eitaa logo
یاران صلوات 🌷
690 دنبال‌کننده
5.8هزار عکس
4هزار ویدیو
618 فایل
💠بسم الله الرحمن الرحیم 💠 🕊️بنیاد صلوات ، بنیادی بین المللی و مردم نهاد 🕊️ ادمین : @yaransalawat اینستاگرام بنیاد :https://instagram.com/salawat_foundation?igshid=OGQ5ZDc2ODk2ZA== 🌹 ما را به دوستان خود معرفی کنید 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
﷽ اللهم صل على محمــــــــدوآل محمد ⚜ امام رضا (ع) می فرماید : 🎗هر کس اندوه مؤمنی را بزداید، خداوند در روز قیامت، غم از دلش می زداید.☺️ 📚 الکافى، ج2، ص 200 ✨ @yaranesalavat ✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بدون تو هرگز قسمت سی و نهم 🌷 "خون و ناموس..." 🔥آتیشِ برگشت سنگین تر بود ... فقط معجزه مستقیمِ خدا ما رو تا بیمارستان سالم رسوند ... از ماشین پریدم پایین و دویدم توی بیمارستان تا کمک کنم ... ⭕️ بیمارستان خالی شده بود ... فقط چند تا مجروح با همون برادرِ سپاهی اونجا بودن ... تا چشمش بهم افتاد با تعجب از جا پرید ... باورش نمی شد من رو زنده می دید ... 🔹مات و مبهوت بودم ... - بقیه کجان؟ ... آمبولانس پر از مجروحه ... باید خالی شون کنیم دوباره برگردم خط ... 🔶به زحمت بغضش رو کنترل کرد ... - دیگه خطی نیست خواهرم ...خط سقوط کرد ...الان اونجا دست دشمنه ...😔 ✅ یهو حالتش جدی شد ... - شما هم هر چه سریع تر سوارِ آمبولانس شو برو عقب ... فاصله شون تا اینجا زیاد نیست ... بیمارستان رو تخلیه کردن ... اینجا هم تا چند دقیقه دیگه سقوط می کنه ... یهو به خودم اومدم ... - علی ... علی هنوز اونجاست ... و دویدم سمت ماشین ... 🔷 دوید سمتم و درحالی که فریاد می زد، روپوشم رو چنگ زد ... - می فهمی داری چه کار می کنی؟ ... بهت میگم خط سقوط کرده ... هنوز تو شوک بودم ... ❇️ رفت سمتِ آمبولانس و درِ عقب رو باز کرد ... جا خورد ... سرش رو انداخت پایین و مکثِ کوتاهی کرد ... - خواهرم سوار شو و سریع تر برو عقب ... اگر هنوز اینجا سقوط نکرده بود ... بگو هنوز توی بیمارستان مجروح مونده... بیان دنبال مون ... من اینجا، پیششون می مونم ... 🔸سوتِ خمپاره ها به بیمارستان نزدیک تر می شد ... سر چرخوند و نگاهی به اطراف کرد ... - بسم الله خواهرم ... معطل نشو ... برو تا دیر نشده ... 🚐 سریع سوارِ آمبولانس شدم ... هنوز حالِ خودم رو نمی فهمیدم ... - مجروح ها رو که پیاده کنم سریع بر می گردم دنبالتون ... ✅ اومد سمتم و در رو نگهداشت ... - شما نه ... اگر همه مون هم اینجا کشته بشیم ... ارزشِ گیر افتادن و اسارتِ ناموسِ مسلمان ، دستِ اون بعثی های از خدا بی خبر رو نداره ... "جون میدیم ... ناموسِ مون رو نه ..." یا علی گفت... و در رو بست ... 🔷 با رسیدنِ من به عقب ، خبرِ سقوطِ بیمارستان هم رسید ...😞 ✍🏼 پ.ن: "شهید سید علی حسینی" در سن ۲۹ سالگی به درجه رفیعِ شهادت نائل آمد ... پیکرِ مطهر این شهید هرگز بازنگشت ‌.... جهتِ شادی ارواحِ طیبه شهدا صلوات...🌷 💫 ادامه دارد .... ✨ @yaranesalavat ✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
بدون تو هرگز قسمت چهلم 🌷 "که عشق آسان نمود اول ..." 🔹نه دلی برای برگشتن داشتم ... نه قدرتی ... همون جا توی منطقه موندم ... ده روز نشده بود، باهام تماس گرفتن ... - سریع برگردید ... موقعیت خاصی پیش اومده...📞 ✈️ رفتم پایگاه نیرو هوایی و با پروازِ انتقالِ مجروحین برگشتم تهران ... دل توی دلم نبود ... نغمه و اسماعیل بیرونِ فرودگاه با چهره های داغون و پریشان منتظرم بودن ... انگار یکی خاکِ غم و درد روی صورتشون پاشیده بود ... ⭕️ سکوتِ مطلق توی ماشین حاکم بود ... دست های اسماعیل می لرزید ... لب ها و چشم های نغمه ... هر چی صبر کردم، احدی چیزی نمی گفت ... - به سلامتی ماشین خریدی آقا اسماعیل؟ - نه زن داداش ... صداش لرزید... - امانته ... 🔶 با شنیدن "زن داداش" نفسم بند اومد و چشم هام گُر گرفت... بغضم رو به زحمت کنترل کردم.... - چی شده؟ ... این خبرِ فوری چیه که ماشین امانت گرفتید و اینطوری دو تایی اومدید دنبالم....؟⁉️ 🔷 صورتِ اسماعیل شروع کرد به پریدن ... زیر چشمی به نغمه نگاه می کرد ... چشم هاش پر از التماس بود ... ✅ فهمیدم هر خبری شده ... اسماعیل دیگه قدرتِ حرف زدن نداره ... ⛔️ دوباره سکوت، ماشین رو پُر کرد ... - حالِ زینب اصلاً خوب نیست ... 