یا كَهْفِ الْحَصِين
#سخنرانی_مهدویت #تربیتی #قسمت 1 💎 نجات از سرگردانی های آخرالزمان 🔖مباحث مرتبط با امامت تربیتی ▫️
⭕️دوستان عزیز پیشنهاد اکید جهت استماع این مجموعه فایل های تربیتی
♻️هر جلسه سخنرانی بدلیل حجم بالا بصورت دوتا فایل پشت سر هم بارگزاری میشود 🌹
💎از فاطمه زهرا سلام الله علیها غافل نشوید
مرحوم آیت الله تولایی خراسانی در سخنرانی خود در مسجد سیّد عزیزالله تهران، در سال 1396 قمری می فرمود:
آقايان! فاطمه زهرا علیهاالسلام را گم نكنيد. والله من اسراری از زندگي ام را به شما مي گويم. من هرجا گير كردم، به هر امامي متوسّل شدم، اگر زود جوابم را دادند که خوب، امّا اگر دير كردند، مادرشان فاطمه زهرا علیهاالسلام را جلو انداخته ام. اگر يك وقتي از خود عليّ بن أبيطالب علیه السلام چيزهایي خواسته ام که دير كرده است، فاطمه زهرا علیهاالسلام را جلو انداخته ام و حضرت امير علیه السلام را به فاطمه زهرا علیهاالسلام قسم داده ام، و زود جواب داده است. از فاطمه زهرا علیهاالسلام غافل نشويد.
(سخنرانی های مسجد سیّد عزیزالله تهران، پنجشنبه، 28 رمضان 1396 قمری، 1 مهرماه 1355ش)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»
4_5769617649629663458.mp3
9.1M
#تلنگر_معرفتی
▪️من و تو به چه دلخوش میشویم؟!
🔅مهم وشنیدنی
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
https://eitaa.com/yakahfealhaseen
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ویدئو_استوری_روزشمار_فاطمیه
📆 20 روز مانده به شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها
https://eitaa.com/yakahfealhaseen
4_5886544676814586060-mc.mp3
4.52M
◼️تصمیمی در ایام شهادت حضرت فاطمه زهرا سلام ا... علیها / پیام فاطمیه یاری امامِ زمان
🎧استاد حاج شیخ صادق فائق
#پیشنهاد_دانلود
#فاطمیه
https://eitaa.com/yakahfealhaseen
▪️به هر بهانه و هر جا، بخوان دعای فرج
تـمـام وقـتِ دعـــا را بخوان دعای فرج
بخوان خدای علی را به بهترین سوگند
به نام نامی زهــــرا ، بخوان دعای فرج
🏴 یا ربّ الزهرا، بحقّ الزهرا، اشف صدر الزهرا، بظهور الحجّة 🤲
#صاحب_عزا
#عکس_ویژه_پروفایل
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
May 11
😢🌑 امروز، در خانه امیرالمؤمنین علیه السلام چه خبر است؟
مرحوم آیت الله تولاّیی خراسانی در در سخنرانی خود در مسجد النّبیّ قزوین، در سال 1390 قمری، می فرمود:
مقتلي که مي خوانم، محکم ترین مقتل است. اين روايت از همه معتبرتر است. بی بی، حضرت زهرا علیهاالسلام، صبح، يکي از زن ها را خواست. ظاهراً به «بنت أبورافع» فرمود: آب بياور؛ بدنم را بشويم. بی بی صبح بدنش را شست. لباس¬هاي تميز و طيّب و طاهر به بدنش کرد. بعد از ظهر و عصر که شد، «اسماء بنت عميس» را خواستند يا خودش آمد. جناب اسماء با حضرت خديجه علیهاالسلام بسيار مأنوس بود. از ولادت حضرت فاطمه زهرا علیهاالسلام در خانواده ایشان رفت و آمد داشت. بي بي را بزرگ کرده بود. طبق معاهده ای که با خديجه علیهاالسلام کرده بود، شب عروسي حضرت زهرا علیهاالسلام هم، پذيرايي و پرستاری می کرد. خديجه علیهاالسلام دم مردن گریه می کرد. اسماء گفت: چرا گریه می کنید؟ فرمود: گريه ام براي اين است که عروسي فاطمه علیهاالسلام دختر من در پيش است و در موقع عروسي او، نه من هستم و نه خواهري دارد. دختر من غريب و تنهاست و گريه ام براي اوست. اسماء، تعهّد کرد که اگر من زنده ماندم، مي روم خدمتش را مي کنم. لهذا پيامبر صلّی الله علیه و آله در شب عروسی، آن موقعي که زن ها را از خانه فاطمه زهرا علیهاالسلام بيرون کرد، ديد اسماء آن کنار ايستاده است. فرمود: اسماء! چرا نمی روی؟ گفت: من با خديجه علیهاالسلام معاهده کردم خدمتگزارِ دخترش باشم. من نميتوانم بيرون بروم. همين که پيامبر صلّی الله علیه و آله نام خديجه علیهاالسلام را شنيدند آهي از دل کشيدند، اشک از چشمانشان آمد و فرمودند: خديجه! شب عروسي دخترت، جاي تو خاليست! و بعد درباره اسماء دعا کردند و فرمودند: «خداوند حاجات دنيا و آخرت تو را برآورده سازد!»
