منم که دست و پا زده ام در نبودنت
منم همانی که درد کشیدم زدوریت
منم همان که شما را شنید و رفت
شنید حرف دلیُ ولی برفت
منم همان کسی که تو را آرزو کرد
ولی رهش شدُ بی راه و دور کرد
کسی که در غم هجران تو شکست
کسی که طعنه شنید و زپا نَشست
نَشست تا که مدوای او کنی
امّا گذشت و مداوا اثر نکرد
آخر غم فراغ امانش برید و رفت
رفتُ به آسمان رسیدُ غمش برفت
دیگر وصال یار بود و وصال یار
آخر زمین تو کجا و قرار یار!
آمد سراغش و دستی به سر کشید
گفتا عزیزجان تو چرا دیر آمدی
من عاشقت بودمُ و هر لحظه منتظر
تا که بیایی و مقرب شوی عزیز
خجلت زده بودمُ با اشک شرم خود
گفتم تویی انیسُ مونسِ من ایها العزیز
گفتا گمم نکن ای نور چشم من
گفتم محال باد به دور از تو بندگی
گفتا در این مسیر ثابت قدم بمان
گفتم به روی چشم ارامشم همین
#نحن_ابنا_زهرا
#شعر_مهدوی
گمنامِ مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف
یا علی...