#داستانک_مهدوی
#داستان_تشرف
▫️شب جمعه بود؛
دلش هوایی زیارت،
قدمهایش راهی کربلا؛
بین راه با مرد عربی همراه شد.
گرم صحبت شدند.
سوالی پرسید؛
سوالی که تا آن لحظه جوابی برایش نیافته بود.
عرب ناشناس اما جوابش را گفت؛
دقیق و موشکافانه؛
حتی گواه حرفش را هم گفت:
فلان کتاب، فلان صفحه، فلان سطر؛
به فکر فرو رفت:
نکند این مرد، امام زمان باشد؟
پرسید:
می شود امام زمان را دید؟
جواب شنید:
چطور نشود؟! اکنون دستش در دستان توست.
جواب امام، هوش از سر علامه حلی برد؛ زمین افتاد؛
به هوش که آمد، آن غریبه ی آشنا را دیگر ندید.
به خانه برگشت؛
سراغ کتابهایش رفت؛
پاسخ سوالش را یافت؛
همان کتاب، همان صفحه، همان سطر.
📚عبقری الحسان ج5 ص255.
👈 راه دیدار باز است!
اگر با حجاب گناهانمان مسدودش نکرده باشیم...
@emammontazar313
#داستانک_مهدوی
#معرفت_امام_زمان
▫️از آفریقا آمده بود برای دیدن امامش؛
امام حال رفیقش را پرسید؛
گفت: حالش خوب است؛
سلامتان را رساند!
شنید:
خدا رحمتش کند!
از دنیا رفت،
دو روز بعد از اینکه تو راهی سفر شدی!
مرد آفریقایی غرق حیرت شد؛
گفت: بخدا او سالم بود!
امام فرمود:
مگر هرکس میمیرد بخاطر بیماری میمیرد؟!
مرد آفریقایی که رفت ابابصیر پرسید:
این مرد که بود؟
امام باقر علیهالسلام فرمود:
او از دوستان ماست؛
خیال میکنید شما از چشم و گوش ما دور هستید؟!
چه بد خیالی!
" والله هیچ چیز از اعمال شما بر ما مخفی نیست! "
ما را همیشه حاضر بدانید؛
و عادت کنید به کارهای خیر...
📚بحارالانوار ج۴۶ ص۲۴۳.
@emammontazar313
#داستانک_مهدوی
▫️آمدند پیش برادر،
با او حرف زدند، از او گندم خریدند ولی او را نشناختند.
دوباره و سه باره هم آمدند،
ولی تا یوسف علیه السلام خودش را به آنها معرفی نکرد، او را نشناختند.
خدا اگر بخواهد حجت خودش را مخفی می کند،
حتی از برادران و پدرش؛
او هم به اذن خدا بین مردم راه می رود،
در بازارها قدم می زند،
روی فرش ها پا می گذارد،
ولی او را نمیشناسند؛
شباهت یوسفِ یعقوب و یوسف فاطمه همین مخفی ماندن است.
امام صادق علیه السلام اینگونه فرموده است.
📚غیبت نعمانی، ص163.
@emammontazar313
#داستانک_مهدوی
▪️پرسید: احوالتان چگونه است؟
شنید که:
"دلی شکسته تر از من، در آن زمانه نبود
در این زمان دل فرزند من شکسته تر است! "
شعر، گویای نگرانی قلب مادری بود، برای فرزندی، در پس ابرهای غیبت کبری.
علّامه میرجهانی خواب دیده بود،
خوابِ مادر عصمت و امامت، حضرت صدیقه را .
📚 شیفتگان حضرت مهدی، ج۱، ص۱۶۰.
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
@emammontazar313
◾ #داستانک_مهدوی
مشغول مناجات با خدا بود؛
شنید:
«بنده های فراری ام را برگردان.
بنده های گمراه و دور افتاده ام را به راه بیاور.
