🌹 #شهید_ناشنوا
🕊🌹#شهید_عبدالمطلب اکبری
‼️هرچه می گفت دوستانش حرف دلش را نمی فهمیدند. با انگشت کنار مزار پسرعموی شهیدش شکل سنگ قبری کشید و روی آن نوشت #شهید_عبدالمطلب_اکبری...
⁉️همه خندیدند و برو بابا نثارش کردند. خنده آنها دلش را #شکست با دستش نامش راکه به اسم شهید زینت داده بود پاک کرد و سرش را پایین انداخت. درد و دل کرد با کسی که سالیان سال #امام و یاورش بود.
🌹فردای آن روز عبدالمطلب عازم #جبهه شد ده روز بعد پیکر غرق به خون عبدالمطلب برروی دست های مردم #تشییع شد. بعد از مراسم دوستانش فهمیدند منزل جدید رفیقشان همان جاییست که او با زبان بی زبانی نشانشان داد و کسی باور نکرد.
💧بعدها که #وصیت_نامه اش را خواندند نوشته بود: "یک عمر هر چه گفتم به من میخندیدن! یک عمر کسی را نداشتم باهاش حرف بزنم، خیلی تنها بودم. اما مردم! ما رفتیم. بدونید هر روز با آقام امام زمان (عج) حرف میزدم. آقا خودش گفت: تو #شهید میشی.."
"شهید ناشوایی که با امام زمان ارتباط داشت"
✍️نویسنده : طاهره بنائی منتظر
🌹سلام و صلوات به روح پاک شهدا
#امام_زمان(عج)
#ڪانال_ما_را_بہ_اشتراڪ_بگذارید👇👇
┏━━━🌹🍃🌷🍃━━━┓
@yadyaaran
┗━━━🌷🍃🌹🍃━━━┛
#پیکریکهبعداز۱۲سالبهوطنبرگشت
#محمدرضا ۱۳ سالش بود که با دستکاری شناسنامه به جبهه کردستان رفت. بعدها خودش تعریف کرد تا رسیدن به کردستان، زیر صندلی #قطار پنهان شد، میترسید یک وقت او را برنگردانند. پایش که به جبهه رسید دیگر #ماندگار شد. برای مرخصی خیلی کم به سبزوار میآمد، اقوام میپرسیدند: #محمدرضا چرا اِینقدر جبهه میروی؟ بگذار بقیه بروند! او ناراحت میشد و با #دلخوری میگفت مگر جبهه سهمیهبندی است که هر کسی سهمیهاش را برود! ما برای #دفاع از مملکت و ناموس مان میرویم. محمدرضا ۶ سال جبهه بود تا سال ۶۵ که در #عملیات آبیخاکی #کربلای۴ در منطقه شلمچه،جزیرهماهی به شهادت رسید اما پیکرش بعد از ۱۲ سال در تاسوعای سال ۷۷ به وطن برگشت و #تشییع شد.
حضور همیشگی در ستاد پشتیبانی #جنگ
من از روزی که #محمدرضا به جبهه رفت تا آخرین روزهای جنگ را در ستاد پشتیبانی بودم. در ستاد، همراه بقیه خانمها قند میشکستم، نانهای محلی که از روستاها میآورند را بستهبندی میکردم، کلوچه میپختم. #تابستانها برای رزمندگان لباس زیر میدوختم و زمستانها هم کلاه و شال میبافتم. شبهای بلند زمستان، کیسههای پُر از کلاف کاموا را به خانه میآوردم و با خدابیامرز همسرم برای #رزمندگان کلاه و شالگردن میبافتیم. سال ۶۵ بعد از شنیدن خبر #شهادت پسرم باز هم به ستاد میرفتم. بعضیها میپرسیدند: چرا بعد از شهادت پسرت به ستاد میروی؟
لطفا در ایتا مطلب را دنبال کنید
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌷ورود پیکر مطهر شهید سردار محمدرضا زاهدی به حرم حضرت زینب خواهر امام رضا علیهماالسلام
🔷🔸💠🔸🔷
🕌 آستان مقدس حضرت زینب خواهر امام رضا علیهماالسلام
#زنده_از_حرم #شهادت #شهید #تشییع #سردار_زاهدی #ماه_رمضان
🔹آیت الله حائری شیرازی🔹
🔸شرکت در نماز و تشییع شهدا و احیای انگیزۀ شهادت در انسان🔸
تشییع و احترام به شهدا، مثل همان کاریست که در قدیمها میکردند. قبلاً که کبریت نبود، نمیشد به این راحتی آتش درست کنند. معمولاً از همسایه آتش قرض میگرفتند. بچهها مقداری خاکستر کف دستشان میگذاشتند و دو تا حبه آتش میگذاشتند روی خاکستر و به خانه میآوردند. به این کار «اقتباس» میگفتند.
