eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
394 دنبال‌کننده
29.5هزار عکس
11.1هزار ویدیو
63 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
📄 ♻️ بخش هفتم 💐 مادر عزیزم، از خداوند بخواه که مردنم در جبهه را به عنوان شهادت قبول کند و اگر مورد رضای خداوند رحمان واقع شدم، من این را مدیون تو می دانم چون این تو بودی که از کودکی آوای رسای مظلومیت حسین را زینب وار در گوشم نجوا نمودی و مهر حسین بن علی(ع) آقا و سرور شهیدان را در دلم نهادی.💔 💐 این تو بودی که از کودکی دستان کوچکم را در دست پینه بسته ات می گرفتی و مرا به مجلس عزاداری سید مظلومان امام حسین علیه السلام می بردی تا اینکه رفته رفته عشق حسین در دلم ریشه دواند و الان که این سطور را دارم می نویسم روز تاسوعا است و این عشق در دلم به آن حدی رسیده است که دیگر نمی توانم لحظه ای در لبیک گفتن به صدای "هل من ناصر ینصرنی" حسین درنگ نمایم. 😭 💐 مادر گریه تو و دیگر عاشقان حسین برای مظلومیت حسین و اهل بیتش چنان نفرت و خشمی در دل من نسبت به کافران و ظالمان و منافقان انداخت که تحمل ظلم برایم غیر ممکن است و با بودن ظالم و ظلم آرامش و سکوت را بر خود حرام می دانم. 🤨 💐 مادرم، بار دیگر در این روز (تاسوعا) از تو می خواهم که مرا ببخشی. مادر، الان بلندگو دارد در این کوهستان مرثیه حسین را می خواند و من بر بالای تپه ای تنها نشسته ام و می گویم ای کاش تو هم اینجا بودی و با هم برای حسین و علی اصغر می گریستیم.😭 🌹 🕊🌷 🌹
🥀 🕊 🌾نسبت به حق الناس خیلی حساس بود چنانکه همرزمش – ناصر فرجی – در این خصوص می گوید : 🍁من مسئول تدارکات بودم، در حین بردن غذا بودم که یکی از همرزمانش گفت: ابراهیم دشمن در نزدیکی توست، گفت : این گلوله نزد من امانت است. خیلی به بیت امال اهمیت می داد. می گفت: آن دنیا باید پاسخگو باشیم 🌿🌿🌿 🌾در زمینه امر به معروف و نهی از منکر بسیار مقید بود تا جایی که دوست شهید – جمال فرجی – می گوید: 🍃یک روز بعد از خواندن نماز به دنبالم آمد و گفت برویم فلان جا ، دختر و پسری را دیدم که اهل این محل نیستند و باهم اینجا هستند. 🍃رفتیم و او خیلی محترمانه با آنها برخورد کرد و گفت : «باهم بودن شما که نامحرم هستید اشکال شرعی دارد و درست نیست، بروید و ازدواج کنید.» و آن پسر و دختر اظهار پشیمانی کردند و عذر خواستند. 🌿 🕊🌷 🌿
🦋 🕊 🌸خواهران شهید از خصوصیاتش می گویند: بسیار مهربان و دوست داشتنی بود، اوقات فراغتش را با فوتبال و کمک به خانواده میگذراند. خاصی به علاقه روحانیت داشت و اکثر اوقات در نماز جماعت حضور داشت. 🌼با این که سن و سالش کم بود ولی دفاع از میهن و مملکت و ناموس را بر خودش واجب می دانست. عاشق انقلاب بودو به همه توصیه می کرد که از انقلاب اسلامی پیروی کنند و دست از انقلاب نکشند. 🥀 🕊🌷 🥀
📝 ✍سفارش من به شما این است که نسبت به انقلاب و رهبر عزیزمان وفادار باشید و از روحانیون متعهد پیروی کنید تا از مسیر اسلام خارج نشوید. ✍ در انجام واجبات و ترک محرمات به خصوص رعایت حق الناس بکوشید. با قرآن مانوس باشید تا چراغ راهتان و مانع لغزش شما گردد. ✍ و از خواهران عزیزم می خواهم که در حفظ حجاب خود کوشا باشند چرا که حجاب آنان باارزش تر از خون شهید است. 🌴 🕊🌷 🌴 ✨🌙
