eitaa logo
یاران وفادار
165 دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
3.8هزار ویدیو
6 فایل
این کانال در راستای گفتمان انقلاب اسلامی ، همدلی و وحدت هم محلی ها و هموطنان گام بر می دارد
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ژنرال سابق اردن: رزمنده‌های القسام با دمپایی‌های پلاستیکی کاری کردند که از تمام ارتش‌های عربی برتر باشند. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
✍مقایسه چپ قدیم با جدید روزنامه رسالت نوشت: متأسفانه خاتمی، سخنگوی جریان چپ نو شده است. او با ذهن حجاریان فکر می‌کند و با زبان تاجزاده سخن می‌گوید. محمدکاظم انبارلویی در سرمقاله امروز این روزنامه نوشت: خدا رحمت کند زعمای چپ قدیم را چند ادعای خوب داشتند،که گاهی به آن عمل می‌کردند. چپ قدیم ۵ ویژگی فکری داشت که آرمانی و ارزشی بود: الف: ضد امپریالیسم بود. ب: عدالت‌خواه بود. ج: ضد سرمایه‌داری و تکاثر طلبی بود و در آن کوتاه نمی‌آمد. د: دیندار بود و به حرام و حلال عمل می‌کرد و به حکومت الهی و ولایت فقیه اعتقاد داشت. سعی می‌کرد در این حوزه از دیگر گروه‌ها سبقت بگیرد. اما چپ جدید یا چپ مدرن: نه داعیه‌دار مبارزه با امپریالیسم است، نه ادعای مبارزه با ظلم و ستم و استبداد جهانی را دارد. کلمه‌ای از مظالم آمریکا که نمی‌گوید، بلکه پنهان هم نمی‌کند، که آمریکا خواه است! چپ مدرن نه ضد سرمایه‌داری است نه ادعای مبارزه با زالو صفتان بازار و دولت را دارد. در یک دگردیسی زیست اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی به مرتبتی رسیده‌اند که به ۵۰ میلیارد تومان می‌گویند پول خرد! چپ مدرن ادعای عدالت‌ طلبی ندارد و با بولدوزر از روی طبقات ضعیف و حتی طبقه متوسط عبور می‌کند. از همه مهم‌تر چپ جدید داعیه دین‌داری هم ندارد. مراقبت می‌کند مبادا حاکمیت مردم را به بهشت ببرد. احکام اولیه و ثانویه را متوجه نیست. حریم و حرمت حکم حجاب و قصاص و دیگر احکام را رعایت نمی‌کند و اصراری ندارد بگوید: ما طرفدار اجرای احکام الهی هستیم. اگر موجی علیه نظام، انقلاب، اسلام و احکام الهی توسط سرویس‌های دشمن به وجود آمد، نه‌ تنها با آن مقابله نمی‌کند، بلکه با آن همراهی می‌کند. تا آنجا که رؤسای رژیم صهیونیستی می‌گویند آن‌ها سرمایه ما در تهران هستند و به نمایندگی از ما در تهران می‌جنگند. این‌ها هم هیچ زحمتی برای تکذیب آن نمی‌کشند. اگر نگاهی به جماعت چپ بیندازیم از چپ قدیم چند پیرمرد عصا به‌ دست بیشتر باقی نمانده است اما تا دلت بخواهد زاد و ولد در چپ مدرن و جدید در عرصه سیاست، فرهنگ و اقتصاد زیاد است. شمار زیادی از فرزندان چپ جدید در آمریکا، انگلیس و فرانسه و برخی هم در همین حوالی کشورمان در برخی کشورهای عربی زندگی می‌کنند. آنها به پدرانشان می‌گویند: یا شما بیایید آنطرف آب، یا اگر می‌خواهید ما بیاییم فاتحه «جمهوریت» و «اسلامیت» نظام را بخوانید تا ما داخل بیاییم! حاصل این رویکرد چپ قدیم و چپ جدید، فتنه‌های ۷۸ ، ۸۸ ، ۹۸  و ۱۴۰۱ شده است، این روند ادامه دارد تا ببینیم عاقبت این چپ روی و کفر پیشگی‌ چیست؟ این جماعت چپ نو ، غرب‌زده هستند و فعلا در مقام و مرتبت‌ شیفتگی به غرب نشسته‌اند و هرچه نصیحت می‌شوند، حاضر نیستند بشنوند! ۲- در مقابل این جماعت یک ملت بزرگ و تمدنساز و صادق در ادعای پیروی از قرآن و اولیا و انبیای الهی ایستاده است. هزینه مقاومت در برابر استبداد و استعمار خارجی را با جان و مال و نوامیس و فرزندان خود داده است. هرچه جلوتر می‌رود پرقدرت‌تر، با صلابت‌تر و مصمم‌تر در عرصه داخل و خارج و عرصه‌های منطقه‌ای و جهانی ظاهر می‌شود. اساس حرکت ملت روی ریل «جمهوریت» و «اسلامیت» و حفظ نظام است. امام خمینی (ره) از نخستین روزهایی که سنگ بنای جمهوری اسلامی را می‌گذاشت، فرمود: «تا غرب‌ زده‌ها اصلاح نشوند، شما به استقلال نمی‌رسید این‌ها نمی‌گذارند ما روی پای خود بایستیم»(امام (ره) ۷ آبان ۱۳۵۸) این جماعت چپ نو با آنکه مسیر «افساد» را طی می‌کنند، ادعای «اصلاح» و «اصلاح‌طلبی» دارند. لذا مقابله با آنان را مشکل، پیچیده و گاهی غیرممکن می‌کند. ۳- پایان امسال انتخابات مجلس شورای شهر را داریم یک ضلع از اضلاع رقابت، همین جریان چپ نو است. متأسفانه خاتمی، سخنگوی جریان چپ نو شده است. او با ذهن حجاریان فکر می‌کند و با زبان تاجزاده سخن می‌گوید. بیانیه ۱۵ بندی او دربر گیرنده دیدگاهی است که چپ نو را با براندازان خارج‌نشین به همنوایی وامی‌دارد. با ادبیاتی که خاتمی در گویش سیاسی خود استخدام کرده است کشتی طوفان‌زده جریان چپ نو را به سمت بندر نهضت آزادی هدایت می‌کند. چپ نو همه تخم‌ مرغهای خود را در سبد دولت روحانی گذاشت با افتضاح برجام، سرمایه اجتماعی خود را از دست داد. 🌸 تحلیل کوتاه👇 این مقاله یکی از بهترین مقالاتی است که تا کنون دیده ام. در این مقاله بدون تعصب و با صراحت جریان چپ لیبرال و مدرن با عنوان اصلاح طلبی با صراحت و به زیبایی تعریف و رویکردهای سیاسی آن بیان شده و هیچکدام از واقعیتها و مستندات مورد اشاره قابل انکار نیست. کسانی که دنبال شناخت بدون حاشیه و بدون تعصب جناح اصلاح طلب هستند لطفا" این مقاله را با دقت بخوانند و تا دیر نشده در مورد ادامه همراهی با این جریان سیاسی تصمیم عاقلانه بگیرند> ۱۴۰۳/۷/۲۲ جامعه_نیازمند_آگاهیست. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
اسقف اعظم آذربایجان: وای بر مردمی که خود را توسعه‌یافته می‌دانند و برای حیوانات خانگی ارزش قائلند اما در مورد غزه احساس مسئولیتی نمی‌کنند. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
دوستم اومده میگه فامیل‌مون ۵ تا ماشین BMW آورده، ولی تو گمرک گیر کرده! آشنا نداری ترخیص‌شون کنیم؟😢☺️ گفتم راجع به من چی فک کردی؟!!!😡😁 من دوتا جوراب میخواستم آنلاین بخرم، مونده تو سبد خرید، پول ندارم جورابامو ترخیص کنم🥺😂☹️ ‌
یه بار تو مسجد بچه خواهرم بغلم نشسته بود خانم کناری برگشت گفت خاک تو سرت گفتم چرا گفت تو چه سنی داری که حالا بچه پنج ساله داشته باشی گفتم بچم نیست گفت مجردی ؟ گفتم آره گفت دیگه واقعا خاک تو سرت گفتم باز چرا ؟ گفت پس کی میخوای شوهر کنی هم سن های تو بچه دارن🥴😅😁
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پیرمردی که همۀ پس‌اندازش را به هوافضای سپاه داد 🔹محمد علی‌نژاد ۸۰ ساله: ۲۰۰ میلیون تومان برای عملیات وعدۀ صادق یک نذر کرده بودم و حالا برای قدردانی از زحمات سردار حاجی‌زاده و رزمندگانش که آزادی‌خواهان جهان و ملت ایران را شاد کردند این مبلغ را به حساب نیروی هوافضای سپاه واریز کردم. اینجا با این پیرمرد فعال در دفاع‌مقدس بیشتر آشنا شوید 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
