قسمت چهارم🌿 #زندگینامه_شهید_مجید_قربانخانی🥀
🔶سفر کربلای شهید
سال 93برای اولین بار به نیت پیاده روی اربعین به کربلا رفت .دقیقا 8روز قبل از اربعین سراسیمه به خانه میرود مادرش که اون حال هولناک داداش مجید رو میبینه نگران میشه میپرسه مجید چیشده کجا؟- به رسم رفاقت به مادرش میگفت مریم خانم -،مریم خانم وسایلمو جمع کن رفیقام تو ماشین منتظرن میریم کربلا .! میگه مجید تو همه کارات اینجور عجوله خوب خبر میدادی😐
خلاصه مجید بربری قصه ما راه میفته به سمت کربلا❤️اما فرق مجید که پا به این سفر گذاشت و مجید بعد از آن ، از زمین تا آسمان بود.😇
در بین را با دوستانش بگو بخند صدای آهنگ بلند😃اما به نجف اولین زیارت که میرسد کمی حال دلش عوض میشود داداش مجید دیگ مدام تو لاک خودش بوده مدام در حال زیارت بوده!! جوری که رفیقاش تعجب میکنن میگن مجید یه زیارت اینقد معطلی نداره!😐 ولی اهمیتی نمیده کار خودش میکنه تا اینکه به کربلا میرسن همونجا تا چشمش به گنبد مطهر ارباب میخوره زانو میزنه حس غریبی داشت مدام یاحسین یاحسین میگوید و اشک میریزد😭
وقتی برگشت زن عمویش پرسید :مجید راستش رو بگو ببینم ، از امام حسین علیه سلام چی خواستی ؟؟؟🤔
همه فکر میکردند مجید شیطون و پر شر و شور یه حاحاجت دنیایی خواسته 🤭
اما وقتی مجید گفت:""از امام حسین علیه سلام خواستم که آدمم کن .و آدم بشوم"" همه دست به دهان ماندن😔😍
#زندگینامه🍃
#قسمت_چهارم🌻
#شهیدمجیدقربانخانی🥀