🍃🌷🍃
💢مشكل علمى خود را از #قائم ما بپرس!
⚫️سيد امير علام مى گويد:
💠شبى براى زيارت حرم مطهر حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام مشرف شده بودم، آخر شب بود در حال گردش در حرم بودم ناگاه متوجه شخصى شدم كه به طرف ضريح امام عليهالسلام مى رود.
وقتى نزديك تر شدم، او را شناختم. او استاد دانشمند و فاضل متقى، مولا احمد اردبيلى بود.
🔶من در گوشه اى خود را پنهان نمودم و مراقب او شدم. (كه او در اين ساعت از شب و در تاريكى و خلوت به دنبال چيست؟)
💠او به طرف در ضريح كه طبق معمول بسته بود رفت، وقتى نزديك در رسيد، در ضريح به روى او #گشوده شد! داخل شد. كمى كه وقت كردم، متوجه شدم كه گويا آهسته با كسى نجوا مى كند.
⚫️وقتى بيرون آمد، در بسته شد، و به سوى مسجد كوفه به راه افتاد.
💠من نيز در پى او به راه افتادم. مقابل مسجد كوفه رسيديم، او وارد شد و در محرابى كه اميرالمؤمنين عليهالسلام در همان جا به شهادت رسيده بود، ايستاد، پس از مدت زيادى بازگشت و از مسجد خارج شد و به طرف نجف به راه افتاد.
🔶من همچنان در تعقيب او بود تا اين كه به مسجد حنانه رسيديم. ناگهان سرفه ام گرفت: و نتوانستم خود را كنترل كنم، او #متوجه شد.
⚫️برگشت و مرا شناخت. گفت: تو مير علام هستى؟
گفتم: آرى.
گفت: اين جا چه مى كنى؟
💢گفتم: از زمانى كه شما وارد حرم اميرالمؤمنين عليهالسلام شديد، همراه شما بودم. شما را به صاحب آن قبر قسم مى دهم جريان امشب را از ابتدا، تا انتها براى من #تعريف كنيد؟
💠گفت: به شرطى مى گويم كه تا من زنده ام، آن را براى كسى تعريف نكنى.
🔶وقتى به او كاملا اطمينان دادم، گفت: #مسايل مشكلى برايم مطرح شده بود كه پاسخ آن ها را نمى دانستم. به دلم افتاد كه آن ها را از حضرت على عليهالسلام بپرسم. همان طور كه ديدى وقتى مقابل در ضريح رسيدم، بدون استفاده از كليد، در ضريح به رويم گشوده شد. داخل ضريح مقدس شدم و در آنجا به درگاه خداوند تضرع نمودم. تا اين كه صدايى از قبر به گوشم رسيد كه به مسجد كوفه برو و آن را از #قائم ماعليهالسلام كه امام زمان تو است #بپرس!
💢و همان طور كه ديدى، در محراب مسجد كوفه پاسخ آن ها را از ايشان دريافت كرده، بازگشتم.[1]
📚[1] بحار الانوار، ج ۵۲، ص ۱۷۴ و ۱۷۵.
🌸اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ و عجل فرجهم 🌸
🍃🌷🍃
💢✨ @yamahdi313z ✨💢
🌿🌸🌿
🔻 #داستان
🔻 #نماز_خوبان
💠ماجرای خارج کردن تیر از پای مبارک هنگام نماز
✅هر وقت هنگام نماز می رسید امیرالمؤمنین - حضرت علی( علیه السّلام) - حال اضطراب و تزلزل پیدا می کرد.
🔹 عرض می کردند شما را چه می شود که اینقدر ناراحتید. می فرمود: وقت امانتی که خداوند بر آسمان و زمین عرضه داشت و آنها امتناع از حمل آن ورزیدند، رسیده.
☑️ در جنگ صفین تیری بر ران مقدسش وارد شد هر چه کردند در موقع عادی خارج نمایند نتوانستند، از شدت درد و ناراحتی آن جناب.
خدمت امام حسن - علیه السّلام - جریان را عرض کردند. فرمود:
🔸صبر کنید تا پدرم به #نماز بایستد زیرا در آن حال چنان از خود #بیخود می شود که به هیچ چیز متوجه نمی گردد. به دستور حضرت مجتبی در آن حال تیر را خارج کردند.
🔶 #بعد از نماز علی - علیه السّلام - #متوجه شد خون از پای مقدسش جاری است. پرسید چه شد؟ عرض کردند تیر را در حال نماز از پای شما بیرون کشیدیم.
📚انوار نعمانیه، ص 342
✨اللّٰهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّڪَ الۡفَرَج ✨
🌿🌸🌿
💠✨ @yamahdi313z ✨💠
http://eitaa.com/joinchat/293994496C8c2ffa9ca2