این کار، از صد سال روزه داری و شب زنده داری بهتر است»
موسی پرسید: بنده دور افتاده کیست؟
خدا به کلیمش فرمود:
کسی است که امام زمانش را نمی شناسد...
یا کسیکه امام زمانش را بشناسد،
ولی امامش از او غایب باشد و راه و رسم دینش را نداند...
📚تفسیر امام عسکری علیه السلام ص342.
📚بحارالانوار ج2 ص4.
#سبک_زندگی_مهدوی
@emammontazar_313
#داستانک_مهدوی
▫️می خواست برای تحصیل به شهر دیگری برود؛
قرار بود با رفقا همسفر شود؛
مادر پیرش ولی اجازه نداد.
از پیری و تنهایی میگفت.
منصرف شد.
رفقا رفتند.
حسرت تحصیل روی دلش ماند.
یک روز پیرمردی نورانی سراغش آمد.
پیرمرد حالش را پرسید؛
علت حسرتش را که شنید گفت:
میخواهی خودم استادت شوم؟
از جان و دل قبول کرد.
دو سال تمام؛ هر روز می آمد و او را درس می داد.
یک روز استاد گفت:
امروز میخواهم تو را به جایی ببرم که تمام سعادت آنجاست.
راهی بیابان شدند؛
چند لحظه بعد، چشمه ای با آبی گوارا دیدند.
اطرافش پر از درختان سرسبز،
آقایی دلربا، کنار چشمه، نشسته بود روی تخت.
استاد، نزدیک رفت. سلام کرد و احترام نمود.
سوالاتی پرسید.
جواب ها را که شنید اذن بازگشت گرفت.
شاگرد پرسید: اینجا کجا بود؟ آن آقای بزرگوار که بود؟
استاد فرمود: او سرور ما بود، حضرت صاحب الزمان علیه السلام.
لیاقت شاگردی خضر و توفیق زیارت ولی عصر،
خدا هر دو را نصیب شیخ محمد علی تِرمُذی کرده بود؛
به پاداش احترامی که به مادر گذاشت.
📚شیفتگان مهدی علیه السلام، ج3، ص151.
#مادر
#سبک_زندگی_مهدوی
@emammontazar_313
▪️#داستانک_مهدوی به مناسبت شهادت امام هادی علیه السلام؛
» شیعه شده بود، شیعهی امام هادی علیه السلام.
دلیلش را پرسیدند.
گفت:
از اصفهان آمده بودم بغداد؛
همشهری ها می دانستند آدم زبانداری هستم؛
مرا فرستاده بودند پیش متوکل برای عرض شکایت.
پشت دربار منتظر بودم.
همان وقت متوکل دستور داد امام هادی علیه السلام را بیاورند.
از یکی پرسیدم کسی که احضار شده کیست؟
گفت: «امام شیعه هاست.
به نظرم متوکل او را احضار کرده تا بکُشد!»
لحظه ای بعد آمد.
با همان نگاه اول، محبّتش به دلم افتاد.
در دلم شروع کردم به دعا کردن برایش.
از خدا می خواستم شرّ متوکل را از سرش کوتاه کند.
به من که رسید توقف کرد؛
نگاهش را دوخت به صورتم؛
همین قدر شنیدم که فرمود:
خدا دعایت را مستجاب، عمرت را طولانی و مال و بچه هایت را زیاد کند.
از هیبت نگاه و کلامش به لرزه افتادم و زمین خوردم.
به هوش که آمدم، مردم قصه را پرسیدند.
چیزی نگفتم.
به اصفهان که برگشتم زندگی ام از این رو به آن رو شد.
حالا همه چیز دارم: ثروت، ده تا فرزند، هفتاد و چند سال عمر.
همهی اینها از برکت دعای امام زمانم است.
📚الخرائج و الجرائح، ج1، ص 392.
#فوائد_دعا_برای_فرج
#امام_هادی_علیه_السلام
@emammontazar_313
#داستانک_مهدوی
🏴 به مناسبت سالروز شهادت امام کاظم علیه السلام:
▪️به شوق دیدار امام، مسافر بغداد شده بود.