🕊 🌴از همان زمان کودکی بسیار مقید بود ، یادم می آید اگر برای نماز صبح بیدار نمی شد یا نمازش قضا می شد، به من می گفت:« صورتم را آب بزن تا بیدار شوم و نمازم را بخوانم.» 🌴فردی بسیار مهربان و دلسوز بود ، چنانکه برادر شهید – محمد ابراهیم – می گوید : آنقدر دلسوز و مهربان بود که به مادرم  می گفت :« مادر من در سرما می خوابم ، شما سهمیه ی نفت مرا به آنهایی که محتاج هستند بدهید.» 🌴در میان مردم از جاذبه و محبوبیت بسیاری برخوردار بود ، چنانکه ، روزی در منزل یکی از دوستان نشسته بودیم، صاحب آن خانه تعریف می کرد ، شعبانعلی آنقدر مهربان و دوست داشتنی بود که به دیگران در انجام کارهایی مثل ساخت منزل و مغازه ، بدون دریافت اجرت کار می کرد. و در ادامه صاحب خانه گفت ، این خانه یادگار سه شهید است که در ساخت و ساز آن زحمت کشیدند، که یکی از آنها شعبانعلی است. 🥀 🌷 🥀 🌙
💢 عباس کامران( ) : ۶ آذر ۱۳۴۵_ ۴ ۱۳۶۵ : . ▪️نرگس کامران- خواهر شهید: یک بار در یکی از راهپیمایی ها که دو روز مانده بود به آخرین اعزام ایشان برای رفتن به جبهه، همه ی بچه هایی که قرار بود اعزام شوند، رفتند سر مزار شهدا تا با شهدا وداع کنند. یادم می آید شهید عباس بلندگو را گرفت و به مردم گفت: ای کسانی که می گوئید این رزمنده ها برای پول مال می روند، ما دو برابر این پول ها به شما می دهیم شما بروید. چرا پشت سر رزمنده ها که جان شان را در دست شان می گیرند و می جنگند و زن و بچه هایشان را این جا گذاشتند، حرف می زنید. آن روز بعضی از رزمنده ها گفتند: عباس جان! تو حرف دل همه ی ما را زدی. . ┏━━━🌹🍃🌷━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
💢 محمد قاسم خمسیه( ) : ۱۱ ۱۳۶۵ : . ▪️پدر شهید : در تابستان یک سال آقای قزوینی که همسایه ما هستند با دیگران مشغول بتن کردن کوچه بودند، شهید برای کار نزد آن ها رفت و مشغول کار شد؛ یکی دو روزی کار کرد و روز سوم شخصی برای کار آمد و آن شخص زن و بچه داشت و شهید نزد آقا بهرام رفت و به او گفت: من دیگر کار نمی کنم. آقا بهرام گفت: چرا؟ شهید گفت: « او زن و بچه دارد باید کار کند که خرج خود را در بیاورد و به خانه برگشت.»
💢 بسیجی شهید سید حسین موسوی نژاد : سال ۱۳۴۷ _ :۱۸ اسفند ۱۳۶۴_ : ۱۵ سالگی : ۱۷ سالگی . ▪️مادر شهید، زبیده تقدس: شهید هنگامی که موقع ظهر در مدرسه بود، زمزمه اذان را می شنید خودش به سکوی مدرسه می رفت و اذان می گفت و معلم مدرسه می گفت: این اذان را چه کسی می گوید؟ و از صدای او خوششان آمد و به ایشان می گفتند که تنها اذان بگو و ایشان از علاقه ی زیاد در مدرسه با صدای بلند موقع ظهر اذان می گفت و دانش آموزان نماز خود را اقامه می کردن. 
_داد . 🗳حضور والامقام در پای صندوق رای _ 📆 ۸ ۱۴۰۳ ... . . 💢نامش علی بندری است پدر محمدرضا بندری؛ قبل از انقلاب از سرشناس بوده و بعد از پیروزی این کار را کنار گذاشت و به جریان انقلاب پیوست، با شروع جنگ تحمیلی در گروه برنامه‌ریزی و تدفین و به‌خصوص حضور می‌یابد و پس از تأسیس برای خدمت بیشتر به این نهاد می‌پیوندد. . 💢حاج علی بیش از ۸۰۰ را داد.میگفت : من همه را به چشم فرزندان خودم می‌دیدم، نوازش‌شان می‌کردم، از آنها می‌خواستم از خدا بخواهند مرا ببخشد، بعد از پسرم، وقتی شهدا را می‌دادم از آنها می‌خواستم تا سلام مرا به پسرم برسانند. .
🎙 . ▪️مدرسه که بود، زمزمه اذان را که می شنید خودش به سکوی مدرسه می رفت و اذان می گفت .مدیر مدرسه می گفت: این اذان را چه کسی می گوید؟ گفتند سید حسین موسوی نژاد.مدیر از صدای او خوشش آمد و بهش گفت : سید فقط خودت اذان بگو..او هم در مدرسه با صدای بلند موقع ظهر اذان می گفت و دانش آموزان نماز خود را اقامه می کردن. . 🌷 سیدحسین موسوی نژاد ( ) : ۱۸ ۱۳۶۴_#عملیات هشت_سن ۱۷ ( شادی روحش صلوات🇮🇷
🏷 شعبان ابراهیمی () : ۱ ۱۳۶۴ _#عملیات ۸ . 📩 قسمتی از وصیتنامه شهید : هیجده هزار تومان پول دارم در بانک می باشد که خمسش داده نیست، خمسش را بدهید و در راه جبهه خرج شود. .