کینه سرطان روح 02.mp3
9.23M
2 ✴️الآنم میتونی بفهمی قبرِآرامی داری یاقبری پُراز فشار❗️ یه سَری به قلبت بزن ببین محل رفت وآمد چه اَفکاریه! افکاری که به روحت فشار میارن؟ یا آرومت میکنن 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
❣امیرالمومنین_علیه السلام : 🌷اخلاقت را خوب كن تا خداوند حسابت را آسان گرداند. 📚 امالی صدوق، ص۲۷۸ 🦋اللّهمَّ‌عَجِّلْ‌لِوَلِیِّڪَ‌الفَرَج🦋 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🔰رژیم صهیونیستی برای بقا هر خسارت یا هزینه ای را پرداخت می‌کند 🔸علیرضا تقوی نیا تحلیل‌گر سیاسی و کارشناس مسائل بین‌الملل در گفت و گو با شباب پرس گفت: عملیات طوفان‌الاقصی و جنگ یک ساله چند ضربه‌ی عمده به رژیم صهیونیستی وارد کرد. یکی اینکه رژیم صهیونیستی را فرسایش داد، دوم اینکه بازدارندگی ارتش رژیم صهیونیستی را در پیش چشم اِشغالگران فرو ریخت. 🔸رژیم صهیونیستی تمام هزینه های ممکن را پرداخت کرده و می‌کند و در نهایت ناچار به رویارویی مستقیم با ایران است، این جنگ جنگ آخر آنهاست و بعد از آن جنگی نیست که آنها بخواهند به فایده و هزینه ی آن فکر بکنند، در جنگ بقا برای شما مهم نیست چقدر کشته می‌دهید چقدر تلفات می‌دهید یا چقدر خسارت می دهید، هدف بقاست، چون خسارت را بعدا میشود بازسازی کرد ولی بقا از بین برود دیگر کشور یا سرزمین نمی ماند. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
حرکت بی نظیر تیم علیرضا زاکانی / کشورهای 🔻 آمریکا 🔻 انگلیس 🔻 آلمان 🔻 فرانسه 🔻 ایتالیا 🔻 کانادا 🔻 هندوستان 🔻 استرالیا شهادت شهید سنوار را تبریک گفتند و شهرداری تهران بنر شهید را جلوی درب هر کدام یا نمایندگی‌های آنها در تهران نصب کرد.... ایولا به تیم علیرضا زاکانی و هواداران با شرف و حلال زاده ی انقلابی اش که تمام قد پشت سر مقاومت هستند و از سرزنش سرزنش کنندگان نمی ترسند. خداوند عمر طولانی و با عزت و سربلندی و موفقیت به شما سربازان کارآمد جبهه انقلاب عطا کند... 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
🔴 بازتاب گسترده اقدام بانوی تبریزی در بین صهیونیست‌ها و رسانه‌های عبری! 🔹 کارشناس و تحلیلگر اسرائیلی؛ یک زن تبریزی طلاهای خود به ارزش ۳۵ هزار دلار را به جبهه مقاومت لبنان اهدا کرده است، البته در این مدت تعداد زیادی از زنان ایرانی طلاهای خود را اهدا کرده‌اند. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آمریکایی‌ها با چی مشکل دارن ؟! 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
⭕️امام على عليه السلام: 📩من از پروردگار خود، نه فرزندانى زيبا رو خواستم و نه فرزندى خوش قد و قامت، بلكه از پروردگارم فرزندانى خواستم كه فرمانبردار خدا باشند و از او بترسند تا وقتى به او نگاه كردم و ديدم از خداوند فرمان مى برد شاد شوم 📚ميزان الحكمه، ج13، ص482
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💢 چرا اینا دزداشونم این قدر خفنن؟ ⏰ شنبه تا چهارشنبه ساعت ۱۹:۴۵ شبکه دو 📺 | @pavaraghi_tv2
تمام روزهای کودکی من تمام آرزوهای من شد همین!قاب عکس بابا ...
