🍃🌸
🌻 هدایت گری آسید مهدی #قوام
✅مرحوم آسید مهدی قوام در زمان شاه یک جایی دعوت شده بودند که ده شب منبر رفتند.
در شب آخر آن مجلس یک هدیه ای به ایشان دادند. این هدیه را گرفت و ساعت یازده شب دید یک زنی آرایش کرده ، لباس های ناجور پوشیده و در خیابان چپ و راست میرود.
آسید مهدی قوام به کسی که همراهش بوده فرمود :
♻️به آن خانم بگو بیاید کارش دارم. گفت : آقا شما؟
بله من.
آقا دور از شأن شماست!
تو چه کار به این چیز ها داری!
همراه آسید مهدی قوام میگوید:
💢رفتم گفتم آقا شما را کار دارد. آن خانم هم خیلی جا خورد. گفت با من کار دارد؟
گفتم : بله.
✅آمد سلام کرد و گفت :
آقا با ما امری داشتید؟
فرمودند بله. برای چه این موقع اینجا ایستاده ای؟
گفت چون احتیاج دارم.
دست کرد آن هدیه را درآورد و گفت: مال امام #حسین است، نمیدونم چقدر است. من ده شب منبر رفتم این صله ده شب منبر من است.
این را بگیر ، تا این را داری نیا بیرون!
✅چند سال از این قضیه گذشت
آسید مهدی در سفری به کربلا رفته بود ، میگوید:
دیدم یک خانمی نقاب دار به همراه یک مرد جوان به طرف من آمدند.
و به من نگاه میکنند.
خدایا این ها چه کسی هستند!
♻️آقا گفت : این خانم من است، میخواهد عبای شما را ببوسد، شما اجازه می دهید؟
آمد عبای آسید مهدی را بوسید و پرسید : آقا من را شناختی؟
فرمود : نه! گفت : من همان هستم که صله امام حسین (ع) را به من دادی...
💢آسید مهدی قوام که از دنیا رفت، صحن حضرت معصومه پر شده بود از مردمی که سرشان را به تابوت میزدند، یکی میگفت :
من شراب خوار بودم، این آقا من را #درست کرد.
یکی میگفت :
من دزد بودم این آقا #درستم کرد.
💢مسلمانی یعنی این،یعنی جاذبه،
یعنی تقوای راستی.
🍃🌸
💠✨ @yamahdi313z ✨💠
http://eitaa.com/joinchat/293994496C8c2ffa9ca2