آموزش درباره جاسوس ها به نوجوانان در رمان نوجوان « جنگی که نجاتم داد». چیزی که حتی بزرگسالان ما نمی دونند... ✍مـحـمــ🔆ــد

نمونه ی آنچه در این دست کلیپ ها ( از هر جبهه و تفکری) می بینیم گزینشی ست از آنچه تیم تولید هدف‌گذاری کرده است و حتی برشی از جامعه هم محسوب نمی شود. نظر و روش و رویه مردم به معنی عام را نه در تولیدات رسانه ای بلکه باید در مناسبت ها و کنش های اجتماعی جستجو کرد. این کلیپ های گزینشی حتی تحت عنوان «مشت نمونه خروار» هم قرار نمیگیرد زیرا در این کلیپ ها پلان ها گزینش و انتخاب شده اند. همین کلیپ های چند ثانیه‌ای یک عملیات رسانه ای برای تاثیر بر افکار عمومی، در جهت و سمت و سوی مورد نظر تیم تولید است. #فریب #رسانه ✍مـحـمــ🔆ــد

انعکاس صدای سیلی «اکثریت خاموش» و میزان تخریب « سیل تخریب گر» حضور، در تیتر روزنامه مزدور دشمن... #انتخابات ✍مـحـمــ🔆ــد

بزرگان رسانه ای جبهه انقلاب مواظب باشند... 🔸که افرادی بنام طرفدار بزرگان، سعی در بر هم زدن رابطه ها نداشته باشند. 🔸و رفتار عده ای به اسم طرفدار با هر نوع رفتار و ادبیاتی که مشخص نیست کیستند؟ و چه هدفی دارند؟! را به حساب خود شخص نگذارند. 🔸 بزرگان نیز از رفتار ناپسند افراد به اسم طرفدار، تبری بجویند. و مستقیم با طرف مقابل صحبت کرده و مسائل را روشن کنند... همانطور که در این عکس مشخص است تقطیع چت های یک نفر ( که مشخص نیست در چه حالت و شرایطی ) در جواب اکانت های متعدد بیان شده، گزینش شده و بنام دو بزرگ جبهه ی انقلاب آقای زکریایی و رائفی پور نشر داده شده است. #مراقب_باشیم

به به کیف کردم...

چطوری شد که لباس گروه سرود دختران از سرود «سلام فرمانده» تا سرود « جشن فرشته ها» و... از چادر به پیراهن تزیین شده و شالِ انداخته پشت گردن، تبدیل شد؟! خود ما مذهبی ها هم یه چیزی مون میشه ها!!!! بعد میگیم چرا چادر کنار زده شده⁉️‼️‼️‼️