به هر زحمتی بود، خودش را رساند.
امام، تازه از نماز عصر فارغ شده بود.
نشسته بر سجاده، رو به قبله، دستهایش سمت آسمان.
مناجات امام را میشنید:
«خدایا!... در فرج منتقم شتاب کن!
و آنچه را به او وعده دادهای، به انجام رسان!»
با خودش گفت:
«امام چه کسی را دعا میکند؟
تحقق کدام مژده را از خدا میخواهد؟»
سوالش را پرسید.
امام کاظم علیهالسلام فرمود:
«او، مهدی ما آل محمّد است...
پدرم فدای او باد!
صورتی گندمگون دارد؛
اما با این حال، زردی شبزندهداری در چهرهاش پیداست!...
شبهایش با رکوع و سجود به صبح میرسند...
اوست چراغ روشنِ تاریکیها...
پدرم فدای او باد که روزی به امر خدا قیام خواهد کرد...»
📚فلاح السائل ص۲۰۰.
📚بحارالانوار ج۸۳ ص ۸۰.
#امام_کاظم_علیه_السلام
@emammontazar_313
#داستانک_مهدوی
◾️به مردی سیاه پوست و زشت رو رسید.سلام
کرد و نزدش فرود
آمد و مدتی با وی گفت وگو کرد.
سپس فرمود :
اگر حاجتی برای وی پیش بیاید آن را برآورده می کند.
در این هنگام شخصی گفت:
سرورم!
شما با منزلتی که دارید نزد این مرد می آیید و از نیازهایش سؤال می کنید؛؟
در حالی که او به شما محتاج تر است؟ امام فرمود:
او بنده ای از بندگان خداست
که بنابر حکم قرآن،
برادر ماست و در زمین حرکت می کند.
با او از یک پدر هستیم.
شاید روزگار ما را نیازمند او کند و پس از آنکه بر او بالیدیم،
ما را در برابر خود متواضع ببیند.
#شهادت_امام_کاظم_علیه_السلام
@emammontazar_313
#داستانک_مهدوی
▫️سوالی ذهنش را مشغول کرده بود:
«در امّتهای قبل غیبت حجّت خدا این همه طولانی نبود؛
برای ما، امّا چرا اینقدر طولانی شده؟!»
خواب دید؛
خواب حجّت پنجم خدا، حضرت باقرالعلوم علیهالسلام.
جواب سوالش را اینطور شنید:
«آنان برای پایان غیبت دور هم جمع میشدند و دعا میکردند.
از شما امّا تا به حال چنین اجتماعی دیده نشده!»
📚 شیوه های یاری قائم آل محمّد، ص 69.
#دعا_برای_فرج
#التجای_همگانی
@emammontazar_313
#داستانک_مهدوی
💐 به مناسبت ولادت #حضرت_اباعبدالله_علیه_السلام؛
▫️رفت داخل اتاق،
همان اتاقی که همیشه محل قرار او بود با جبرئیل.
فرموده بود: کسی بر من وارد نشود؛
لحظه ای بعد اما نوه اش وارد اتاق شد.
او را روی زانوی خودش نشاند.
بوسید و نوازشش کرد.
از فرشته وحی شنید که:
او را شهید خواهند کرد، افرادی از امت تو.
در دستان جبرئیل، مشتی از خاک کربلا بود.
گفت: این، از قلتگاه اوست.
اشک های پیامبر صلی الله علیه وآله جاری شد.
جبرئیل گفت:
غمگین نباش! خدا انتقام او را خواهد گرفت، به دست قیام کننده ای از خاندان شما.
او نهمین فرزند است، از نسل حسین .
غیبتی دارد طولانی.
با اوست که خدا پیروز می کند، اسلام را و نابود می سازد کافران را.
📚کفایة الاثر، ص187.
#انتقام_حضرت
@emammontazar_313
#داستانک_مهدوی
▫️نوروز بود، رسید محضر امام.
