🔴 خاطره‌نگاری از بهم‌ریختن بازار رامهرمز ر سال ۷۱ توسط منافقین هنوز هم یادم نرفته. اون روز امتحان عربی داشتیم . کلاس اول ۴ مدرسه راهنمائی طالقانی . تند تند جوابا رو نوشتم و برگم رو دادم آقای بیژن سروشپور دبیر عربی . نگاهی به برگم انداخت و گفت سریع میری خونه ها. با دستپاچگی و شیطنت بچه گانه گفتم چشم . سریع کیفم رو برداشتم و مثل فرفره دویدم سمت در مدرسه دیدم آقای علی معمار دبیر پرورشی در مدرسه ایستاده و تاکید میکنه که بریم خونه کسی سمت فلکه آزادی نره شهر شلوغ شده و خطرناکه . وقتی رسیدم سر کوچه مدرسه طالقانی کنجکاویم گل کرد گفتم برم ببینم شهر شلوغه یعنی چی ؟ تو این فکر بودم که رسیدم فلکه آزادی ؛ یه گوشه کنار در موسسه قائم ایستادم و به تماشا کردم . مرکز شهر پر از آت و آشغال شده بود . پلیس هم اونجا ایستاده و در حال کنترل همه چیز هست . سروصدا و رفت و آمد سمت بازار گردلو تحریکم کرد برم ببینم چه خبره . رفتم سمت بازار میوه و سبزی و تره بار بود که با هم قاطی و له شده بود و کسبه مشغول جمع کردن وسایل و اجناس سالم خودشون هستند . بعضیاشون هم در حین جمع کردن فحش و دشنامی هم می دادن . خیلی ناراحت شدم . از بازار اومدم بیرون به سمت خونه . ترسیده بودم . نکنه گیر بیفتم . تو مسیر خونه تعدادی مغازه مورد حمله واقع شده بودن . به ساندویچی عیدی شیر حمله کرده بودن و جعبه های شیشه نوشابه رو تو خیابون خرد کرده بودن . در و پنجره بنیاد جانبازان و دادگستری هم خرد شده بود و اوضاع کاملا بهم ریخته . سر کوچه مون که رسیدم مادرم رو دیدم دم در ایستاده تا من رو دید سریع بردم داخل خونه و در بست . خبر رو شنیده بود و دل نگران بابا بود که خبری ازش نیست . با یه کلک از خونه بیرون اومدم و رفتم سمت بابا . وقتی رسیدم با دیدن شیشه بزرگ شکسته درب مغازه سید جواد از بازاریای قدیمی و معروف شوکه شدم . از بابام خبری نبود . سراغش رو از سیدهاشم نانوا گرفتم گفت وسایلش رو برده داخل مطب دکتر رئیسی . بابام روی یه گاری چهارچرخ درب مغازه سیدجواد بساط پهن می کرد . درب مطب رو زدم با احتیاط گفت کیه ؟ تا صدام رو شنید در رو باز کرد . وقتی بساط بهم ریخته و اجناس قاطی و تنهائی بابام رو دیدم دلم بحال بابا سوخت. بغض کردم ولی غرورم اجازه گریه نداد . مشغول جدا کردن جنسای سالم از خراب شدیم و تا عصر مشغول بودیم هوا داشت کم کم تاریک می شد و سرمای بهمن ماه طاقت فرسا که کارمون تموم شد وسایل روی گاری چیدیم و با پلاستیک پیچوندیم و در مطب گذاشتیم . اون شب صحبت از #اعتراض_قانونی و مجوز دار نسبت به احتکار و #گرانفروشی بود که مسئولین طراز اول شهر هم در آن حاضر بودن ولی نفوذ #منافقین باعث شده بود که کار به #آشوب و بلوا بکشد و #اموال_عمومی و خصوصی مردم آسیب ببیند . یکی از همشهریان هم مصدوم شده بود که رادیو بی بی سی برای تهییج احساسات مردم دائم اسم آن را اعلام میکرد و اسم رامهرمز روی آنتن خبر بود . ولی کسی گوشش به این حرفا بدهکار نبود چون مردم با چشم خودشون دیدن چه اتفاقی افتاد . امروز ۱۱ مرداد ۹۷ از اون حادثه ۲۶ سال می گذره . این بار #منافقین به اسم حمایت از مردم و اعتراض به اوضاع نابسامان اقتصادی فراخوان عمومی دادن . صبح خاطرات سال ۷۱ جلوی چشمم رژه میرفت . اومدم مرکز شهر خبری نبود رفتم چهارراه طالقانی همه سرشون به کارشون گرم بود . میدان شهید ادهم در امنیت کامل بود . به سمت مغازه بابا رفتم مشغول حساب و کتاب خودش بود . امروز به همشهریانم افتخار کردم به مردم #شهر _سلمان_فارسی که با وجود مشکلات و نارضایتی از اوضاع مشقت آور اقتصادی هیچ توجهی به #آشوب طلبی معاندان و #منافقین نکردند و با وجود بغض و فریادی که دارند با فهم و درایت می دونن کجا و چطور و با مدیریت چه کسانی اعتراض خودشون رو مطرح کنن . امروز که در امنیت کامل در شهرم قدم می زدم ناخودآگاه یاد شعر دهخدا افتادم که گفت ؛ هنوزم ز خردی به خاطر در است که در لانه ماکیان برده دست به منقارم آن سان به سختی گزید که اشکم چو خون از رگ آن دم جهید پدر خنده بر گریه ام زد که: هان وطن داری آموز از ماکیان کمال مطوری ۱۱ مرداد ۱۳۹۷ ✅ پایگاه خبری #یاران313 🔁 ارتباط با ما: @yaran313admin #ایتا: http://eitaa.com/joinchat/3196387328C7ff6d75f49 #سروش: http://sapp.ir/yaran313_ir2

🔴 اگه برا تخریب #قومیت_عرب خوزستانی که قریب ۱۲هزارشهید در دفاع مقدس تقدیم انقلاب کرده، قومیت این #تروریست ها رو بولد میکنی که اعراب فلان‌اند، برا قومیتِ سازمان مجاهدین #منافقین که ۱۷ هزار ایرانی رو ترور کردند چه توجیهی داریدکه همه فارس‌زبان‌اند؟ #شهدای_ترور_خوزستان ✅ دست‌نوشته‌های #داود_مدرسی_یان: http://eitaa.com/joinchat/3604742157Cf3fa1341d3