#سرگذشت_واقعی_یکنفر_از_جامعه_ما مدت هاست که بسترم را در اتاق پدر بیمار و زمینگیرم می اندازم تا نیازهای عاطفی، روانی و جسمی اش را برطرف کنم... آن شب مثل هر شب در بسترم دراز کشیده بودم و نفس های صدا دار بابا، آهنگ زمینه افکارم بود... که به یکباره آهنگ نفس های بابا قطع شد... به بابا نگاه کردم... سینه اش بالا نمی آمد... دست جلوی دهان و بینی اش گرفتم... بازدمی دستم را نوازش نکرد... از جا جستم، گوش به دهان پدر، منتظر ضرب آهنگِ حیات شدم ... نمی آمد... نفسی درون نمی رفت که بیرون بیاید... سرآسیمه چند بار بابا بابا صدا زدم... برای اولین بار مهر پدر در جواب، نصیبم نشد... بابا صدا زنان قفسه سینه را فشردم و تنفس مصنوعی را شروع کردم... با حرکتی یکباره تنفس شروع شد... شوک زده به بستر بازگشتم هنوز خود را باز نیافته بودم که دوباره... سه باره ... چهار باره... و شاید بیست باره... چرا که نزدیک به دو ساعت گاه به گاه، من نفس به پدر باز می گرداندم... من و مادر پیرم بالای سر بابا، هر دو متاصل بودیم. در این بین خودم امکان لوله گذاری و هوادهی که در فیلمی دیده بودم را برای شرایط اضطراری مرور میکردم و به مادر هم تماس با ۱۱۵ را یاد دادم... گفته بودم وقتی دیدی مدت زیادی هست دارم تنفس میدم دو تا یک و یک پنج بگیر... هر بار مادر مضطربم می‌گفت زنگ بزن اورژانس زمزمه ی دل خودم هم بود که همراه با موج بزرگی از اکراه بر دلم می تاخت... و هر بار سنگینی حرف های عوامل آمبولانس و حس بد آن مانع تماس می شد... دو ساعت گذشت و هر چند لحظه تنفس دادن تکرار میشد و کلمات عوامل آمبولانس هم: _حالشون خوب نیست ... ولی خودت ببرش بیمارستان... _اورژانس برای مواقعی مثل سکته یا کسی که چاقو خورده و خونریزی داره است... باز هم تنفس دادن تکرار شد. التماس مادرم هم که دائما با ناله میگفت:« زنگ بزن اورژانس ... » اینبار فکر کردم تنفس دادن تا کی؟! تا صبح؟! بعد از صبح چه؟! اورژانس آمد. شرایط بابا از نظر عوامل آمبولانس: عفونت ریوی هوشیاری پایین قند خون نزدیک ۳۰۰ فشار خون ۸ شرایط اورژانسی نیست 😳😳😳 پرسیدم: یعنی مشکلی نیست؟! حالشون خوبه؟! عوامل آمبولانس: ... مثل پدر شما ممکنه یک ساعت دیگه نباشه... گفتم: پس می‌برین بیمارستان؟! عوامل آمبولانس: ماموریت اورژانس وضعیت های خطرناک هست... من: خودمون ببریم؟! عوامل آمبولانس: بخواین ما می بریم اما... باز هم من را در گرداب انداختند... میبرند؟! ... خودم ببرم؟!... اصلا نبرم؟!... شرایط بابا و خودم در ذهنم مرور شد: بابا زمینگیر... من ... آخر شب ... تنها... راه پله ها... نفسی که قطع می شود... فشاری که پایین است... بی اطلاعی من از پرستاری و ... آیا تا زنگ بزنم کسی بیاد؛ بابا می مونه و... اینبار پررویی بخرج دادم و با تضرع گفتم : بله ببرید... جلوی در اورژانس بیمارستان، از آمبولانس ۱۱۵ پیاده شدم. از آمبولانس جلویی پسرهایی ۱۶_۲۵ ساله با سر و صورت خونین بخاطر «نزاع خیابانی» پیاده شدند. دخترهای ۱۶_۱۸ ساله را که همراه شان دیدم از قانون ۹ شب پدرم یادم آمد. یکی از قوانین تربیتی بابا این بود که حتی پسران جوانش باید قبل از ساعت ۹ در خانه باشند. ناخودآگاه به ذهنم زد که احتمالا عوامل آمبولانس جلویی معتقد و خوشحالند که ماموریت مفید و ویژه انجام داده اند...‼️ برعکس حس عوامل آمبولانس حامل پدر من... چون پدر من و منی که به مدت ۱۰ سال از پدرم با بیماری های زمینه ای دیابت، فشار خون و ناراحتی قلبی، عفونت ریوی بعلاوه ی بیماری تحلیل برنده ی «دمانس عروقی» بدون هیچ حمایت اجتماعی و بیمه ای پرستاری میکنم، ‌شامل شرایط اضطراری نیستیم. دوست دارم فریاد بزنم: من طالب عدالت اجتماعی هستم... هر قشری از جامعه باید متناسب با شرایط و محدودیت هایی که دارد از حمایت اجتماعی برخودار باشد... حکومت ، بیمه و جامعه حق ندارند مثل پدر من را به جرم « فراموش کردن » فراموش کنند. پدرم ۸ بچه را بزرگ کرد که هر کدام در گوشه و کناری از کشور به جامعه و مردم خدمت و خانواده ای را هم تامین می کنند. پدر من درخت ثمرده ی تا نسل ها سبزی تقدیم جامعه کرده است که تا نسل ها از ثمره های آن بهره خواهند برد.