شنید: می دانی امروز چه روزیست؟
گفت: نوروز؛ روز جشن ایرانی ها و هدیه دادنشان به هم.
صادق آل محمد فرمود: قسم به خدای کعبه! امروز پیشینه ای بلند دارد...
نوروز، روزی است که ظاهر می شود، قائم ما آل محمد، از ورای پرده غیبت.
مثل امروز است، روزی که پیروز می شود بر دجّال، و می آویزدش بر مزبله کوفه.
هیچ نوروزی نمی آید، مگر آنکه ما چشم به راهیم، ظهور قیام کننده را. چرا که از روزهای ما و شیعیان ماست، روز نوروز.💐
📚 بحارالانوار، ج ۵۲، ص۳۰۸.
#ربیع_الانام
@emammontazar_313
#داستانک_مهدوی
▫️شب نیمه شعبان بود.
امام عسکری دعوتش کرده بود تا آن شب مهمان او باشد.
وقتی آمد، از امام شنید:
«امشب پسرم به دنیا میآید».
تعجب کرد.
هیچ اثری از بارداری در نرجس نبود!
تا سحر چشم از نرجس برنداشت.
داشت کمکم شک میکرد.
صدای امام از اتاق ديگر بلند شد:
«شک نکن عمه، وقتش شده.»
نشست کنار نرجس.
سورهی قدر برايش خواند.
صدايی همراهیاش میکرد.
کودک، در شکم مادر إنَّا أَنزَلنَاه میخواند!
به دنيا که آمد، پاک و پاکيزه بود.✨
به سجده رفت.
شهادتین را گفت؛
شهادت داد بر امامت همهی ائمه: از علیبنابیطالب تا خودش.
بعد هم برای فرج خودش اینطور دعا کرد:
«خدایا! وعدهای را که به من دادهای، محقق فرما!...»
📚 کمال الدین، جلد2، صفحه426.
#نیمه_شعبان 💐
@emammontazar_313
#داستانک_مهدوی
▫️هفت روز بود که پسردار شده بود.
فرمود: عمّه جان، پسرم را بیاور.
حکیمه خاتون قنداق را داد دست امام.
سر و صورت نورسیده را غرق بوسه کرد.
زبان در دهانش گذاشت و فرمود:
مهدی جان! حرف بزن.
صدای قرآن خواندن نوزاد در خانه پیچید:
وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثِين.
و ما اراده کردهایم بر آنها که ضعیف شمرده شدهاند منّت نهیم و آنها را پیشوایان و وارثان زمین قرار دهیم.
📚کمال الدین، جلد2، ص425.
#زیبایی_های_ظهور
@emammontazar_313
﷽
#داستانک_مهدوی
▫️به مناسبت سالروز تاسیس مسجد مقدس جمکران به امر امام عصر علیه السلام (17 رمضان)
بازسازی مسجد تازه شروع شده بود.
برای بنایی، آب را از قم می آوردند.
سخت بود.
قرار شد به حفر چاه.
رفت تهران.
با یک شرکت حفّاری صحبت کرد.
چک داد تا بیایند و چاه حفر کنند.
جایی از زمین جمکران، برای حفر چاه انتخاب شد.
قرار شد از شنبه شروع کنند.
شب جمعه، در صحن مسجد، مشغول راز و نیاز بود که دستی بر شانه اش نشست.
قاصدی بود از طرف صاحب مسجد؛
حضرت، پیغام داده بودند که:
«آنجا نه! آنجا بعدها بخشی از مسجد میشود. به آب هم نخواهد رسید!»
قاصد حجت خدا، جای دیگری را برای حفر چاه نشانش داد.
صبح شنبه شد.
از مهندسان حفاری انکار که جای تازه مناسب نیست.
از او اصرار که فقط همین جا!
تعهد داد و مسئولیت همه چیز را بر عهده گرفت.
چند روز بعد، مهندس ها آمدند سراغش؛
خوشحال و حیرت زده!