به هرحال بی بی، اسماء را طلبيدند و فرمودند: «اسماء! بستر من را وسط خانه بينداز.» اسماء، بستر بی بی را وسط خانه انداخت. اسماء! من مي خوابم. مي خواهم يك قدري استراحت كنم. اين قطيفه را بالاي صورت من بكش. اسماء! مراقب باش هر وقت صداي اذان (مغرب) بلند شد، وقت نماز شد، بيا مرا بيدار کن. اگر صدا زدي بيدار شدم، فَبِها؛ امّا اگر جواب ندادم، بدان که به پدرم ملحق شده ام. اسماءگفت: بي بي! اين چه فرمايشي است مي کنيد؟ خاک بر سرم! من زنده باشم، شما نباشيد؟ بستر بی بی را آورد و وسط خانه، رو به قبله انداخت. بي بی آمدند رو به قبله خوابيدند. قطيفه را بالاي صورتشان کشيدند. عصر، نزديک های غروب است. داخل خانه، اسماء و دو خانم، یعنی دختر بچّه های زهرا علیهاالسلام هستند: يکي ام کلثوم علیهاالسلام دختر شش ساله، يکي زينب علیهاالسلام دختر پنج ساله. حسنين علیهماالسلام با اميرالمؤمنين علیه السلام از خانه بيرون رفتهاند و ظاهراً مسجد هستند. اسماء و بچّهها خيلي خوشحال شدند؛ الحمدلله بعد از هفتاد و پنج روز، بي بی امروز راحت است، يک کمي می خوابد. دخترها خوشحالند! دیگر مادرشان دردِ پهلو ندارد! ديگر بازويش درد نمی کند. در خواب و استراحت است. امّا يک مقدار کمي که گذشت، يک مرتبه صداي مؤذّن بلند شد. وقت نماز شد. اسماء جلو آمد: يا بنت رسول الله! بي بی جان! وقت نماز است. بلند شويد. جواب نيامد! بي بي تکان نخورد! اسماء مضطرب شد. چرا بی بی جواب نداد؟ مرتبه دوم گفت: يا ام الحَسنين! بی بی! وقت نماز است. باز هم جواب نيامد. آرام آرام کنار بستر بي بی آمد. همين که گوشه قطیفه را بلند کرد، ديد بي بي از دنيا رفته است! اي واي! ای امان! ديدي خاک بر سر شدم! حالا چه کار کنم؟ اگر اسماء بخواهد اشک بريزد و گريه کند، دختر بچّه ها خودشان را مي کشند. کسي نيست بچّه ها را نگهداري کند. در همين حال است که يک مرتبه در حياط باز شد، حسنين علیهماالسلام آمدند. تا آمدند، صدا زدند: اسماء! اين چه وقت خواب است؟ مادرمان اين وقت به خواب نمي رفت! چرا اين طور خوابيده؟ يک کلمه اسماء گفت، خانه علی علیه السلام محشر شد، قيامت شد. چند تا بچّه، هي به سر زدند، به سينه زدند. يا الله! يک مرتبه اسماء صدا زد: آقازاده ها! مادرتان از دنيا رفت. اي واي...
(سخنرانی های مسجدالنّبیّ قزوین، شب 24 جمادی الأخری 1390 هجری قمری)
✅«اللّهمّ عجّل لولیّک الفرج»