4_391163966094574097.mp3
2.42M
•┈••✾🍃🍂🍃✾••┈•
#عنایات
🔘 داستـان شنیـدنـے وزیبـا
🔶 #یــاابـاصـالح خستـه نبـاشـے تـازه از صحـرا اومـدے
#بسیارزیبا
#پیشنهاددانلود
🌼یا فاطمه الزهرا مددی🌼
•┈••✾🍃🍂🍃✾••┈•
💠🔹 @yamahdi313z 🔹💠
http://eitaa.com/joinchat/293994496C8c2ffa9ca2
4_5830330482692195015.mp3
4.89M
❀‿︵‿︵❀‿︵‿︵❀‿︵‿︵❀‿
🔸 #عهد با امام زمان (عج)
🔸 #عنایات
☑️ ماجرای دیدار یک کامیون دار در برف با امام زمان (علیه السلام)
🔺 استاد عالی 🔺
❤️اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❤️
❀‿︵‿︵❀‿︵‿︵❀‿︵‿︵❀‿
💠🔹 @yamahdi313z 🔹💠
http://eitaa.com/joinchat/293994496C8c2ffa9ca2
₪◤~~~~~☆♥☆~~~~~◥₪
🔻 #داستان_مهدوی 🔻
#عنایات
🔰از توجّهات امام زمان علیهالسّلام استخوان سیاه سفید میشود🔻
👈 آقای حاج احمد موسی الرضا فرمودند: شخصی به نام آقا مجتبی، پای ایشان سیاه شده بود، به دکتر پروفسور عدل مراجعه میکند، بعد از عکسبرداری و آزمایش دکتر دستور میدهد که باید عمل شود و پای ایشان قطع گردد، پدر آقا مجتبی از دکتر تقاضا میکند که یک روز مهلت بدهید تا من کارهایم را انجام دهم
🛑 از بیمارستان به طرف مسجد مقدّس جمکران حرکت میکند، وارد شهر قم و مسجد مقدس جمکران میشود، نماز تحیّت مسجد و نماز صاحب الزمان را میخواند دست به دعا برمیدارد و برای شفای فرزندشان دعا میکند و از امام زمان (علیهالسّلام )میخواهد که به حق فاطمه زهرا علیها السّلام عنایتی فرماید تا پای جوانش قطع نشود، بعد از دعا و راز و نیاز به درگاه خداوند احدیت از مسجد مقدس جمکران به طرف تهران حرکت میکند،
☑️ وقتی وارد بیمارستان میشود فرزندش میگوید: بابا کجا بودی از دیروز. میگوید: پسرم رفته بودم مسجد مقدس جمکران برای شفای شما دعا کنم، تا اینکه دکتر بالای سر مریض میآید، دستور میدهد مجتبی را به اطاق عمل ببرند، پدر مجتبی میگوید: آقای دکتر خواهش میکنم یک عکس دیگر از پای ایشان بردارید، بعداً عمل کنید.
🔹 دکتر قبول میکند، وقتی عکس را میآورند دکتر نگاه میکند با تعجّب میگوید: چه کردی که استخوان سیاه را سفید نمودی، در حالی که پدر مجتبی گریه میکرد گفت: بخدا قسم هر چه هست از ناحیه صاحب الزّمان علیهالسّلام و مسجد مقدس جمکران است.
📚 تجلّیگاه، ص 143؛ ملاقات با امام زمان علیهالسّلام در مسجد مقدّس جمکران، ص 172، 17
₪◤~~~~~☆♥☆~~~~~◥₪
💠🔹 @yamahdi313z 🔹💠
http://eitaa.com/joinchat/293994496C8c2ffa9ca2
✿❧✿ ┅┅┅ ✿❧✿ ┅┅┅ ✿❧✿
🔻 #عنایات 🔻
💎 به شهید بروجردی گفتم: چطور شد محلی به این خوبی را پیدا کردی، الآن چند روز است که هر چه جلسه می گذاریم و بحث می کنیم، به جایی نمی رسیم. در حالی که لبخند می زد گفت:
☑️ راستش پیدا کردن محل این پایگاه کار من نبود. بعد در حالی که با نگاهی عمیق به نقشه بزرگ روی دیوار می نگریست، ادامه داد: شب، قبل از خواب توسل جستم به وجود مقدس امام زمان (علیه السلام) و گفتم که ما دیگر کاری از دستمان بر نمی آید و فکرمان به جایی قد نمی دهد، خودت کمک مان کن. بعد پلک هایم سنگین شد و با خود نذر کردم که اگر این مشکل حل شود، به شکرانه، نماز امام زمان (علیه السلام) بخوانم.
👈بعد خستگی امانم نداد و همان جا روی نقشه خواب رفتم. تازه خوابیده بودم که دیدم آقایی آمد توی اتاق. خوب صورتش را به یاد نمی آورم، ولی انگار مدت ها بود که او را می شناختم، انگار خیلی وقت بود که با او آشنایی داشتم. آمد و گفت که این جا پایگاه بزنید. اینجا محل خوبی است و با دست روی نقشه را نشان داد.
📚 امام زمان عج و شهدا ،ص ۵۲
❣اللّٰھـُــم ؏جِّل لِوَلیڪَ الفَرَجْ❣
✿❧✿ ┅┅┅ ✿❧✿ ┅┅┅ ✿❧✿
💠🔹 @yamahdi313z 🔹💠
http://eitaa.com/joinchat/293994496C8c2ffa9ca2