eitaa logo
کانال شهدایی یاد یاران
412 دنبال‌کننده
24.8هزار عکس
8.7هزار ویدیو
49 فایل
✅کپی با صلوات برای سلامتی و ظهور آقا امام زمان عج تعالی فرجه الشریف بلامانع است 🌷🇮🇷ما را بدوستان خود معرفی کنید🇮🇷🌷
مشاهده در ایتا
دانلود
🌹 🕊🌹 اکبری ‼️هرچه می گفت دوستانش حرف دلش را نمی فهمیدند. با انگشت کنار مزار پسرعموی شهیدش شکل سنگ قبری کشید و روی آن نوشت ... ⁉️همه خندیدند و برو بابا نثارش کردند. خنده آنها دلش را با دستش نامش راکه به اسم شهید زینت داده بود پاک کرد و سرش را پایین انداخت. درد و دل کرد با کسی که سالیان سال و یاورش بود. 🌹فردای آن روز عبدالمطلب عازم شد ده روز بعد پیکر غرق به خون عبدالمطلب برروی دست های مردم شد.‌ بعد از مراسم دوستانش فهمیدند منزل جدید رفیقشان همان جاییست که او با زبان بی زبانی نشانشان داد و کسی باور نکرد. 💧بعدها که اش را خواندند نوشته بود: "یک عمر هر چه گفتم به من می‌خندیدن! یک عمر کسی را نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف می‌زدم. آقا خودش گفت: تو میشی.." "شهید ناشوایی که با امام زمان ارتباط داشت" ✍️نویسنده : طاهره بنائی منتظر 🌹سلام و صلوات به روح پاک شهدا ‌ (عج) 👇👇 ┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓ ‎‌‌‌‌‌‎‌‎‌‌‌‌‌‎‌ ‎ @yadyaaran ┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
۱۳ سالش بود که با دستکاری شناسنامه به جبهه کردستان رفت. بعدها خودش تعریف کرد تا رسیدن به کردستان، زیر صندلی پنهان شد، می‌ترسید یک وقت او را برنگردانند. پایش که به جبهه رسید دیگر شد. برای مرخصی خیلی کم به سبزوار می‌آمد، اقوام می‌‌پرسیدند: چرا اِینقدر جبهه می‌روی؟ بگذار بقیه بروند! او ناراحت می‌شد و با می‌گفت مگر جبهه سهمیه‌بندی است که هر کسی سهمیه‌اش را برود! ما برای از مملکت و ناموس مان می‌رویم. محمدرضا ۶ سال جبهه‌ بود تا سال ۶۵ که در آبی‌خاکی در منطقه شلمچه،‌جزیره‌ماهی به شهادت رسید اما پیکرش بعد از ۱۲ سال در تاسوعای سال ۷۷ به وطن برگشت و شد. حضور همیشگی در ستاد پشتیبانی من از روزی که به جبهه رفت تا آخرین روزهای جنگ را در ستاد پشتیبانی بودم. در ستاد، همراه بقیه خانم‌ها قند می‌شکستم، نان‌های محلی که از روستاها می‌آورند را بسته‌بندی می‌کردم، کلوچه می‌پختم. برای رزمندگان لباس زیر می‌دوختم و زمستان‌ها هم کلاه و شال می‌بافتم. شب‌های بلند زمستان، کیسه‌های پُر از کلاف‌ کاموا را به خانه می‌آوردم و با خدابیامرز همسرم برای کلاه و شال‌گردن می‌بافتیم. سال ۶۵ بعد از شنیدن خبر پسرم باز هم به ستاد می‌رفتم. بعضی‌ها می‌‌پرسیدند: چرا بعد از شهادت پسرت به ستاد می‌روی؟
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷ورود پیکر مطهر شهید سردار محمدرضا زاهدی به حرم حضرت زینب خواهر امام رضا علیهماالسلام 🔷🔸💠🔸🔷 🕌 آستان مقدس حضرت زینب خواهر امام رضا علیهما‌‌السلام