آسانتر از همیشه به آب رسیده بودند.
آب که جاری شد، ماند تامین مبلغ چک.
متوسل شد به صاحب جمکران!
روز قبل از موعد چک، اتفاقی افتاد.
صاحب شرکت حفاری و پسرش آمدند مسجد.
مشتاق اینکه بدانند کار چه کسی بوده، جانمایی تازه چاه.
از حاج آقای لطیفی نسب شنیدند که:
«این مسجد صاحب دارد.»
گفتند: پس این چاه هم هدیه ما به مسجد جمکران.
چک را پس دادند و گره،گشوده شد.
📚 راه وصال، ص119.
#حامی_شیعیان
#مسجد_مقدس_جمکران
https://eitaa.com/joinchat/3372613714Ca8ff2921a0
▪️#داستانک_مهدوی
« در مسیرت، مسلمانی را نترسان؛
به زور از زمین کسی عبور نکن.
افزون تر از حقوق الهی چیزی نستان...
در سلام و تعارف و مهربانی،کم نگذار.
آن را که می گوید زکاتی ندارم، رها ساز.
با آنکه پرداخت زکات را پذیرفته همراه شو،
زکاتش را بستان بدون اینکه بترسانی اش!
مبادا تهدیدش کنی،
یا به کار دشواری وادارش کنی!...»
امام صادق علیهالسلام به گریه افتاد، وقت بیان سفارش های جدّش امیرالمومنین علیهالسلام، به مامور جمع آوری زکات.
سپس فرمود:
والله از روز شهادت امیرالمومنین علیه السلام تا امروز...،
در این عالَم به کتاب خدا و سنّت پیامبرش عمل نشد،
و در میان این خلق، حدّی اقامه نگشت،
و به چیزی از حقّ عمل نشد...
اما اینگونه نخواهد ماند...
حق دوباره به اهلش برخواهد گشت.
و خدا حتماً دوباره برپا می کند،
دینی را که برای خود و رسولش پسندیده.
بشارت تان باد! بشارت تان باد!
به خدا قسم که حق جز در دستان شما (شیعیان) نیست.
📚الكافي (ط - الإسلامية)، ج3، ص538.
#ظهور
#بلای_غیبت
#امیرالمومنین_علیه_السلام
@emammontazar_313
#داستانک_مهدوی
📖برگی از یک کتاب
▫️وحشت و اضطراب امانش نمیداد؛
وسط شلوغی صحرای منا، شوهرش را گم كرده بود.
تازه مسلمان بود.
از انگلیس با همسرش آمده بود برای حج.
ميان آن همه جمعيت غريب، مانده بود چه كند.
از هرکس به زبان انگلیسی سوال میکرد جوابی نمیگرفت.
آقایی نزديك آمد🌤
به زبان انگليسی حالش را پرسيد.
اول، راهنماییش كرد برای رمی جمرات؛
بعد هم از راهی كه عجيب نزديك بود آوردش كنار خیمه خودشان.
وقت خداحافظی، از آقای ناشناس اينطور شنيد:
«وظیفه ماست به محبّان خودمان رسیدگی کنیم؛
در طول عمر من شک نکن،
سلام همسرت را هم برسان!»
از وقتی مسلمان شده بود، همه چيزِ دين تازه برايش قابل قبول بود؛
همه چیز به جز عمر طولانی امام زمان.
به خودش که آمد با همسرش از خیمه بيرون زدند.
اما دير شده بود!
📚 میر مهر، ص 356.
@emammontazar_313
#داستانک_مهدوی
قاب عکس خالی چرا؟
تازه عروسی کرده بودن. با چند تا از دوستان قرار گذاشتیم گل و شیرینی بخریم و یه سری به شان بزنیم. خانه شان کوچک بود. یک پذیرایی دوازده متری داشتند. روی دیوار بالای پذیرایی یک قاب بزرگ خالی بود.
برای همه مان سوال شده بود. تا حالا ندیده بودیم کسی قاب خالی به دیوار پذیرایی خانه اش بچسباند.