🇮🇷🇵🇸 ﷽ 📝 | شهیدی که اگر ۱۰ بار بمیرد و زنده شود بازهم پرستار می‌شود 🍃🌹🍃 🔻دوست صمیمی شهیده مهشید گودرز می‌گوید: " گاهی با مهشید در بیمارستان هم نوبت می‌شدیم. او خسته که می‌شد گوشه‌ای می‌نشست. دستش را روی شکمش می‌گذاشت و قرآن می‌خواند. یک‌وقت‌هایی هم به شکمش اشاره می‌کرد و می‌گفت ساناز نگاه کن! بچه‌ام به صدای قرآن خواندن من واکنش نشان می‌دهد. می‌بینی؟ تکون می‌خوره. رسم هرروزه‌اش بود می‌گفت برایش قرآن می‌خوانم تا صبور شود. آخرین فیلمی که از اتاق بچه گرفته و برایم فرستاده هنوز درگوشی هست. کلی برای پسرش آرزو داشت. حتماً همین حالا هم از آن دنیا برای نوزاد نارسی که زیر دستگاه با مرگ و زندگی دست‌وپنجه نرم می‌کند دست به دعا برداشته است و برایش آرزوی صبر می‌کند. 🔺بقول مادرش " مهشید اگر ده بار دیگر بمیرد و زنده شود بازهم پرستاری را انتخاب می‌کند. " 🌺 هدیه به ارواح طیبه شهدا و امام شهدا و این شهید عزیز فاتحه با
سه شنبه🌸 ۱ آبان ۱۴۰۳ ه.ش _ ۱۸ ربیع الثانی ۱۴۴۶ قمری سوره مبارکه الأحزاب آیه ۲۳ مِنَ المُؤمِنينَ رِجالٌ صَدَقوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَيهِ ۖ فَمِنهُم مَن قَضىٰ نَحبَهُ وَمِنهُم مَن يَنتَظِرُ ۖ وَما بَدَّلوا تَبديلًا﴿۲۳﴾ در میان مؤمنان مردانی هستند که بر سر عهدی که با خدا بستند صادقانه ایستاده‌اند؛ بعضی پیمان خود را به آخر بردند (و در راه او شربت شهادت نوشیدند)، و بعضی دیگر در انتظارند؛ و هرگز تغییر و تبدیلی در عهد و پیمان خود ندادند. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
حضرت زهرا سلام الله علیها: بِشرٌ في وَجهِ المُؤمِنِ يُوجِبُ لِصاحِبِهِ الجَنَّةَ؛ خوش رويى هنگام روبه رو شدن با مؤمن، بهشت را بر فرد خوش رو واجب می‌كند. 📚 بحار الأنوار: ج ۷۵، ص ۴۰۱ ❁‌‌❥‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌༺◍⃟჻ᭂ࿐❁❥༅••┅┄‌‎‎‌‎‎‎‌‎‌‎‎‌‎‎‎‌ با نشر در ثواب آن شریک هستید. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
21.01M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📣 زندگی با عشق و عاطفه به هدف می‌رسد 🔺فخرالسادات موسوی، همسر سردار شهید احمد یوسفی: از جوانان درخواست دارم زندگی را سخت نگیرند چرا که زندگی با عشق و عاطفه مقصود و هدف دارد. زندگی بر اساس تجملات پایدار نمی‌ماند. 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
-میگفت.. آنان‌‌که‌‌یک‌عمرمُرده‌اند.. در‌یک‌لحظه‌شهیدنخواهندشد! شهادت‌یک‌عمرِ‌زندگی‌ست؛نه‌‌یک‌لحظه‌اتفاق:) شهیدابراهیم‌هادی🥀 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
📝می‌گفت: حاج قاسم بهم گفت: با هر چی داری به سمت جنگنده آمریکایی شلیک کن. گفتم حاجی تیرم بهش نمی‌رسه که! حاجی گفت: باشه، بازم شلیک کن، مبادا فکر کنه داری فرار می‌کنی. چوبی که یحیی السنوار در آخرین لحظات از حیات دنیوی به سمت کوادکوپتر اسرائیلی پرت کرد، همون شلیکی هست که حاجی گفت... "تسلیمی در کار نیست، تا آخرین نفس بجنگ" 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬برای گره‌های کور و مشکلات بزرگ، به دعانویس و رمّال مراجعه نکنید! 🎙️استاد 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