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹 🔸شرکت در نماز و تشییع شهدا و احیای انگیزۀ شهادت در انسان🔸 تشییع و احترام به شهدا، مثل همان کاریست که در قدیم‌ها می‌کردند. قبلاً که کبریت نبود، نمی‌شد به این راحتی آتش درست کنند. معمولاً از همسایه آتش قرض می‌گرفتند. بچه‌ها مقداری خاکستر کف دستشان می‌گذاشتند و دو تا حبه آتش می‌گذاشتند روی خاکستر و به خانه می‌آوردند. به این کار «اقتباس» می‌گفتند. شرکت در و ، یعنی برای این منقلِ ذغالمان، مقداری آتش قرض کنیم. شما می‌پرسید آتش چه تأثیری دارد و اگر نباشد، ما چه کم داریم؟ گوشت را دیده‌ای که اگر دور از آتش باشد، چطور عفونت می‌کند و بوی گندش همه چیز را بر می‌دارد؟ انسان مثل این گوشت است. وقتی در رفاه و راحتی است، مثل گوشت، عفونتِ بی‌دردی پیدا می‌کند. بی‌دردی و بی‌رگی هم کم عفونتی نیست. همین گوشت را اگر به جای اینکه در هوای آزاد باشد، یک مقداری روی آتش بگیرند، عطر کباب آن زانوی آدم را سست می‌کند! انسان وقتی در مصیبت قرار می‌گیرد مثل گوشتِ روی آتش، معطر می‌شود. از انسان، گندزدایی و غفلت‌زدایی می‌کند. همینکه انسان می‌گوید «اِنّا لِلّه»، به یاد این می‌افتد که مال خداست؛ به یاد این می‌افتد که «انّا الیه راجعون»: به سوی خدا بر می‌گردد. بعد وقتی انسان می‌بیند که شهید، اینطور به خدا رجوع کرده، دهان انسان ! ندیده‌اید که وقتی ترشی می‌بینید، دهانتان آب می‌افتد؟ اهل معرفت هم وقتی شهید را می‌بینند دهانشان آب می‌افتد. اینطور رفتنی، اینطور تمام‌کردنی، این طور پایان‌دادنی، دهان بسیاری را آب می‌اندازد که از خدا، شهادت را آرزو کنند
💢 تمام خاطراتش با پدر در یک قاب خلاصه شد. . 📷 #بهمن ۱۳۶۴_ پیکر محمدرضا مظاهری ( والفجر هشت) و عطاله صحافی.
_داد . 🗳حضور والامقام در پای صندوق رای _ 📆 ۸ ۱۴۰۳ ... . . 💢نامش علی بندری است پدر محمدرضا بندری؛ قبل از انقلاب از سرشناس بوده و بعد از پیروزی این کار را کنار گذاشت و به جریان انقلاب پیوست، با شروع جنگ تحمیلی در گروه برنامه‌ریزی و تدفین و به‌خصوص حضور می‌یابد و پس از تأسیس برای خدمت بیشتر به این نهاد می‌پیوندد. . 💢حاج علی بیش از ۸۰۰ را داد.میگفت : من همه را به چشم فرزندان خودم می‌دیدم، نوازش‌شان می‌کردم، از آنها می‌خواستم از خدا بخواهند مرا ببخشد، بعد از پسرم، وقتی شهدا را می‌دادم از آنها می‌خواستم تا سلام مرا به پسرم برسانند. .
سر نی در نینوا می‌ماند اگر زینب نبود... کربلا در کربلا می‌ماند اگر زینب نبود ... . 🎙 مادر احمدعلی قادری از ویژه ۲۵ در روز فرزند ..
🏘 . ▪️چقدر کوچه هایمان رنگ و بوی قشنگ و خدایی داشت.دهه‌ی شصت را می‌گویم. اهالی کوچه همه از حال هم با خبر، همه یکرنگ و یک تیپ و باصفا ، با شادی هم شاد و با غم هم ناراحت ، نه مشکلات آپارتمان نشینی داشتن ، نه مشکل پارک ماشین و سر و صدا...گله و شکایتی نبود ....چشم هم چشمی نبود، البته بود ، تو جبهه رفتن ، یکی اگه میرفت ، بقیه هم تصمیم به رفتن میگرفتند و باهم اعزام میشدند ...آخرش همه باهم رفیق و بچه محلشون رو بروی دوش می‌گرفتند و تا دروازه‌ی بهشت بدرقه می‌کردند و آروم زیر گوشش می‌گفتند: شفاعت مارو هم بکن همسایه...دیدار به قیامت(📝 احمدی اتویی) . 📷 #قائمشهر_ پیکر ابراهیم نوریان_📆 ماه۵ ۱۳۶