🔴 این پست درد دل یک خانمی ست که سالها از پدرش که درگیر بیماری دمانس است مراقبت می کند. افراد آشنا با این بیماری می دانند که امثال این خانم در مراحل پیشرفته بیماری دمانس به شدت نیاز به کمک و همراهی دارند. اما سازمان های مرتبط، برای این نوع از بیماری حمایتی تدبیر نکرده اند. ایشان برای دریافت درمان و مشاوره تخصصی مورد نیاز بر بالین پدر زمینگیرش که قدرت و امکان حمل او را ندارد، باید مبالغ زیادی پرداخت کند. آیا واقعا یک مراقب خانم تنها که توان و علم مواجهه با چنین شرایطی را برای بیمارش ندارد، باید مورد بی توجهی از طرف اورژانس قرار بگیرد ⁉️‼️ وقتی زوال و اضمحلال مغز تاثیر مخرب خود را بر تمام دستگاههای بدن این بیماران می گذارد و مراقب بیمار که غالبا خانواده اش هستند از تصمیم گیری و توان اقدام باز می مانند؛ مراکز و سازمان های تخصصی کشور مانند انجمن آلزایمر، بیمه ها، سازمان درمان و پزشکی و اورژانس چه حمایتی از ایشان دارند⁉️‼️ طی یک بررسی از مراکز خدمات درمانی خصوصی هزینه ی خدمات درمانی در منزل به شرح زیر یافتم: ویزیت متخصص ۱/۳۰۰ میلیون ت خدمات پرستاری از حداقل که تزریق هست هر بار ۱۵۰ هزار ت آمبولانس تنها برای حمل بیمار تا مراکز درمانی از ۸۰۰ هزار ت خدمات تصویر برداری هم که در منزل ممکن نیست و باید حمل به مراکز صورت بگیرد. تهیه تجهیزات مورد نیاز بیمار از تخت و ویلچر و اکسیژن ساز و... نیز اضافه است بر هزینه های خدمات و داروها. این تنها از بعد مادی هست. این مراقبین و بیمارانشان به شدت نیازمند حمایت ها و کمک تخصصی فیزیکی و روانی نیز هستند. مراکز نگهداری از این سالمندان هم از طرفی کم و بسیار گرانقیمت هستند و از طرف دیگر با شرایط روحی این بیماران که به شدت ترس از طرد شدگی از طرف خانواده دارند، متناسب نیستند. آیا انجمن آلزایمر و دمانس ایران نمی تواند طی هماهنگی با بیمه ها، اورژانس، مراکز درمانی، شرکت های خصوصی خدمات درمانی_ پرستاری و مراکز نگهداری خصوصی شرایط بهتری برای این بیماران و خانواده هایشان در دوره ی پیشرفته بیماری رقم بزند⁉️ ⁉️ دقیقاً نقش انجمن آلزایمر و دمانس ایران و بیمه بر روند این بیماری و زندگی بیماران چیست؟ #بیمه #اورژانس #انجمن_آلزایمر_دمانس_ایران ✍مـحـمــ🔆ــد

این حالت در خود حرم هم در شرف محقق شدن است. زائرین آقا و خانم با چنان پوشش و آرایشی به حرم می آیند که انگار برای تفریح به یک مکان سیاحتی آمده اند نه یک مکان زیارتی... داماد ها با کروات و عروس ها و همراهانش با آرایش مجلسی در رواق برای مراسم عقد حاضر می شوند که انگار تالار است. زوار جلو ایوان طلا و پنجره فولاد با فشن کردن موها و در آوردن چادر عکس میگیرند. بلاگرها چادر در می آورند و همراه موزیک لایو میذارند... عروس و دامادها عاشقانه هاشون رو به صحن سرای های حرم کشانده اند. و زوج های جوان همدیگر رو در صحن حرم در آغوش میگیرند و نوازش می کنند... و... و همه ی اینها به خدام مربوط نیست و اگر خادمی طبق وظیفه گوشزد کنه لیاقت اون لباس رو نداره چون امام رضا مهربونه و کسی نباید زایرش رو برنجونه... به عینه دیدم زائری به خادمی می گفت: با تاکید بر چادر داشتن خیلی دل می شکنید و... از نظر صورتی ها دل زائر نباید بشکنه حتی به قیمت شکسته شدن حرمت امام معصوم علیه السلام 😳😳😳 ‼️ مگر هر ورود کننده ای به حرم زائر است؟!!..