عاقبت من طاقت نیاوردم و به نمایندگی از همه پرسیدم: این قاب خالی چیه!؟ نکند به زودی در این مکان عکس عروسی تان نصب می شود!؟ بچه ها خندیدند.
خودش هم لبخندی زد و جواب داد:نه. . . این قاب جای خالی عکس امام زمان است.
می خواهیم وقتی حضرت مهدی ظهور کردند و چهره شان را همه دیدند عکس شان را به دیوار خانه مان بچسبانیم. همه مان مات و مبهوت شدیم. یکی پرسید:
پس چرا از حالا قاب خالی زده ای به دیوار؟ هنوز که آقا ظهور نکرده اند. فوری جواب داد: همین دیگر...
می خواهیم همیشه یادمان باشد یک چیزی توی زندگی مان کم داریم.
هر لحظه که این قاب خالی را می بینیم یادمان می افتد که منتظر ظهور باشیم...
#العجل_یامولای_یاصاحب_الزمان
@emammontazar_313
▪️به مناسبت سالروز درگذشت جناب سید ابن طاووس رحمة الله علیه (5 ذی القعده)؛
▫️"خداوندا!
شیعیان ما از شعاع نور ما و از باقیمانده ی گل ما خلق شده اند،
و با تکیه بر محبّت و ولایت ما گناهان زیادی مرتکب می شوند!
پس اگر گناهانشان میان تو و آنهاست از آنان بگذر و ما را خشنود کن،
و اگر گناهانشان میان خودشان است میانشان آشتی برقرار ساز...
خدایا آنان را وارد بهشت کن و از آتش نگاهشان دار."
در سردابه ی مقدس سامرا، امام زمان عجّل الله تعالی فرجه مشغول دعا کردن بود و سید بن طاووس مشغول شنیدن و آمین گفتن.
📚 بحارالانوار، جلد۵۳، ص۳۰۲.
#داستانک_مهدوی
#حامی_شیعیان
@emammontazar_313
#داستانک_مهدوی
▫️به مناسبت روز #مباهله (24 ذی الحجه)
آرام و قرار نداشتند.
پیامبر صلی الله علیه وآله برایشان نامه فرستاده بود.
دعوتشان کرده بود مسلمان شوند.
مسیحی بودند و اهل نجران.
گفتند: اگر واقعا پیامبر خداست باید اسمش در کتابهای آسمانی قبل آمده باشد.
رفتند سراغ صحیفهی حضرت آدم.
بخشی از صحیفه، قصّهی روزهای اوّل خلقت بود.
همانجا که خدا همهی فرزندان آدم را به او نشان داد.
در میان همه آنها چهارده نور چشم آدم را خیره کرد.🌟
پرسید: خدایا اینها کیستند؟
شنید: "اینها بهترین فرزندان تو هستند، محمّد و اهلبیتش علیهم السلام"
در میان آن چهارده نور، مردی بود که وجودش مثل ستارهی صبح میدرخشید.
خدا به آدم فرمود:
"روزی به دست این فرزندت بندگانم را نجات خواهم داد ✨
آن روز زمین را از عدالت و مهربانی لبریز خواهم کرد،
همانطور که از ظلم و بیرحمی پر شده"
📚 برگرفته از اقبال الاعمال، جلد2 ص336.
#موعود_ادیان
#زیبایی_های_ظهور
@emammontazar_313
#داستانک_مهدوی
▪️نشسته بود کنار حجّت خدا.
ناگهان طفلی وارد اتاق شد.
بغض گلوی امام را گرفت.
فرمود:
نوادگان حسین علیه السلام را که میبینم دیگر نمیتوانم جلوی اشکهایم را بگیرم.
جملههای بعدی امام صادق علیه السلام خیلی برایش عجیب بود.
«مادرم فاطمه سلام الله علیها همیشه برای حسینش گریه میکند.
از گریهی او بیقرار میشوند:
فرشتهها، دریاها، عرش خدا،
و حتی جهنم!»
