•°📓⛓°•
نصفیازروزنداریمبهخداتابعطش
منبمیرمکهسهروزابنخوردیتوحسین💔
📓⛓¦↫ #عزیزم_حسین
⛓📓¦↫ #دلتنگی
✨https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
صبح است و دلم هوایی کرب و بلاست
از جانت قلب من به ارباب سلام🫀
#دلتنگی
#حاجحسینیڪتا
✨https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ازما این برمیاد...💔
#دلتنگی🫀
#امام_زمان🕊
#محرم🚩
اللهم الرزقنا حرم🖤
✨https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
•°📓⛓°•
دلتنگِ؛مشهدیم😭
مجنونِ؛کربلا😭
آوارهیِ؛سامرا😭
وخرابِ؛نجف😭
ولیهمچنانسرگردانیمدرایندنیایفانی . .🥲🥺
📓⛓¦↫ #دلی
⛓📓¦↫ #دلتنگی
✨https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
•°📓⛓°•
مـن زاده ی ایـرانـم و دلـتـنـگِ🫀🖐🏻؛
📓⛓¦↫ #کربلا
⛓📓¦↫ #دلتنگی
✨https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
❤️🔥⛓؛
منبزرگشدم . .
ولیتوهنوزرفیق بچگیامی !
حسین'؏🫀
#پروفایل_محرمی | #امامحسینقلبم | #دلتنگی | #کربلا | #عشق
✨https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
بسم الله القاصمـ الجبارین
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #شصت_وهفت
_هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط میگیرم برگردید ایران پیش خونواده تون!
و نمیدید حالم چطور به هم ریخته..
که نگاهش در فضا چرخید و با سردی
جملاتش حسرت روزهای آرام سوریه را کشید
_ #ایران که باشید دیگه خیالم راحته! سوریه هم تا یک سال پیش هیچ خبری نبود، داشتیم زندگیمون رو میکردیم که همه چی
به هم ریخت، اونم به #بهانه آزادی! حالا به بهانه همون آزادی دارن جون و مال و ناموس مردم رو غارت میکنن!
از اینکه با کلماتش رهایم کرد، قلب نگاهم شکست و این قطره اشک نه از وحشت جسد سعد و نه از درد پهلو که از احساس غریب #دلتنگی او بود و نشد پنهانش کنم که بی اراده اعتراف کردم
_من ایران جایی رو ندارم!
نفهمید دلم میخواهد پیشش بمانم که خیره نگاهم کرد و ناباورانه پرسید
_خونواده تون چی؟
#محرومیت از محبت پدر و مادر و برادر روی شیشه احساسم ناخن میکشید..
و #خجالت میکشیدم بگویم #به_هوای همین همسر از همه خانواده ام بریدم که پشت پرده اشک پنهان شدم..
و او نگفته حرفم را شنید و مردانه #پناهم داد
_تا هر وقت خواستید اینجا بمونید!
انگار از نگاهم
نغمه احساسم را شنیده بود،..
با چشمانش #روی_زمین دنبال جوابی میگشت و اینهمه احساسم در دلش جا نمیشد که قطرهای از لبهایش چکید
_فعلاً خودم مراقبتونم، بعدش هر طور شما بخواید.
و همین مدت فرصت فراخی به دلم داده بود تا هر آنچه از سعد زخم خورده بودم از محبت مصطفی و مادرش مرهم بگیرم
که در خنکای خانه آرام شان دردهای دلم کمتر میشد و قلبم به حمایت مصطفی
گرمتر...
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
بسم الله القاصمـ الجبارین
🕌رمـــــان #دمشـــق_شہرعشق
🕌قسمٺ #هشتادوچهار
آتش تکفیری ها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند..
و به جای پرواز به سمت تهران، در همان
بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم...
ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت.. تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت،
فرصتی پیش آمده بود...
تا پس از چند ماه با هم برای پدر و مادر شهیدمان عزاداری کنیم...
و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد...
که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد
_من جواب #سردارهمدانی رو چی بدم؟
نمیگه تو اومدی اینجا #آموزش نیروهای سوری یا پرستاری خواهرت؟
و من شرمنده پدر و مادرم بودم...
که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا #ببخشند..
و از این #حسرت و #دلتنگی فقط گریه میکردم.
چشمانش را از صورتم میگرداند..
تا اشکش را نبینم و دلش میخواست فقط خنده هایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت
_این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران،
بلیطت سوخت!
و همان دیشب از نقش نگاهم احساسم را خوانده..
و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بی پرده پرسید
_فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟
دو سال پیش...
به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانواده ام قرار گرفتم..
و حالا دوباره #عشق سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده..
و حتی #شرم میکردم..
به ابوالفضل حرفی بزنم...که خودش حسم را نگفته شنید،..
هلال لبخند روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد
_یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده!
از شنیدن خبر سالمتی اش پس از ساعت ها لبخندی روی لبم جا خوش کرد..
و سوالی که بی اراده از دهانم پرید..
ادامه دارد....
نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد
🕌 #کپی_فقط_باذکرنام_نویسنده
حسینِ من بیا و این دلِ شکسته را بخر
حسینِ من بیا این جامانده را با خود ببر🥺💔
#دلتنگی
✨https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
میگنیہجاییهست،
اگہداغونِداغونمباشیدو
اونجاباشیدآروممیشید
منکہنرفتم.
ولیمیگنکربلاهمچینجاییہ
#دلتنگی