هنوز خودش هم ادامه جمله اش رو تجسم نکرده بود که صدای آژیر سراسر فلسطین اشغالی شنیده شد... 😁😁😁 ✍مـحـمــ🔆ــد

🛑🎥سکانسی فوق تاریخی آسمان شهاب باران قدس

در مورد #عین_الاسد هم میگفتن: « نخورده... تلفات نداشتیم... چند تا ضربه ملایم مغزی بوده و...» 😂😉 #نواتیم ✍مـحـمــ🔆ــد

کنایه ی مخالفان به نتانیابو در راهپیمایی اعتراضی تل‌آویو با عکسی فتوشاپی از صحنه ی ساختگی مدال دادن امام خامنه‌ای به نتانیابو، کنایه از آن دارد که از نظر مخالفان، اقدامات نتانیابو در جهت اهداف ایران نتیجه داده است. #طوفان_الاقصی #غزه

🔰 وقتی نقش های زیادی برای کارفرمات بازی کردی یادت میره که الان ایرانی هستی و در ایران بزرگ شدی یا آمریکایی هستی که روی جورج واشنگتن تعصب داری

🔰سندرم دختران هوادار 🔺بعد از شهاب حسینی اینبار بغل کردن جواد عزتی توسط یک هوادار ... 🔻اخباری اینچنین هراز چندگاه در فضای رسانه ای منتشر می شود و به نظر می رسد که تبدیل به یک سندرم شده باشد، "سندرم دختران هوادار" 🔸هوادار در هر کجا: در یک کنسرت، در اکران یک فیلم یا در یک جشنواره از کَن اش تا فجر اش، ‼️یا در یک استادیوم ورزشی بازی فوتبال پرسپولیس با سپاهان اش ...! ⁉️فرقی ندارد! سندرم دختران هوادار دارد شیوع پیدا می کند و جامعه زنان و دختران را آرام آرام با تبعاتش مواجه خواهد کرد، این مواجه البته کل جامعه را نیز مبتلا می کند چراکه ابتلای زنان، یعنی ابتلای یک جامعه و یک نسل و چه بسا سلسله ای از نسل ها ...! ◀️ مهم ترین کارکرد "هیجانات" در روانشناسی، حفظ بقا تعریف شده است و در عین حال قرارگرفتن آنها در مسیر نادرست اش، همان هیجانات را به زیربنای ابتلا به بیماری های روان بدل می کند و عامل فنا! یعنی هیجانات را به ضد خودش بدل می کند. ⏪روانشناسی زنان در نسبت با مردان، هیجان محوری است. عواطف و هیجانات در عین حالیکه نقطه قوت زنان محسوب می شود و آنها را به سرچشمه زیبایی و احساس و عشق بدل می کند، در صورت قرار گرفتن در مسیر انحرافی اش به چاقویی بدل خواهد شد که از قضا دسته خودش را می برد! ❇️ در ساختار وجودی انسان در قرآن، طبقه حالات اوج تجمع هیجانات انسانی است. در لایه شغاف حب و بغض و تولی و تبری را داریم. 🔸 دراینجا فردی که به امری حب می ورزد، آن امر بر او والی می شود و بغض به هر چیز، آن چیز را دور از او کرده و خود را از آن مبری می کند. به این ترتیب شهوت در حالت نخست و غضب در حالت دوم بر فرد غالب می شود. در چنین حالتی قلب به اشغال آن موضوع ویژه در می آید و از سایر موضوعات فارغ خواهد شد. در این حالت فرد به پرستش آن موضوع رسیده و قلبش بیمار آن می شود. 🔺سندرم زنان یا دختران هوادار، در وجود آنها این مراحل را رقم خواهد زد. به این ترتیب سرتاپای وجود دختران در استادیوم ها و یا کنسرت ها و یا جشنواره ها، حب بازیگر و بازیکن و خواننده مورد علاقشان می شود و شهوت تمام وجود آنها را در بر می گیرد. 🔻بعلاوه آنکه، سرتاپای وجودشان نسبت به عاملی که در این وصال، مانع ایجاد کند، غضب و نفرت و برائت خواهد شد. به این ترتیب در تعامل شهوت و غضب درون آنها، این امری کاملا طبیعی است که زنان هیجان مدار حضورشان درورزشگاه ها و کنسرت ها نه فقط سبب تلطیف فضا نباشد بلکه عامل پمپاژ غضب و شهوت شود و فحاشی ها و کلمات رکیک جنسی و حتی رفتارهای جنسی از سوی آنها و همینطور جنسیت مقابلشان یعنی مردها، رخ بنماید! ⁉️حالا باید از متولیان امر پرسید که در عصر سلبریتی محوری و سلبریتی پرستی، آنچه امروز در ورزشگاه ها و کنسرت ها زیر سایه این تصمیم، و تسلیم در برابر فشار جریان های جهانی و سیاسی داخلی رخ می دهد، مورد نظر آنها بوده است؟ اگر بوده که وا اسفا و اگر نبوده، بازهم وااسفا که سلامت جامعه زیر ساتور تصمیمات اینچنینی آنهاست ... 🔹از همین منظر به زودی پیرامون علت اشتیاق به ارتباط تعدادی از دختران ایرانی به مردها و توریست های خارجی و تبعات آن سخن خواهیم گفت ... ✍زهرا کیایی ✅@afsarsalamati ✅کانال رسمی جامعه بانوان استراتژیست 🌐 @strategistladies