یاران وفادار
#دست_تقدیر ۶۹ #قسمت_شصت_نهم 🎬: فرمانده عزت همانطور که از درد اخم هایش را در هم کشیده بود گفت: عربی
۷۰ 🎬: محیا روی تخت قهوه ای رنگ اتاق دراز کشیده بود و به پرده های اتاق که انگار متعلق به یک دختر بچه بود و رنگ صورتی آن کمی چرک شده بود خیره شد، این اقامتگاه جدیدش از عنایات فرمانده عزت بود. فرمانده عزت این چند ماه چون عقابی تیز چشم، بالای سر او بود و حالا که محیا سنگین شده بود باز هم دست بردار نبود. انگار در تقدیر محیا بود که مداوای فرماندهان بعثی را به عهده گیرد، چون فرمانده عزت او را به عنوان پزشکی حاذق به دیگران معرفی می کرد، محیا به دلیل دو رگه بودن به امر این فرمانده لجوج، می بایست در جبهه بماند تا به بعثی ها خدمت کند و وضعیت محیا هم تاثیری در لغو این امر نداشت. در این مدت تنها لطف فرمانده به او این بود که خانه ای تقریبا راحت را در نزدیکی مقر خود که مدام عوض میشد، برای محیا در نظر بگیرد. صدای تیر اندازی رشته افکار محیا را بهم ریخت، ماه ها این شهر در چنگ بعثی ها اسیر بود و هرازگاهی رزمندگان ایرانی شبیخون می‌زدند و صدای تیراندازی بلند می شد. محیا سعی کرد به چیزی فکر نکند، با احتیاط به پهلو چرخید و همانطور که دست روی شکمش می کشید گفت: عزیز مادر! تو تنها مونس روزهای اسارت مادر هستی... از آینده میترسم...میترسم که من باشم و تو نباشی یا تو باشی و من... در همین حین صدای تحرّک تحرّک سربازی بلند شد. محیا آرام روی تخت نشست و دستش را به کمینهٔ تخت گرفت و از جا برخواست، به طرف پنجره اتاق که طبقه دوم خانه بود رفت، گوشه پرده را کمی کنار زد و به صحنهٔ پیش رو چشم دوخت. سربازهای عراقی سه رزمنده را اسیر کرده بودند، محیا آهی کشید و نگاهش را به چهره نوجوانی دوخت که او را یاد رحیم می انداخت، می خواست پرده را پایین بیاندازد که ناگهان متوجه چهره آشنایی شد. خوب دقت کرد..خودش بود...زیر لب گفت: این آقای سعادت هست، رفیق گرمابه و گلستان مهدی... قلب محیا بی تابانه شروع به تپیدن کرد، افکار مختلفی به ذهنش خطور کرد، باید کاری انجام میداد...حسی درونی به او فشار می اورد که خود را به آقای سعادت برساند. رزمنده ها را داخل ساختمان کردند، محیا پرده را انداخت و بی هدف داخل اتاق شروع به قدم زدن کرد. بعد از چند قدم، نزدیک تخت ایستاد، دستش را به کمرش زد، نفس عمیقی کشید که تقه ای به در خورد و پشت سرش صدایی به گوش رسید: خانم دکتر! فرمانده عزت احضارتان کرده، انگار کار مهمی با شما داره... محیا به طرف در رفت و با عصبانیت در را باز کرد و گفت: این کارهای مهم تمامی ندارد؟! بی انصافین، وضعیت جمسانی من را نمی بینین؟! حاشا به غیرتتان، مثلا من هموطن شما هستم! سرباز که انگار شرمنده شده بود، سرش را پایین انداخت و گفت: ما تقصیری نداریم خانم! و صدایش را پایین تر آورد و گفت: از من نشنیده بگیرین، فکر کنم فرمانده عزت به جایی دیگه منتقل شده، امکانش هست که شما را مرخص کنن برین عراق به شهر خودتون... دنیا دور سر محیا به چرخش افتاد، یعنی امکانش بود آزاد بشه؟! ادامه دارد... 📝به قلم: ط_حسینی 🇮🇷