تعجب کرد.
امام فرمود: آنچه برایت نگفتم عجیبتر است.
جمله آخر امام صادق علیه السلام اشکش را درآورد:
دلت نمیخواهد (با گریههایت) کمکحالِ مادرم فاطمه سلام الله علیها باشی؟!
📚 کامل الزیارات باب 26 حدیث 7.
.
👈🏻 باور کنیم که عزاداریهای ما بر مصیبت کربلا، مرهمی است برای قلب داغدار صاحبان عزا،
خصوصا حضرت زهرا و مولا صاحب الزمان سلام الله علیهما...
#صاحب_عزا
#سبک_زندگی_مهدوی
@emammontazar_313
▫️صدای نالهاش، جمعیت را به گریه انداخته بود.
تا همین جمعهی قبل، پیامبر برای خطبه خواندن به او تكیه میداد.
حالا اما برای رسول خدا منبر ساخته بودند.
ستون چوبی مسجد مدینه، طاقت دوری حجت خدا را نداشت.
صدای نالهاش هر لحظه بیشتر میشد!
پیامبر صلی الله علیه وآله از منبر جدید پایین آمد؛
سراغ تكیهگاه قدیمیاش رفت؛
در آغوشش گرفت؛
نوازشش کرد؛
ستون حنّانه آرام شد.
پیامبر به منبر جدید برگشت.
رو به مردم فرمود:
حتی این چوب خشک هم دلش برای من پر میکشد؛
حتی این ستون هم از دوری پیامبرش غصهدار میشود؛
ولی انگار برای بعضی از شما، دوری و نزدیكی من فرقی ندارد!
اگر این ستون را در آغوش نمیگرفتم، تا قیام قیامت ناله میكرد!
📚 بحارالأنوار ج17، ص 326.
📚 تفسیرالعسکری علیه السلام ص188.
✋ دلتنگِ امام زمان شدن از نشانههای ایمان است...
#انتظار_حضرت
#داستانک_مهدوی
#پیامبر_اکرم صلی الله علیه و آله
@emammontazar_313
📌 اینا فقط تو کتابهاست...
+دنبال چی میگردی تو اون کتابا؟
-ببین خودت بیا نگاه کن! نوشته، اگه همه صداش کنن میاد کمک...
+اینا فقط تو کتابهاست... هیچ کس نیومده!
-مگه صداش کرده بودید؟
💐 آغاز هفته کتاب و کتابخوانی گرامی باد.
#داستانک_مهدوی
@emammontazar_313
▫️نوروز بود، رسید محضر امام.
شنید: می دانی امروز چه روزیست؟
گفت: نوروز؛ روز جشن ایرانی ها و هدیه دادنشان به هم.
صادق آل محمد فرمود: قسم به خدای کعبه! امروز پیشینه ای بلند دارد...
نوروز، روزی است که ظاهر می شود، قائم ما آل محمد، از ورای پرده غیبت.
مثل امروز است، روزی که پیروز می شود بر دجّال، و می آویزدش بر مزبله کوفه.
هیچ نوروزی نمی آید، مگر آنکه ما چشم به راهیم، ظهور قیام کننده را. چرا که از روزهای ما و شیعیان ماست، روز نوروز.💐
📚 بحارالانوار، ج ۵۲، ص۳۰۸.
#ربیع_الانام
#داستانک_مهدوی
▪️#داستانک_مهدوی
« در مسیرت، مسلمانی را نترسان؛
به زور از زمین کسی عبور نکن.
افزون تر از حقوق الهی چیزی نستان...
در سلام و تعارف و مهربانی،کم نگذار.
آن را که می گوید زکاتی ندارم، رها ساز.
با آنکه پرداخت زکات را پذیرفته همراه شو،
زکاتش را بستان بدون اینکه بترسانی اش!
مبادا تهدیدش کنی،
یا به کار دشواری وادارش کنی!...»
