eitaa logo
عشاق‌الحسین¹²⁸
289 دنبال‌کننده
2.6هزار عکس
1.4هزار ویدیو
4 فایل
. . . .🌱 خَرج‌ِتومی‌ڪُنَم‌دِلتَنگۍهایَم‌را .. بـہ‌اُمـیـدِدیـدارِڪَربُـبَـلـٰاۍِتـو..♥️؛) #اللهم‌الرزقنا‌حــرم شروع فعالیت ¹⁴⁰⁰.¹².¹⁵ ‌کپی‌باذکر‌صلوات‌برای‌ظهور‌آقا‌امام‌زمان🙂🌱
مشاهده در ایتا
دانلود
🎤💔 اگرمتوجه می شد از کسی که سید هست خطایی صورت گرفته خیلی غصه می خورد. می گفت: متوجه نیستند که به خاندان پاک رسول (صلی الله عليه و آل و سلم) وصل هستند. ای کاش می دانستند با بعضی کارها باعث ناراحتی جدشون می شوند. راوی✍️ مادر شهید ❤️
هدایت شده از |خُذنےْمَعكٰ|
چند هفتہ بعد از شھادتش ، یڪـے از هم‌ سنگرهایش جملہ‌اۍ را بہ زبان عربـے برایم پیامڪ ڪرد ، ڪہ اولش نوشتہ بود : «این سخنـے از محمود رضاست.» جملہ این بود: «إذا ڪانَ المُنادِۍ زینب (س) فأهلا بِالشَهادة.»♥ یعنــے اگر دعوت ڪننده زینب (س) است ، پس سلام بر شھادت♥ 🌼 『خٌذْنیِ مَعَكْ』 [✾@khodaaa112✾]
معلم دبستان حسین بعد از مراسم تشییع جنازه آمد و گفت یک‌بار در همان دوران ابتدایی داشت قرآن را تلاوت می‌کرد. از بس زیبا خواند آمدم دستم را روی شانه‌هایش بگذارم، دیدم این بچه حیا می‌کند و عقب‌عقب می‌رود. از بچگی عاشق خدمت کردن و کارهای نظامی بود. دربازی‌هایش چند بالش روی‌هم می‌گذاشت و برای خودش سنگر درست می‌کرد. لوله جاروبرقی را هم مثل اسلحه در دستش می‌گرفت و تیراندازی می‌کرد. یکی از آرزوهایش این بود که پاسدار شود. بااینکه رشته خوبی‌ هم در دانشگاه قبول شد اما چون می‌خواست پاسدار شود نرفت. درنهایت دانشگاه امام حسین (ع) امتحان داد و قبول شد. به نقل از مادر شهید🌺 ...🌺
خیلی به بحث حجاب اهمیت میداد. وقتی چهارشنبه ها از حوزه بیرون میزدیم تا برویم خانه ، مصطفی سرش را پایین مینداخت و اخم هایش را در هم می‌کرد.... میپرسیدم :چی شده باز؟ با دلخوری میگفت: این همه شهید ندادیم که ناموس مملکت با این سر و وضع بیرون بیاد...💔🚶🏻‍♂ ⁩
🌸 عابدی بیان کرد: رفتن بابک به صورت یکدفعه ای بود، یک شب من و شهاب کشیک درمانگاه بودیم که تلفنۍ به ما اطلاع داد که قرار است امشب اعزام بشوم که من و شهاب فورا ماشین را روشن کردیم و برای  خداحافظی با او رفتیم سمت سپاه، آنجا تا قبل از اعزام با او صحبت و شوخی کردیم و گفتیم:داداش هنوز دیر نشده و می تونی تا هنوز سوار ماشین نشدی از تصمیمت برگردی و... ولی واقعا از راهی که انتخاب کرده بود مطمئن بودیم و همانجا تقریبا تا۳۰_۲۰ دقیقه قبل از اعزام و خداحافظی با او عکس یادگاری گرفتیم.
«سیدحسین طحامی، کشتی‌گیر قهرمان جهان، به زورخانه ما آمده بود و با بچه‌ها ورزش می‌کرد، هر چند مدتی بود که سید به مسابقات قهرمانی نمی‌رفت، اما هنوز بدنی بسیار ورزیده و قوی داشت. بعد از پایان ورزش رو کرد به حاج حسن و گفت: «حاجی کسی هست با من کشتی بگیرد؟ حاج حسن نگاهی به بچه‌ها کرد و گفت: ابراهیم. بعد هم اشاره کرد برو وسط. معمولاً در کشتی پهلوانی حریفی که زمین بخورد یا خاک شود، می‌بازد. کشتی شروع شد همه ما تماشا می‌کردیم. مدتی طولانی دو کشتی‌گیر درگیر بودند اما هیچ‌کدام زمین نخوردند؛ فشار زیادی به هر دو نفرشان آمد، اما هیچ‌کدام نتوانست حریفش را مغلوب کند، این کشتی پیروز نداشت. بعد از کشتی سیدحسین بلند بلند می‌گفت: بارک الله، بارک الله، چه جوان شجاعی، ماشاءالله پهلوان.
یکی از کارهایی که هرروز به انجامش مبادرت میڪرد خواندنِ زیارت عاشورا بود.. و استمرار همین زیارت عاشوراها بهانه شهادتش شد..