یاران وفادار
#دست_تقدیر ۷۰ #قسمت_هفتاد🎬: محیا روی تخت قهوه ای رنگ اتاق دراز کشیده بود و به پرده های اتاق که انگا
۷۱ 🎬: محیا سری تکان داد و همانطور که به سمت چادر مشکی که روی کمینه تخت انداخته بود می رفت، گفت: صبر کنید مقداری سمبوسه گوشت درست کردم، انگار فرمانده عزت ویارش از من هم قوی تر هست، هر چی هوسش می کند در دم باید برایش فراهم شود، صبح هوس کرده بود و نمی دانم از کجا گوشت فراهم کرده و برایم فرستاده و الان باید اماده جلویش باشد. محیا از اتاق بیرون آمد و به سمت آشپزخانه رفت و همانطور که اشاره به دیز پر از سمبوسه می کرد گفت: اینجاست بیا ببرش. سرباز که انگار دهانش آب افتاده بود همانطور که خیره به ظرف سمبوسه ها بود گفت: خوب منم اگر جای فرمانده عزت بودم، تو را از دست نمی دادم، پایش را که هیچ کس نتوانست مداوا کند، خوب کردید، سربازها زخمی می شوند، به آنها میرسید و آشپزیتان هم که حرف ندارد پس چرا... محیا یکی از سمبوسه ها را برداشت و همانطور که حرف سرباز را قطع می کرد گفت: بیا تو هم از این بخور... سرباز که انگار در گرفتن تردید داشت گفت: نه..نه...من به همان غذای سربازی قانع هستم، اگر فرمانده بفهمد که... محیا به اصرار سمبوسه را به دست سرباز داد و گفت: فرمانده از کجا می خواهد بفهمد؟! بخور و دست و دهانت را پاک کن و بعد میرویم. سرباز چشمانش برقی زد و سمبوسه را گرفت و با اشتها شروع به خوردن کرد محیا نزدیک پنجره آشپزخانه که رو به حیاط مقر فرمانده عزت باز میشد رفت و گفت: اون اسیرها کی بودن که اوردنشون اینجا؟! سابقه نداره اسرا را اینجا بیارن، چرا منتقلشون نکردن به عراق؟! سرباز آخرین گاز را زد و گفت: اینجور معلومه اون سه نفر از فرماندهان ایرانی هستند، فرمانده عزت می خواهد فردا همزمان با رفتنش از خرمشهر، این سه نفر بیچاره را جلوی یکی از مقامات بلند پایه بعثی که برای سرکشی به اینجا می آید تیرباران کند. محیا که انگار بندی درون قلبش پاره شده بود، سمبوسه ای دیگر به طرف سرباز داد و گفت: کی قراره بیاد، فرمانده جدید؟! و این اسرا را امشب اینجا نگه می دارن؟! سرباز که نیشش تا بنا گوش باز شده بود گفت: فردا هم فرمانده جدید می اید و همراهش آن مقام بلند مرتبه که انگار از نزدیکان صدام حسین است می آید و بعد صدایش را آهسته تر کرد و ادامه داد: قراره من امشب مراقب این اسرا باشم، توی زیر زمین نگهشون میدارن، من میدونم که شما دورگه اید و از کشتن ایرانی ها ناراحت میشوید، برای همین پیشنهاد میدم، فردا خودتان را بیرون از اینجا سرگرم کنید... محیا نفسش را آرام بیرون داد و گفت: من از جنگ بیزارم، هم از کشته