https://eitaa.com/Eltyam_dardamon/3838 دمتون گرم:) به موقع بود💔🖐

بازم بزار 😭💔

💔

آقا جان دوست دارم در حرمت بگم💔😄🖐

بابا رضا‌جان.....

هیئت چقدر خوبه آزادانه میتونی هرچقدر که میخوای بلندصداش کنی گریه کنی. من نتونستم برم دارم دق میکنم 😭💔

شب شهادت غریب کاظمین... داره میاد بوی محرم حسین... #امام_جواد #شهادت_امام_جواد

دوست دارم ارباب دلم:)

ان شاءالله حرمش

بـعضۍ‌وقتا نہ‌مداحۍآرومت‌میڪنہ‌ نہ‌روضـہ ... ؛ نہ‌عڪس‌ِڪربلا بعضۍوقتا‌یہ"حسین"ڪم‌دارۍ ! -باید‌برۍضریحشوبغل‌ڪنی‌تا‌آروم‌شے(:"🙃💔

زیارت‌یعنی.....!💔 #نوحه رزق‌شبانه

بسم رب الحسین

🙃➻امـروز•• #پنجشنبھ 🌝➺ 9خرداد 1401خورشيدے 🌛➺ 30ذۍالقعده 1443قمرے 🌲➺ 30ژوئن 2022میلادے یـــــاحۍ‌یا‌قیوم❈ #ذڪر_روزانہ

...✨ 💠 #تَــلَنـگـر‌...🚫 بعضےمذھبےهاهستن‌ڪہ سعےدارن‌خودشونو‌توجیہ‌ڪنن ڪہ‌تو‌مجازےحرف‌زدن‌با‌نامحرم مشڪلی‌ندارھ :( ببیڹ‌نامحرم‌نامحرمہ از‌خودٺ‌رساݪہ‌رد‌نکن‌حل؟💔😃. #‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ 🌱🌱🌱 #‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌#‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌

「شهید حججی」 میگفت:(یه روز یه دختر اومد چایی دستش بود۰۰۰☕️ خودش برداشتد ولی دوستش گفت تازه خوردم ممنون!۰۰۰🌿 زد به پهلوش و گفت:بردار🌺 وقتی که جلوتر رفتن دوستش گفت چرا انقدر اسرار کردی؟۰۰۰🌱 گفت:شاید همین قدراز دستش بر بیاد بر نداری شر منده میشه۰🙂🙃 ✿🌙 #شہید_حججی

دلم هوای تو کرده 💔

به مناسبت ۴۰۰ تایی شدنمون رمان پسرک فلافل فروش را میزارم هرروز دو قسمت امیدوارم دوست داشته باشید🌹 #هادی

📌پسرک فلافل فروش قسمت اول اوایل کار بود به سختی مشغول جمع آوری خاطرات شهید هادی بودیم . شنیدم که قبل از ما چند نفر دیگر از جمله دونفر از بچهای مسجد موسی ابن جعفر (ع) چند مصاحبه با دوستان شهید گرفته اند. سراغ آنهارا گرفتم بعداز تماس تلفنی قرار ملاقات گذاشتیم . سید علی مصطفوی و دوست صمیمی او هادی ذوالفقاری با یک کیف پر از کاغذ آمدند . سید را ازقبل میشناختم . مسئول فرهنگی مسجدبود و بسیار دلسوزانه فعالیت میکرد اما هادی را برای اولین بار می دیدم. آنهاچهارمصاحبه انجام داده بودند که متن آنرا به من تحویل دادند بعد درباره ی شخصیت شهید ابراهیم هادی صحبت کردیم . دراین مدت هادی ذوالفقاری ساکت بود بعد روکرد به من و گفت : شرمنده ! ببخشید میتونم مطلبی رو بگم ؟ گفتم بفرمایید. هادی باهمان چهره ی باحیا و دوست داشتنی گفت : قبل ازما و شما چند نفر دیگر به دنبال خاطرات شهید ابراهیم هادی رفتند اما ، هیچ کدام به چاپ کتاب نرسید ! شاید دلیلش این بوده که میخواستندخودشان را درکنار شهید مطرح کنند . بعد سکوت کرد. همین طورکه با تعجب نگاهش میکردم . 🔰 ادامه دارد ...🔰