شرکت در #تشییع و #نماز_شهید ، یعنی برای این منقلِ ذغالمان، مقداری آتش قرض کنیم. شما میپرسید آتش چه تأثیری دارد و اگر نباشد، ما چه کم داریم؟ گوشت را دیدهای که اگر دور از آتش باشد، چطور عفونت میکند و بوی گندش همه چیز را بر میدارد؟ انسان مثل این گوشت است. وقتی در رفاه و راحتی است، مثل گوشت، عفونتِ بیدردی پیدا میکند. بیدردی و بیرگی هم کم عفونتی نیست. همین گوشت را اگر به جای اینکه در هوای آزاد باشد، یک مقداری روی آتش بگیرند، عطر کباب آن زانوی آدم را سست میکند!
انسان وقتی در مصیبت قرار میگیرد مثل گوشتِ روی آتش، معطر میشود. از انسان، گندزدایی و غفلتزدایی میکند. همینکه انسان میگوید «اِنّا لِلّه»، به یاد این میافتد که مال خداست؛ به یاد این میافتد که «انّا الیه راجعون»: به سوی خدا بر میگردد.
بعد وقتی انسان میبیند که شهید، اینطور به خدا رجوع کرده، دهان انسان #آب_میافتد! ندیدهاید که وقتی ترشی میبینید، دهانتان آب میافتد؟ اهل معرفت هم وقتی شهید را میبینند دهانشان آب میافتد. اینطور رفتنی، اینطور تمامکردنی، این طور پایاندادنی، دهان بسیاری را آب میاندازد که از خدا، شهادت را آرزو کنند
#دست_هایی_که_هشتصد_شهید_را_تا_دروازه_بهشت_همراهی_کرد_هم_امروز_رای_داد
.
🗳حضور #پدر والامقام #شهید #بندری در پای صندوق رای _ #بابلسر_ 📆#جمعه ۸ #تیر ۱۴۰۳ ...
.
.
💢نامش علی بندری است پدر #شهید محمدرضا بندری؛ قبل از انقلاب از #نجاران سرشناس #بابلسر بوده و بعد از پیروزی #انقلاب این کار را کنار گذاشت و به جریان انقلاب پیوست، با شروع جنگ تحمیلی #داوطلبانه در گروه برنامهریزی #تشییع و تدفین و بهخصوص #غسل_شهدا حضور مییابد و پس از تأسیس #بنیاد_شهید برای خدمت بیشتر به این نهاد میپیوندد.
.
💢حاج علی بیش از ۸۰۰ #شهید را #غسل داد.میگفت : من همه #شهدا را به چشم فرزندان خودم میدیدم، نوازششان میکردم، از آنها میخواستم از خدا بخواهند #گناهان مرا ببخشد، بعد از #شهادت پسرم، وقتی شهدا را #غسل میدادم از آنها میخواستم تا سلام مرا به پسرم برسانند.
.
#پیر_عشق
#پدر_شهید_بندری
🏘 #کوچه_های_قشنگ
.
▪️چقدر کوچه هایمان رنگ و بوی قشنگ و خدایی داشت.دههی شصت را میگویم.
اهالی کوچه همه از حال هم با خبر، همه یکرنگ و یک تیپ و باصفا ، با شادی هم شاد و با غم هم ناراحت ، نه مشکلات آپارتمان نشینی داشتن ، نه مشکل پارک ماشین و سر و صدا...گله و شکایتی نبود ....چشم هم چشمی نبود، البته بود ، تو جبهه رفتن ، یکی اگه میرفت ، بقیه هم تصمیم به رفتن میگرفتند و باهم اعزام میشدند ...آخرش همه باهم رفیق و بچه محلشون رو بروی دوش میگرفتند و تا دروازهی بهشت بدرقه میکردند و آروم زیر گوشش میگفتند: شفاعت مارو هم بکن همسایه...دیدار به قیامت(📝 احمدی اتویی)
.
📷 #مازندران_#قائمشهر_#تشییع پیکر #شهید ابراهیم نوریان_📆 #دی ماه۵ ۱۳۶