شدن ایرانی ها و هم عراقی ها ناراحت میشوم، خدا از کسی که این بساط را راه انداخت نگذرد. سرباز سری تکان داد و گفت: من هم با شما هم عقیده ام، اما چه میشه کرد، حالا بریم ببینیم فرمانده چکارتان دارد.. محیا که انگار ذهنش درگیر مسئله ای مهم تر بود به سمت اتاقش راه افتاد و گفت: فرمانده عزت به خاطر این ظرف غذا یاد من کرده، اینها را به دستش برسان و بگو من حالم خوب نبود، کمی بهتر که شدم، خودم به دفترش می آیم. سرباز که انگار نمک گیر شده بود، لبخندی زد و گفت: باشه، پیاز داغش هم زیادتر می کنم که حالتون خوب نبوده و با زدن این حرف از در بیرون رفت. به محض بسته شدن در، محیا از جا برخواست، انگار نقشه ای کشیده بود که می بایست آن را عملی کند، سریع به سمت اتاقی رفت که به نوعی انبار دارو محسوب میشد و شروع به گشتن داخل داروها کرد.... ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی
یاران وفادار
#دست_تقدیر ۷۱ #قسمت_هفتاد_یکم🎬: محیا سری تکان داد و همانطور که به سمت چادر مشکی که روی کمینه تخت ان
۷۲ 🎬: مهدی دستش را از باندی که برگردنش اویزان کرده بود، آرام در اورد و خانه ای را در انتهای کوچه به حمید نشان داد و گفت: آنطور که اون رزمنده میگفت، خانه شان باید این باشه، فوری گونی عقب ماشین را پشت در خانه بزار، زنگ را بزن و به پیرزن بگو این بسته از طرف پسرش ضیاء هست. حمید چشمی گفت و می خواست پیاده شود که ناگهان دست مهدی روی دستش آمد و گفت: صبر کن! صبر کن ببینم! اون...اون مرد را میبینی؟ خیلی آشناست. حمید مردی میانسال را که از خانه روبه روی خانه مادر ضیاء، بیرون آمد دید و گفت: آره! چیه مگه؟! مهدی به سرعت از ماشین پیاده شد و گفت: حمید هوام را داشته باش، نذار از دستم فرار کنه... حمید با تعجب حرکات مهدی را نگاه می کرد، می خواست چیزی بگوید که مهدی پیاده شد و به سمت مرد که از روبه رویش می آمد رفت، نزدیک مرد رسید و چیزی گفت...آن مرد با دیدن مهدی شروع به دویدن کرد. حمید از ماشین پیاده شد و راه آن مرد را سد کرد و بعد از زد و خوردی کوتاه او را سوار ماشین کردند. مرد بین حمید و مهدی نشست و همانطور که نگاهش به نگاه خشمگین مهدی گره خورده بود با لحن لرزانی گفت: ب...ب...بخدا من هیچکاره بودم، به من گفتن این دختره فراری هست،گفتن بی اجازه پدرش اومدن ایران، بهم گفتن بگیریمش و برسونیمش دست پدرش ....همین مهدی نفسش را محکم بیرون داد و گفت: آره به همین راحتی...اونا گفتن و تو هم در قالب مرد عنکبوتی شدی ناجی زن من؟! تو ندیدی که اون دختر شوهر داشت، یک ذره به رگ غیرتت بر نخورد که هموطنت را اونجور توی منگنه قرار دادی و همسرش را ازش جدا کردین؟! مرد سرش را پایین انداخت و گفت: به خدا شرمنده! من ...من کاره ای نبودم، یعنی مجبور بودم، ازم آتو داشتن، بعدم خودت دیدی که من اونجا کاری نکردم، یه جوری نقش سیاهی لشکر را بازی می کردم، تو رو خدا منو ببخش و به کسی تحویل نده، به خدا بچه هام از نون خوردن می افتن... مهدی با غضب به مرد نگاهی کرد و گفت: اگر تو، جای من بودی میبخشیدی؟ مرد آهسته گفت: ن..نمی دونم، اما...اما شما چرا بدون رضایت پدر اون دختر... مهدی به میان حرف مرد دوید و گفت: این چرندیات چیه میگی؟! پدر اون دختر چند سال پیش مرده بود، همسایه ما بود...حالا بگو چکار کردین؟ کجا بردینش؟! مرد شانه ای بالا انداخت و‌گفت: من نمی دونم! قرار شد ببرن برسونن دست پدرش...یعنی به من اینطور گفتن.. مهدی به حمید اشاره ای کرد و‌گفت: حرکت کن، انگار این آقا با زبون خوش نمی خواد حرف بزنه، باید ببریمش سپاه... مرد نگاهی هراسان به مهدی انداخت و‌گفت: تو رو خدا من تازه از زندان آزاد شدم،آخه برای چی ببرینم، من چیزی ندارم بگم، آخه چی می خوایین ازم؟! مهدی با تحکمی در صدایش گفت: یه سرنخ، یه کسی که منو به همسرم برسونه... مرد کمی فکر کرد و گفت: راستش قبل از اینکه از مشهد خارج بشن، من ازشون جدا شدم، اما یه زن را سوار کردند که مراقب اون خانم باشه، حد و حدود آدرس خونه اون زن را میدونم... مهدی که انگار کور سو نوری در دشت ناامیدیش تابیده باشد، برقی در چشمانش زد و گفت: ما را ببر به همون آدرس...همین الاان مرد سری تکان داد و گفت: ولی چندین ماه گذشته... مهدی صدایش را بالا برد و گفت: ولی و اما و اگر نداریم...ما را ببر اونجا، اون زن را نشون من میدی بعد هر کجا که دلت خواست برو.. مرد چشمی گفت و حمید ماشین را روشن کرد، انگار جایی که مد نظرش بود، در همین محله بود و مهدی نمی دانست که خود این مرد منیژه را به گروه آدم رباییشان معرفی کرده است. ادامه دارد... 📝به قلم:ط_حسینی هضت کتابخوانی شهید ابراهیم هادی 🇮🇷 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
💎 فوری: دفترچه آزمون استخدام بانک صادرات 1403 منتشر شد ✅بخشی از شرایط 📍استان: 🛑مقطع تحصیلی: حداقل 🛑رشته تحصیلی: در متن آگهی ذکر شده است. 🛑سن: حداکثر 30 سال 🛑معدل: حداقل 14 🛑جنسیت: آقا/خانم 🗓 تقویم آزمون ⬅️شروع ثبت نام: از 30/مهر/1403 ⬅️مهلت ثبت نام: تا 7/آبان/1403 ⬅️دریافت کارت آزمون: 22/آبان/1403 ⬅️زمان برگزاری آزمون: 24/آبان/1403 💎آگهی استخدام بانکدار و بانکیار در بانک صادرات ایران سال ۱۴۰۳ 🔹رشته‌های تحصیلی حسابداری، حقوق، کامپیوتر، مدیریت، مهندسی صنایع و.... مشاهده متن کامل آگهی استخدام: https://shenasname.ir/?p=64882 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar
💜🌹🍀برمدارعشق 🍀🌹💜 💟الهـی رحمتت را شـاملم کن  ❇️سراپاعیب و نقصم کاملم کن  💟کمال آدمیّت حق شناسیست ❇️بجمع حق شناسان واصلم کن  💟 بـراه خدمت خلقم بپـا دار ❇️ برای طاعت خود مقبلم کن  💝🍃امـروز سـه شنبـه 💖🍃روز مهربانی ا ست 💝🍃خـدایـا امروز 💖🍃دل هایمان را 💝🍃پــراز محـبت 💖🍃دست هایمان 💝🍃را پراز بخشندگی 💖🍃لحظه هایمان را پر 💝🍃از آرامش و خانه هایمان 💖🍃راپرازحس خوشبختی بگردان 💟 الهی آمین یا ارحم الراحمین💟 💜 ای مهربـان تـرین مهربـانـان 💜 🇮🇷کانال یاران وفادار انقلاب اسلامی https://eitaa.com/yaran_vafadar