eitaa logo
Emammahdi
113 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
641 ویدیو
60 فایل
﷽ 🌺 السلام عليك يا صاحب الزمان تا نیایی گره از کار بشر وانشود درد ما جز به ظهور تو مداوا نشود 🔅اللهم عجل لولیک الفرج🔅 کپی آزاد 🙏 ارتباط با ادمین @alajl14
مشاهده در ایتا
دانلود
دست او دست خداست جوانی با آن سن و سال همه ی سؤال هایش را جواب داد . پرسیده و نپرسیده ، همه ی مشکلاتش را حل کرد . دل علامه لرزید : نکند ... ؟ جوان خم شد . تازیانه را برداشت . و در دست علامه گذاشت . خندید : چطور نمی شود وقتی دست او توی دست توست ؟
کل مکروه جایز ! شیخ گفت : چهل شب صدبار رب ادخلنی مدخل صدق را بخوانید ، امام زمان را می بینید رفت و آمد گفت : خواندم ، ندیدم . جواب شیخ مو را به تنش راست کرد : توی مسجدکه نماز می خواندی ، سیدی بهت گفت که انگشتر دست چپ کراهت دارد . گفتی کل مکروه جایز ! آن سید ، امام زمانت بود .
آقا...نیست...بردند هر روز می رفت ببیندش . آن روز توی اتاق نبود . جای دیگر نتوانست پیدایش کند . تنش یخ کرد . دوید ، رفت پیش امام ؛ زبانش بند آمده بود : " آ... آقا ... نیست ... بردند ... . " امام خندید : " نگران نباش عمه جان ! " نگاهش کرد : " کجاست ؟ " گفت : " پیش همان کسی که مادر موسی ، موسی را به او سپرده بود . "
بوسه باران...نوزاد گفت : " عمه ! فرزندم را بیاور." حکیمه قنداق را داد دستش . سر و صورت نوزاد را غرق بوسه کرد زبان در دهان گرداند و گفت : " حرف بزن ." صدای نوزاد در اتاق کوچک امام پیچید : " ونرید أن نمن علی الذین استضعفوا فی الارض و نجعلهم أئمه و نجعلهم الوارثین ...
وقتی او بیاید آمد پیش امام باقر (علیه السلام ) پرسید : " مهدی که بیاید ، جهان را با صلح و صفا فتح می کند ، مگر نه ؟ " امام سرش را تکان داد : " به خدا ، اگر بدون خون ریزی می شد ، جدم محمد فتح می کرد ، آن موقع دندانش را هم توی اُحد شکستند . "
بچه ی سه ساله رفت پیش امام عسکری ، پرسید : زمین که خالی از حجت نمی شود . حجت خدا بعد از شما کیست ؟ امام رفت ؛ وقتی برگشت ، بچه ی سه ساله ای روی شانه اش نشانده بود : اگر پیش خدا و رسـولش عزیز نبودی ، پسرم را به تو نشان نمی دادم . پرسید : نشانه ای هم داری که دلم آرام بگیرد ؟ کودک گفت : من بقیه الله روی زمینم و انتقام گیرنده از دشمنان خدا . حالا دیدی ، دنبال نشانه نگرد .
آنچه خوبان همه دارند خلیفه الله است مثل آدم . عمر طولانی دارد ، مثل نوح . کفار به دستش هلاک می شوند ، مثل هود. تولدش پنهان بود ؛ مثل ابراهیم . بشارت آمدنش را داده اند ، مثل اسماعیل . فرشتگان به یاری اش می آیند ، مثل لوط . در عزای حسین گریان است . مثل یعقوب . زیباترین خلق است . مثل یوسف . حکومتش جهانی است ، مثل سلیمان . صبر دارد ، مثل ایوب . در گهواره سخن گفت ، مثل عیسی . نام و کنیه او محمد است . و شبیه ترین فرد در خُلق و خو به او است .
درحال طواف در حال طواف بودم ، چنان از خود بی خود شده بودم که شماره دورهای طواف از دستم در رفت . ماندم چند دور دیگر باید بگردم ؟ تکلیفم را نمی دانستم . توی دلم گفتم : خدایا ! خودت کمکم کن . به دور و برم نگاه کردم . جوانی آمد جلو . به من که رسید گفت : هفت دور دیگر طواف کن . تا به خودم بیایم و تشکر کنم ، بین جمعیّت گم شده بود .
قیام حضرت که ظهور کرد، خدمت ایشان رسید و بعد از دقایقی عرض عشق و ارادت، اشکهایش را پاک کرد و پرسید: آقا! اول علیه کدام دشمن قیام می کنیم؟ صهیونیستها؟، وهابیت؟ یا بهائیت؟ فرمود: «قیام می کنیم» نه، «قیام می کنید». شما برو علیه خودت قیام کن!
عمو چای را که دم کرد، چراغها را خاموش کرد و پنج شش دقیقه برای خودش روضه خواند؛ روضه اش که تمام شد، بلند شد و رفت دو تا چای ریخت و آورد؛ «آقا! خودتان گفتید هرجا روضه عمویم عباس خوانده شود، من آنجا حاضرم»
آخر الزمان جنگ تمام شده بود و او که سه چهار سال بیشتر نداشت، گوشه ای ایستاده بود و گریه می کرد. پدرش برایش گفته بود که وقتی دنیا پر از ظلم شود، حضرت مهدی ظهور می کند و انتقام مظلومان را می گیرد. یاد حرف پدرش افتاد. در حالی که اشک از چشمانش سرازیر بود و هق هق گریه اش فضا را پر کرده بود، صدا زد: آقا مهدی! بیا! دیگه دنیا پر از ظلم شده! ببین بابامو کشتن! ببین داداشامو کشتن! ببین خیمه هامونو آتیش زدن! ببین عمه رو کتک زدن!
جمعه گفت:«لطفاً این پرونده ها را بشمار» … گفتم:«مثل هفته قبل … هنوز به سیصد تا هم نرسیده». غمی روی چهره اش نشست. گفت: «یاران من کی کامل می شوند؟…»