eitaa logo
«یــــارانِ مهدی زهرا عـــج»³¹³🇵🇸
148 دنبال‌کننده
4.9هزار عکس
1.6هزار ویدیو
17 فایل
بسم‌الله‌رحمان‌الرحیم یوسف‌گمگشته‌باز‌آید‌به،کنعان‌... تشکیل کانال ١۴٠٢/٣/٢۵ https://harfeto.timefriend.net/17200424086309 کانال وقف‌حضرت‌ولی‌عصر‌عج‌‌امامان‌وشهدا _کپی؟حلالهِ‌فقط‌برای‌عاقبت‌بخیریمون‌دعاکنید ازبنر؟ خیر اللهم عجل لولیک الفرج
مشاهده در ایتا
دانلود
•°📓⛓°• نصفی‌از‌روز‌‌نداریم‌به‌خدا‌تاب‌عطش من‌بمیرم‌که‌سه‌روز‌اب‌نخوردی‌تو‌حسین💔 📓⛓¦↫ ⛓📓¦↫ https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
•°📓⛓°• مرز دلتنگی....💔🥺 📓⛓¦↫ ⛓📓¦↫ https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
صبح است و دلم هوایی کرب و بلاست از جانت قلب من به ارباب سلام🫀 https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
•°📓⛓°• دلتنگِ‌؛مشهدیم😭 مجنونِ؛کربلا😭 آواره‌یِ‌؛سامرا😭 وخرابِ؛‌نجف😭 ولی‌همچنان‌سرگردانیم‌در‌این‌دنیای‌فانی . .🥲🥺 📓⛓¦↫ ⛓📓¦↫ https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
•°📓⛓°• مـن زاده ی ایـرانـم و دلـتـنـگِ🫀🖐🏻؛ 📓⛓¦↫ ⛓📓¦↫ https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
❤️‍🔥⛓؛ من‌بزرگ‌شدم . . ولی‌تو‌هنوز‌رفیق بچگیامی ! حسین‌'؏🫀 | | | | https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
بسم الله القاصمـ الجبارین 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ _هر وقت حالتون بهتر شد براتون بلیط میگیرم برگردید ایران پیش خونواده تون! و نمیدید حالم چطور به هم ریخته.. که نگاهش در فضا چرخید و با سردی جملاتش حسرت روزهای آرام سوریه را کشید _ که باشید دیگه خیالم راحته! سوریه هم تا یک سال پیش هیچ خبری نبود، داشتیم زندگیمون رو میکردیم که همه چی به هم ریخت، اونم به آزادی! حالا به بهانه همون آزادی دارن جون و مال و ناموس مردم رو غارت میکنن! از اینکه با کلماتش رهایم کرد، قلب نگاهم شکست و این قطره اشک نه از وحشت جسد سعد و نه از درد پهلو که از احساس غریب او بود و نشد پنهانش کنم که بی اراده اعتراف کردم _من ایران جایی رو ندارم! نفهمید دلم میخواهد پیشش بمانم که خیره نگاهم کرد و ناباورانه پرسید _خونواده تون چی؟ از محبت پدر و مادر و برادر روی شیشه احساسم ناخن میکشید.. و میکشیدم بگویم همین همسر از همه خانواده ام بریدم که پشت پرده اشک پنهان شدم.. و او نگفته حرفم را شنید و مردانه داد _تا هر وقت خواستید اینجا بمونید! انگار از نگاهم نغمه احساسم را شنیده بود،.. با چشمانش دنبال جوابی میگشت و اینهمه احساسم در دلش جا نمیشد که قطرهای از لبهایش چکید _فعلاً خودم مراقبتونم، بعدش هر طور شما بخواید. و همین مدت فرصت فراخی به دلم داده بود تا هر آنچه از سعد زخم خورده بودم از محبت مصطفی و مادرش مرهم بگیرم که در خنکای خانه آرام شان دردهای دلم کمتر میشد و قلبم به حمایت مصطفی گرمتر... ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕌
بسم الله القاصمـ الجبارین 🕌رمـــــان 🕌قسمٺ آتش تکفیری ها به دامن خودم افتاده و تا مغز استخوانم را میسوزاند.. و به جای پرواز به سمت تهران، در همان بیمارستان تا صبح زیر سِرُم رفتم... ابوالفضل با همکارانش تماس گرفت.. تا پیشم بماند و به مقرّشان برنگشت، فرصتی پیش آمده بود... تا پس از چند ماه با هم برای پدر و مادر شهیدمان عزاداری کنیم... و نمیخواست خونابه غم از گلویش بیرون بریزد... که بین گریه به رویم میخندید و شیطنت میکرد _من جواب رو چی بدم؟ نمیگه تو اومدی اینجا نیروهای سوری یا پرستاری خواهرت؟ و من شرمنده پدر و مادرم بودم... که دیگر زنده نبودند تا به دست و پایشان بیفتم بلکه مرا .. و از این و فقط گریه میکردم. چشمانش را از صورتم میگرداند.. تا اشکش را نبینم و دلش میخواست فقط خنده هایش برای من باشد که دوباره سر به سرم گذاشت _این بنده خدا راضی نبود تو بری ایران، بلیطت سوخت! و همان دیشب از نقش نگاهم احساسم را خوانده.. و حالا میخواست زیر پایم را بکشد که بی پرده پرسید _فکر کنم خودتم راضی نیستی برگردی، درسته؟ دو سال پیش... به هوای هوس پسری سوری رو در روی خانواده ام قرار گرفتم.. و حالا دوباره سوری دیگری دلم را زیر و رو کرده.. و حتی میکردم.. به ابوالفضل حرفی بزنم...که خودش حسم را نگفته شنید،.. هلال لبخند روی صورتش درخشید و با خنده خبر داد _یه ساعت پیش بهش سر زدم، به هوش اومده! از شنیدن خبر سالمتی اش پس از ساعت ها لبخندی روی لبم جا خوش کرد.. و سوالی که بی اراده از دهانم پرید.. ادامه دارد.... نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد 🕌
حسینِ من بیا و این دلِ شکسته را بخر حسینِ من بیا این جامانده را با خود ببر🥺💔 https://eitaa.com/yaran_mehdizahra313
میگن‌یہ‌جایی‌هست، اگہ‌داغون‌ِ‌داغونم‌باشیدو اونجا‌باشیدآروم‌میشید من‌کہ‌نرفتم‌. ولی‌میگن‌کربلاهمچین‌جاییہ