امام صادق علیهالسلام به گریه افتاد، وقت بیان سفارش های جدّش امیرالمومنین علیهالسلام، به مامور جمع آوری زکات.
سپس فرمود:
والله از روز شهادت امیرالمومنین علیه السلام تا امروز...،
در این عالَم به کتاب خدا و سنّت پیامبرش عمل نشد،
و در میان این خلق، حدّی اقامه نگشت،
و به چیزی از حقّ عمل نشد...
اما اینگونه نخواهد ماند...
حق دوباره به اهلش برخواهد گشت.
و خدا حتماً دوباره برپا می کند،
دینی را که برای خود و رسولش پسندیده.
بشارت تان باد! بشارت تان باد!
به خدا قسم که حق جز در دستان شما (شیعیان) نیست.
📚الكافي (ط - الإسلامية)، ج3، ص538.
#ظهور
#بلای_غیبت
#امیرالمومنین_علیه_السلام
@emammontazar_313
▫️جواب سوالش را نمیدانست.
با همان سوال آمد محضر امام جواد علیهالسلام.
میخواست بداند آیا قیامکننده همان مهدی است؟!
هنوز چیزی نگفته بود امّا امام پاسخ سوالش را داد:
"قیامکنندهی ما همان مهدی است؛
همان که در وقت ظهور اطاعتش واجب است و در وقت غیبت، انتظارش.
او سومین فرزند از نسل من است."
امام برای عبدالعظیم حسنی از حتمی بودن قیام او گفت؛
از پر شدن زمین از عدل و داد،
از شباهتش به حضرت موسی،
از اینکه مثل موسی یکشبه و ناگهانی فرجش فرا میرسد...
سپس فرمود: "برترین اعمال شیعیان ما، انتظار فرج است."
📚 كمال الدين و تمام النعمة، جلد2، ص377.
#داستانک_مهدوی #انتظار_حضرت
@emammontazar_313
▫️پول زیادی خرج کرد.
اینجا و آنجا رفت.
زخمش را به همه اطبّا نشان داد.
پاسخ همه یک چیز بود:
"برای این زخم، دارویی نداریم!"
ناامید از همهشان، نامه نوشت،
خطاب به امام زمان علیه السلام.
از رنج و بیماریش گفت.
ملتمسانه تقاضای دعا کرد.
چند روز بعد نامهای دستش رسید.
نامهای پر از محبت:
«خدا سلامتیات بدهد.
از خدا میخواهم با ما باشی،
هم در دنیا، هم در آخرت».
یک هفته نشده، معجزه را دید!
خوب خوب شد.
طبیبش میگفت:
حاصل دارو و دوا نیست.
زخمی که تو داشتی فقط معجزه میخواست!
📚 برگرفته از الکافی ج۱ ص۵۱۹.
#حامی_شیعیان
#معجزات_حضرت
#داستانک_مهدوی
@yamahdialajal12
▪️پرسید:
پدرجان!
دنیا کِی از وجود ظالمان پاک خواهد شد؟
پدر برایش از آیندهها گفت؛
از ظلمهای بنیامیه،
از ستمهای بنیعباس،
از خونهایی که به ناحق ریخته خواهد شد...
بعد فرمود:
حسین من!
فرزند بینظیری از نسل تو قیام خواهد کرد.
بر جن و انس چیره خواهد شد،
و سرتاسر زمین را آباد خواهد ساخت.
خوش به حال کسی که آن روزگار را ببیند!
📚برگرفته از غیبت نعمانی، ص۲۷۴.
ـ✦ــ✦ــ✦ــ✦ــ✦ــ✦ــ✦ــ✦ــ✦ــ✦ــ
🔻حسین جان!
خدا را به خودت قسم میدهیم
برای حاجتی که حاجت خود توست:
یا قدیم الاحسان،
بحق الحسین علیه السلام،
عجّل لولیّک الفرج 🤲
#داستانک_مهدوی
#زیبایی_های_ظهور
#امام_حسین_علیه_السلام