eitaa logo
«یــــارانِ مهدی زهرا عـــج»³¹³🇵🇸
149 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
17 فایل
بسم‌الله‌رحمان‌الرحیم یوسف‌گمگشته‌باز‌آید‌به،کنعان‌... تشکیل کانال ١۴٠٢/٣/٢۵ https://harfeto.timefriend.net/17200424086309 کانال وقف‌حضرت‌ولی‌عصر‌عج‌‌امامان‌وشهدا _کپی؟حلالهِ‌فقط‌برای‌عاقبت‌بخیریمون‌دعاکنید ازبنر؟ خیر اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
«یــــارانِ مهدی زهرا عـــج»³¹³🇵🇸
✨یڪ جلوه ز نور اهلبیٺ #عباس اسٺ ✨ٺڪبیر سرور اهلبیٺ #عباس اسٺ... بنـــــامـ خدایی ڪہ اهلبیٺش"ع" را
یڪ جلوه ز نور اهلبیٺ اسٺ ٺڪبیر سرور اهلبیٺ اسٺ... بنـــــامـ خدایی ڪہ اهلبیٺش"ع" را افرید رمان قسمت نگاهشان به دهان سید ایوب بود.. کمی پذیرایی شدند.. ولی کسی چیزی نمیتوانست بخورد.. سید ایوب.. رو به پسرانی که شاکی بودند.. کرد و گفت _میدونم که خیلی دلخورید.. و حاضر نیستید.. که ببخشید... ولی.. تک تک.. میان کلام سید پریدند.. و هرکدام.. حرفی زدند.. آقاآرش _نه سید..! کار از این چیزا گذشته.. من بمیرم هم.. رضایت نمیدم! آقانیما_ بی وجدان یه جور میزد.. انگار قاتل باباشو گرفته! آقامحسن_سید حرفشم نزن.. اصلا آقاسامیار _عباس خیلی شره سید.. باید ادب بشه! آقافرهاد_عمرا...! رضایت نمیدم.! آقامحمد_ما هیچ کدوممون رضایت نمیدیم..! سیدایوب با لبخند.. نگاهی به آنها کرد.. و گفت _ منم که نگفتم ببخشیدش! همه با تعجب.. به دهان سیدایوب.. خیره شدند.. سید ادامه داد.. _ میتونید نبخشید.. ولی میتونید که معامله کنید..!! آقافرهاد میان همه زودتر گفت _چه معامله ای..!؟ سید_ عباس شماها رو زده.. اونم تو ، جلو .. شما هم میتونید.. همین کار رو باهاش کنین.. فقط یه شرط داره! این بار آرش سریع گفت _چه شرطی...!! ؟؟؟ سید_ شرطش اینه که.. به اندازه ای.. که شما رو زده.. و کاری که کرده.. کنین.. ... غیر این باشه.. من ازتون شکایت میکنم پسرها.. با بهت و حیرت.. به هم نگاه میکردند... همه سکوت کرده بودند... که دوباره سید گفت _مگه شما نمیخواین تلافی کنین...!؟ یا ادبش کنین..!؟؟ اینجوری بهترین راهه..! همه در حرفهای سید مانده بودند.. از کسی صدایی در نمی امد.. زهراخانم نگران بود. حسین اقا ناراحت.. سکوت کرده بود. و پسرها همه با تعجب.. و سردرگمی به هم نگاه میکردند.. ساعتی گذشت.. تک تک.. نظرات مثبتشان را.. اعلام کردند.. و قرار شد.. فردا همه به کلانتری محل بروند.. و رضایت دهند.. هنوز هیچ کسی خبر نداشت.. چرا سیدایوب این حرف را زد.. و کسی هم سوال نپرسید.. چون همه.. به حرف ها و کارهای سید.. داشتند.. میدانستند.. ادامه دارد... اثــرے از؛ بانو خادم کوی یار