نشد تسلیم در عمرش، دمی قاسم سلیمانی
نزد خنده به روی کفر، همان اصحاب شیطانی
نداده دست با دشمن، ز بهر تکه ای از نان
دمی در چهره اش بنگر، ببین آن شمس نورانی
چهل سال او مجاهد بود، شبانه روز در میدان
وفا بنمود با جانان، به هر عهدی و پیمانی
دلش لبریز از عشق و لبش همواره پر از ذکر
سرود آخر به رنگ خون، همه ابیات عرفانی
شده شاگرد این مکتب که خود را از حسین داند
جلا داده وجود خود، گرفته رنگ قرآنی
نشد در کوی دنیا گم، شده سردار این مردم
چه شوری بر سرش افتاد که قلبش گشت روحانی
نوازش کردن ایتام، تمام لذتش این بود
همه جانش خدایی بود ولی در جسم انسانی
چو خوابیدیم در بستر، بخوابید او به خاک و خون
برفت سوی رفیقانش، شب تاریک ظلمانی
پرنده تر ز هر مرغی، بزد پر در حریم یار
رها شد از غم فرقت، در این زندان جسمانی
چه کردی با تمام ما، تو با آن پیکر اربا
تو رازت چیست ای قاسم، که هم دردی و درمانی
تویی فرمانده جبهه، هنوز هم سخت در میدان
به لشکرهای اهریمن، هنوز هم مثل طوفانی
بگیر دست مرا قاسم، مرا رد کن از این معبر
به غیر از راه تو گشتم، نرفتم جز به حیرانی
ندیدم جز لبی خندان، و گریه در تب جانان
ولی همواره با دشمن، تو چون سیلی خروشانی
تو خود گفتی که سربازی، شدی سردار دلهامان
ولی در جبهه یاران، تو سید بر شهیدانی
عقیق انقلاب ما، درخشیدی به تاریکی
و در قلب تمام ما، تو همواره درخشانی
یقین دارم به برگشتت، به صبح جمعه ای با یار
که افتد قلعه خیبر، به دستان خراسانی
دهکهانی ✍️
#اللواء_العظیم
#سید_الشهدای_مقاومت
#مرد_میدان
#حاج_قاسم_سلیمانی
#سردار_دلها
#الشهید_القدس
#ابو_المهدی_المهندس
#مکتب_سلیمانی
#القدس_لنا
#انتقام_سخت
#my_Hero