〖یـٰارانِ آخرالزمانۍ〗
مثل پرنده بال گشودی ، رها شدی کوچکترین ستارهٔ سرنیزهها شدی
.
از لشکر عمر سعد بود ؛
گفت یه جا دلم برای حسین سوخت.
آنجا که ششماهه رو زیرعبا پنهان کرده بود ؛
قدمی سمت خیمه میرفت ،
میایستاد،
برمیگشت،
دوباره سمت خیمه..
#سیدناالغریب