eitaa logo
اشعارمناجات امام زمان(عج الله تعالی فرجه الشریف)
10.7هزار دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
2.8هزار ویدیو
134 فایل
•﴾‌﷽﴿• براي تعجيل در فرج من بسیار زياد دعا کنيد که آن،فَرَج و نجات شما است.(کمال‌الدين، ج ٢،ص ٤٨٥) امام زمان (عج) هدیه محضر امام زمان عج صلوات اللهم عجّل لولیک الفرج #کانال_اشعار_مناجات_با_امام_زمان_عج https://eitaa.com/joinchat/1169883173C0eef1e04a6
مشاهده در ایتا
دانلود
💚😭 تقدیم به ساحت ، (ع) و (عج) ............... ، چکامه ای سبز است ۱ غدیر چشمانت، سالنامه ای سبز است تو شاهزاده ی ایرانی و پر از غیرت قنوتِ روشن تو شاهنامه ای سبز است و روضه ی عطش تو اقامه ای سرخ است و روضه ی عطش تو اقامه ای سبز است ۲ نگاه کن به مسیری که بعد عاشوراست نگاه کن که مسیرت، ادامه ای سبز است بلند بالایی می رسد که مثل شماست نشانِ دیدنی او، عِمامه ای سبز است چه یوسفی که تماشای چهره اش، نور است چه یوسفی که معطر به جامه ای سبز است قم المقدسه ....................؛.................... ۱. زبور آل محمد نام دیگر صحیفه سجادیه می باشد که دربرگیرنده برخی از دعاهای امام زین العابدین (ع) است. ۲. عطش اول: عطش روز عاشورا عطش دوم: عطش حاصل از زهر
✋🏻 به پیشگاه او که همه اوست چشم هایت را نوشتم آیه های سبز «نور» دست هایت را نوشتم سوره «طه» و «طور» ای حدیث بی بدیل هستی، ای قرآن ترین چیست در فحوای لبخند تو جز و ای جمالت آسمان و ای نگاهت آفتاب دور باد از تو بلا، چشم حسودان تو کور از صدایت دلنشین تر هست آیا!؟ نیست نه گفته از لحن خوشت داود در گوش زبور «می نشینم تا بیایی» را به آتش می کشم پا به پایت می دوم تا نفخه ی بانگ خوش است از مستی ما را دوچندان کن... دوچندان از غرور! با خودم می گویم آیا هستم آن روزی که تو...!؟ می روم وقتی به دیدار همه... ها با از می خوانم تو را های بی تو هر دم می شود در من مرور انتظارت، شاعرم کرد و نگاهت، مشعرم ای به قربان صبوری هایت، ای !
🖤😭 تقدیم به مادرِ هستی چشم خود را بست ............................... چه داغی... آه! دختر چشم خود را بست چه سنگین بود! حیدر چشم خود را بست چه آمد بر سر مادر که در کوچه برادر مثل خواهر چشم خود را بست رها کردند سنگی را به دستِ ننگ پر از خون شد کبوتر چشم خود را بست صدا زد باردارم، دست بردارید! چنان زد با لگد، در... چشم خود را بست ملافه، پرچم سرخ شهادت شد به جای فضه، بستر چشم خود را بست حسن این آخری ها از شِفا می گفت ولی افسوس، مادر چشم خود را بست حسینِ مادری، در خواب آن شب دید که در گودال، خنجر چشم خود را بست ولی زینب نه تنها داغ مادر دید که دید از روی نی، سر... چشم‌ خود را بست دهان کوفه و شام از عطش وا بود ولی ابرِ سبکسر چشم خود را بست شبی چشمان عباسش نجاتش داد شبی با دستِ اکبر چشم خود را بست رباب آمد که شیرش را دهد شیر و به یاد آورد اصغر چشم خود را بست چه کردند اسب ها با پیکر شاهش که حتی کل لشکر چشم خود را بست گرفته پهلویش را شاعر از این داغ چه داغی... آه! دفتر چشم خود را بست قم المقدسه
آخ ماااااااااادر 😭😭😭 مشت آتش .................... نور می بخشد جهانی را اگر زرتشتِ آتش مادر ما را چرا آتش زده ست و کشته آتش!؟ مظهر غیرت، علی را دستْ بسته می کشاندند جان به لب شد تا که بر چادر رسید انگشت آتش مادری ققنوس وار آمد که ایمان ها نسوزد موی او آتش گرفت از هجمه ی پُرپشت آتش سیلی از دیوار و در را تاب آورد آه... اما تا به خود آمد مدینه، شد کبود از مشت آتش شعله شعله، مستیِ هیزم فروکش کرد و خوابید گرم بود اما به جهل این جماعت، پشت آتش در میان دست خود پروانه ای دارد شکسته وا شود با ذوالفقارِ اشک اگر که مشت آتش قم المقدسه