💢 #شهید عباس کامران( #بابلسر) #ولادت : ۶ آذر ۱۳۴۵_#شهادت ۴ #دی ۱۳۶۵ #ام_الرصاص :
.
▪️نرگس کامران- خواهر شهید: یک بار در یکی از راهپیمایی ها که دو روز مانده بود به آخرین اعزام ایشان برای رفتن به جبهه، همه ی بچه هایی که قرار بود اعزام شوند، رفتند سر مزار شهدا تا با شهدا وداع کنند. یادم می آید شهید عباس بلندگو را گرفت و به مردم گفت: ای کسانی که می گوئید این رزمنده ها برای پول مال می روند، ما دو برابر این پول ها به شما می دهیم شما بروید. چرا پشت سر رزمنده ها که جان شان را در دست شان می گیرند و می جنگند و زن و بچه هایشان را این جا گذاشتند، حرف می زنید. آن روز بعضی از رزمنده ها گفتند: عباس جان! تو حرف دل همه ی ما را زدی.
.
#سالروز_ولادت
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
#کانال_شهدایی_یاد_یاران
┏━━━🌹🍃🌷━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹━━━┛
💢#شهید سید مهدی حاجی میرزایی ( بابل) #شهادت : ۴ دی ۱۳۶۵ #ام_الرصاص :
.
▪️مادر شهید: پسرم سال سوم ابتدایی بود در آن سال ها حکومت طاغوت بیداد می کرد. معلم آن سال او زنی بی حجاب بود. روزی از پسرم سوالی پرسید و پسرم در جواب گفت : اول حجاب خود را کامل کنید بعد من به شما پاسخ می دهم و بعد به خانه آمد و جریان را به من گفت و من به هر طریقی بود او را راضی کردم که به مدرسه برود و آن سال به پایان رسید روزی در زمان جنگ به خانه آمد و مستقیماً به منزل مادربزرگش در فریدونکنار رفت و بعد تعریف کرد که : دیدم یک دفعه زنی مرا صدا می کند سرم را چرخاندم و جلو رفتم و سلام کردم آن زن گفت: مرا می شناسی ؟ گفتم : خیر ! گفت: من همان معلم سال سوم هستم که حالا به این وضعیت در آمد . با خنده گفت : حالا حجابم درست است؟ من پوششم عوض شده است.
💢 #شهید محمد طالب نژاد ، #غواص #لشکر ویژه ۲۵ #کربلا ؛ #شهادت ۴ دی ۱۳۶۵ #ام_الرصاص :
.
▪️خواهر شهید: آخرین بار وقتی می خواست به جبهه بره به مادرم گفت: مادر من باید برم و راه برادرم یعقوب را ادامه بده م. مادرم گفت: برادرت هنوز نیامد و جنازه اش پیدا نشد صبر کن پیکز برادرت بیاید بعد برو. گفت: امکان ندارد باید بروم و سنگر خالی او را پر کنم.رفت و خودشم ۹ سال بعد پیکرش برگشت...شادی روح شهیدان طالب نژاد صلوات.🌷
#هفت_تپه_ی_گمنام
#لشکر_ویژه_۲۵_کربلا
🏷 #من_این_پوتین_را_نمیپوشم
.
#خاطره // پدر شهید : يك دفعه وقتي از جبهه برگشت، من پوتينش را بردم واكس بزنم، امّا فراموش كردم پول واكسي را بدهم. وقتي برگشتم منزل و پوتينش را ديد، فوري گفت: پولش را دادي بابا؟ تازه يادم افتاد پول آن بنده خدا را ندادم. گفتم: اي واي! يادم رفت. گفت: سريع برو، پولش رو بده. تا پولش رو ندادي، من اين پوتين را نميپوشم.»
.
📷 #شهید رحمت الله عبدالله پور ( #بابل) #شهادت ۴ #دی ۱۳۶۵ #ام_الرصاص ...🇮🇷