دیروز شنیدم خانمی در جمع خانم ها از اعتصاب طلا فروش ها گفت: مثلا مغازه شون بسته است و کرکره ها پایینه... اما از پایین کرکره که نگاه می‌کنی پاهای زیادی میبینی 😁 آقایون صنف طلا فروش!!! اولا خودتی... دوماً مالیات و باید بدی...

‼️‼️ موگوم!!! از ای ببعد هر کاریو مِخِی شروع کنی عوض « از شنبه...» بوگو « از دوشنبه...» بِرِیْکه هفته از دوشنبه شروع مِرِه پنجشنبه _ جمعه که تعطیلیه خودمانه شنبه هم تعطیله بِره تعطیلیه یهودیایه یکشنبه هم تعطیله بِره تعطیلیه مسیحیایه موگوم!!! اصلا هِچً کاری و شروع نِکونم... بِرِیْکه از هفته فقط مِمانِه دوشنبه و سه‌شنبه و چهارشنبه... اصلا کِرا نوموکه ... #تعطیلی_شنبه پ . ن: عوض: بجای مِخَیْ: می خواهی بِرِیْکه: برای اینکه مِمانِه: می ماند کِرا نوموکه: ارزش نداره ✍مـحـمــ🔆ــد

خدایا علم کننده و بالا برنده ی کتابت در بین دشمنانت را، برای مظلومین جهان حفظ فرما🤲 اللهم صل علی محمد وال محمد و عجل فرجهم

خدایا این مردم داغ بهشتی، مطهری، مفتح، رجایی ، باهنر و قاسم سلیمانی دیده اند 😭😭😭 اینبار دشمن را نا امید کن اینبار به قلب این مردم رحم کن😭🤲

مثل روز ترور و شهادت #حاج_قاسم اشک می ریزم... ایران عزیز همیشه داغدار مردان بزرگش است و دشمنان احمقش همیشه خوشحال...

چقدر با ایشان در جلسات بین المللی احساس غرور و عزت به من دست میداد

کابوس شب‌های نیمروزی مشهد تعبیر شد😭😭😭😭

لباس رییس جمهور مان خاکی بود، اینبار دود هم گرفت...😭😭😭😭

چه زود شیرینی انتخابش در کاممان تلخ شد...😭😭😭