﷽
#داستانهای_قرآنی
داستان قرآنی حضرت محمد مصطفی صلی الله علیه و آله وسلم
#قسمت_سیزدهم
💥 اصرار و سرسختی ابوجهل،سایرین را نیز که با این اقدام موافق نبودند ، خواه ناخواه به سوی جبهه جنگ کشانید و پیامبراسلام هم با سیصد و سیزده تن از مسلمانان ، از مدینه به آن سوی آمدند و در کنار چاه بدر این دو نیرو در برابر هم قرار گرفتند .
🐾 سپاه اسلام که در آغاز به عزم حمله به کاروان تجاری حرکت کرده بود ، چندان تجهیزاتی نداشت . ولی وعده های رسول اکرم ( ص ) که از منبع وحی سرچشمه می گرفت ، آنان را به حدی دلگرم ساخته بود که با کمی عدد ، خود را بر دشمن غالب می دیدند و کوچکترین ترسی در دلهای آنان وجود نداشت .
💥 فرماندهی این جنگ را پیامبر اسلام ( ص ) شخصا عهده دار شد و دستور فرمود : سه پرچم برافراشتند . یکی پرچم مهاجرین که به مصعب بن عمیر سپرده شد . پرچم دوم بدست حباب بن منذر ، رهبر قبیله خزرج و سومین پرچم را به سعد بن معاذ ، سید قبیله اوس سپردند .
🐾 قریش برای اینکه از نفرات و تجهیزات سپاه مسلمین اطلاعات کافی داشته باشد ، عمیر بن وهب را که کارشناس مسائل نظامی بود ، ماءمور تحقیق پیرامون این موضوع نمود . عمیر بر اسبی نشست و بر فراز تپه هائی که اطراف سپاه اسلام بود ، بالا رفت و با دقت همه جانب را زیر نظر گرفت و سپس باز گشت و نتیجه تحقیقات خود را به این شرح به استحضار اشراف قریش رسانید :
💥 پس از جستجوهائی که په عمل آمد ، دانسته شد که تعداد سربازان محمد در حدود سیصد نفرند . کمینی هم ندارند ولی نکته ای که نباید از نظر دور داشت ، چکونگی حال آنها است . من در قیافه آنها خواندم و در حرکات آنها دیدم که مردمی خاموش ولی آماده مرگند .
🐾 مثل اینکه شترانشان بار مرگ حمل کرده اند . من آنها را به وضعی دیدم که فرار نمی کنند تا کشته شوند و کشته نمی شوند تا به تعداد خودشان از ما را بکشند .
ادامه دارد...
https://eitaa.com/joinchat/3372613714Ca8ff2921a0