خداي نكرده شريك بشويم. . ▫️ / تو اولین اعزامش به جبهه به مادرش گفت: « مادر می‌خواهم به زیارت امام حسین(ع) بروم...دعایم کن. . 💢 :▫️مسئول بازداشتگاه 17 شهریور قائمشهر ▫️فرمانده پایگاه مقاومت «بهشتی‌محله»▫️فرمانده گردان رزمی طرح جنگل «برنجستاک»▫️فرمانده گردان در واحد اطلاعات و عمليات لشکر ویژه ۲۵ کربلا 🇮🇷 شادی روحش
📩 ملک ابراهیم زمانی ( ) و گروه و از واحد اطلاعات و ویژه ۲۵ #شهادت : ۱۳۶۶_ : . 🔖 خدایا، اعتراف می کنم با اینکه می دانم موقعیت من فقط در ذکر الله و تفکر در نظام آفرینش است لذا نمی دانم چرا این فرصت را به عقلم نمی دهم چرا؟ چرا در مورد زندگی فکر نمی کنم، نمی دانم. آیا می توانم معنای زندگی را درک کنم؟ به نظر من زندگی یعنی ، زندگی یعنی ، یعنی ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، ، زندگی یعنی ، ، برای ، تکه تکه شدن برای ، زندگی یعنی بقا، زندگی یعنی یاد حق، نظاره کردن به آیات حق، زندگی یعنی دادن در راه حضرت دوست.  .
48.25M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🏴 انالله و انا الیه راجعون 💊 بیاد حسین اردوگاه ... طبیب رنج‌دیدگان و خدمتگزار ملت؛ جانباز و آزاده سرافراز دکتر حسین قاسم‌زاده، الگوی پایداری و افتخار مازندران و سوادکوه ... . ▫️۲۲ ساله بود ، دانشجوی ، که تو به اسارت در اومد و هشت سال در اردوگاه ۱ بود.و شد دکتر اردوگاه.با دست خالی و مداوا میکرد و بی هیچ تجربه ای با اون سن کم.و خیلی از در او رسیدند. . ▫️حسین قاسم‌زاده، متولد ۱۳۴۰ در زیرآب سوادکوه.با آغاز جنگ تحمیلی به جبهه‌های خوزستان اعزام شد و در کنار امدادگری و پرستاری از مجروحان، در عملیات‌های بزرگی همچون الی‌طریق‌القدس، بستان و رمضان حضوری فعال داشت.او در دوران اسارت نقش پزشک اردوگاه موصل یک را بر عهده گرفت و با کمترین امکانات، زندگی بسیاری از اسرا را نجات داد. او نه‌تنها درمانگر جراحات جسمانی بود، بلکه با روحیه‌ای مثال‌زدنی امید و ایستادگی را در میان اسرا زنده نگه داشت. . ▫️پس از آزادی، دکتر قاسم‌زاده به ایران بازگشت و با پشتکار تحصیلات پزشکی خود را تکمیل کرد. او متخصص سالمندی شد و با تأسیس "سرای بزرگان الهام" در تهران، خدمات گسترده‌ای به سالمندان و بیماران ارائه داد. این مرکز توان‌بخشی، به یکی از پیشگامان حوزه سلامت سالمندان تبدیل شد و نام دکتر قاسم‌زاده را در این عرصه ماندگار کرد.دکتر حسین قاسم‌زاده، آزاده‌ای سرافراز، پزشک اردوگاه‌های اسارت و از نخبگان برجسته پزشکی کشور، در سن ۶۴ سالگی چند روز پیش درگذشت.  .
16.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 را تماشا کنید ..‌ . 📆 دی ماه ۱۳۶۵_ کمتر دیده شده از رزمندگان ویژه ۲۵ کربلا در کربلای پنج ( )... . 🎥مصاحبه با سردار محمد حسن غفاری از فرماندهان واحد اطلاعات و عمليات لشکر ۲۵ کربلا چند روز قبل از شهادت...🌷🌷 ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
16.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌷 را تماشا کنید ..‌ . 📆 دی ماه ۱۳۶۵_ کمتر دیده شده از رزمندگان ویژه ۲۵ کربلا در کربلای پنج ( )... . 🎥مصاحبه با سردار محمد حسن غفاری از فرماندهان واحد اطلاعات و عمليات لشکر ۲۵ کربلا چند روز قبل از شهادت...🌷🌷🌷 ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
40.63M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 ▫️هفت تپه_ قبل از کربلای ۵_ با سردار غلامحسین رحمانی گردان امام حسن مجتبی لشکر ویژه ۲۵ (( 🩸 ۵ ۱۳۶۵ ))