#خشم_آفت_نماز
از جناب شیخ نقل شده است:
«شبی حوالی غروب از نزدیک مسجدی در اوایل خیابان سیروس تهران عبور می کردم برای درک فضیلت نماز اول وقت - وارد شبستان مسجد شدم دیدم شخصی مشغول اقامه نماز است و هاله ای از نور اطراف سر او را گرفته، پیش خود فکر کردم که بعد از نماز با او مأنوس شوم ببینم چه خصوصیاتی دارد که چنین حالتی در نماز برای او پدیدار است پس از پایان نماز همراه او از مسجد خارج شدم نزدیک در مسجد، وی با خادم مسجد بگو مگویی پیدا کرد و به او پرخاش کرد و به راه خود ادامه داد پس از عصبانیت دیدم آن هاله نور از روی سرش محو شد.
#ایت_الله_رجبعلی_خیاط
#به_ریشش_چه_کار_داری؟
یکی از شاگردان شیخ میگوید شبی وارد جلسه شدم، کمی دیر شده بود و شیخ مشغول مناجات بود. چشمم که به افراد جلسه افتاد یکی را دیدم که ریشش را تراشیده است در دلم ناراحت شدم و پیش خود اعتراض کردم که چرا این شخص ریشش را تراشیده است.
جناب شیخ که رو به قبله و پشت به من بود ناگهان دعا را متوقف کرد و گفت: به ریشش چه کار داری؟ ببین اعمالش چگونه است شاید یک حسنی داشته باشد که تو نداری
#ایت_الله_رجبعلی_خیاط