🔹بغضِ نغمه شکست ... - خبرِ شهادتِ علی آقا رو که شنید تب کرد ... به خدا نمی خواستیم بهش بگیم ... گفتیم تا تو برنگردی بهش خبر نمیدیم ... باور کن نمی دونیم چطوری فهمید...😔 💢 جملاتِ آخرش توی سرم می پیچید ... نفسم آتیش گرفته بود ... و صدای گریه ی نغمه حالم رو بدتر می کرد ... چشم دوختم به اسماعیل ... گریه امانِ حرف زدن به نغمه نمی داد... 😭 - یعنی چقدر حالش بده؟ ... 🔸بغضِ اسماعیل هم شکست ... - تبش از ۴۰ پایین تر نمیاد ... سه روزه بیمارستانه ...💉🌡 صداش بریده بریده شد ... - ازش قطعِ امید کردن ... گفتن با این وضع..... 🔹 دنیا روی سرم خراب شد ... اول علی ... حالا هم زینبم .. 💫 ادامه دارد ... ✨ @yaranesalavat ✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1498332923.mp3
3.4M
﷽ تلاوت سوره مبارکه با تلاوت اساتید مختلف سوره مبارکه ، مصطفی اسماعیل این استادِ فقید از بیات شروع و در اواخر دقیقه ی اول چند ثانیه ای وارد دستگاه حجاز می‌شوند و باز برمی‌گردند وارد همان دستگاه بیات و ادامه می‌دهند. ✨ @yaranesalavat ✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸 ✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ✨ اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــــــدٍ وآل مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم  إصبروا إن الله مع الصابرین* صبر پیشه کنید که خدا با صابران است* (انفال/46) یا مجیب الدعوات المضطرین* هزاران شاخه گل صلوات هدیه به پیشگاه مقدس و نورانی چهارده معصوم علیهم السلام به نیت تعجیل درفرج حضرت ولیعصر ارواحنافداه و 🍃 شادی ارواح طیبه شهدا بویژه برادران شهيد محمدابراهیم و علی‌حسین و احمدحسین بختیاری، فاتحه و سلامتی و صول عمر مادر بزرگوارشان* روحشان شاد یادشان گرامی مهمان خوان رحمت الهی ءان‌شاءالله بحق صلوات بر محمد و آل محمد امروز شنبه ۱۴۰۱/۹/۲۶ ذکر روز: يارب العالمين ✨ @yaranesalavat *ألـلـھـمــ ؏ـجــــــل لولـیـڪ الفـــــــرج*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از یاران صلوات 🌷
4_5972171979506060351.mp3
4.26M
✨ اذان صبح به افق تهران ✨ *@yaranesalavat* 🍂 دراین لحظات ملکوتی یکدیگر را دعا کنیم ✨ ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج ✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
﷽ اللهم صل على محمــــــــدوآل محمد 🌷 قطعه ای کوتاه از مداحی جانسوز شهید سید مجتبی علمدار 🌷 نثار روح پاک این شهید و پدر بزرگوارشان صلوات ✨ @yaranesalavat ✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ اللهم صل على محمــــــــدوآل محمد ❇️ ثمره صلوات 🔻امام رضا عليه‌‏السلام: مَن لم يَقدِرْ على ما يُكَفِّرُ بهِ‏ ذُنوبَهُ فَلْيُكثِرْ مِنَ الصَّلاةِ على محمّدٍ وآلِهِ فإنّها تَهدِمُ الذُّنوبَ هَدماً ❇️ هركه نمی‌تواند كارى كند كه به سبب آن گناهانش زدوده شود، بر محمّد و خاندان او بسيار درود فرستد؛ زيرا گناهان را ريشه‌كن می‌كند. 📚 الأمالي للصدوق: ۱۳۱/۱۲۳ ✨ @yaranesalavat ✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ اللهم صل على محمــــــــدوآل محمد 🌸✨امام صادق ع ؛ ڪسے ڪہ براے برادر دیني خود دعا ڪند خداوند ملڪے را وڪیل قرار دهد و بہ او گوید؛ همانند همین دعا برایش دعا ڪن✨ 📚 مکارم الاخلاق ۵۳۱ ✨ @yaranesalavat ✨برای هم دعا کنیم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بدون تو هرگز قسمت چهل و یکم 🌷 "بیا زینبت را ببر ..." 🔹 تا بیمارستان، هزار بار مُردم و زنده شدم ... چشم هام رو بسته بودم و فقط صلوات می فرستادم ... ❇️ از درِ اتاق که رفتم تو ... مادرِ علی داشت بالای سرِ زینب دعا می خوند ... مادرم هم اون طرفش، صلوات می فرستاد ... چشم شون که بهم افتاد حال شون منقلب شد ... بی امان، گریه می کردن ... ⭕️ مثل مُرده ها شده بودم ... بی توجه بهشون رفتم سمتِ زینب ... صورتش گُر گرفته بود ... چشم هاش کاسه خون بود ... از شدتِ تب، من رو تشخیص نمی داد ... حتی زبانش درست کار نمی کرد ... 🔸اشک مثل سیل از چشمم فرو ریخت ... دست کشیدم روی سرش ... - زینبم ... دخترم ... 🔹هیچ واکنشی نداشت ... - تو رو قرآن نگام کن ... ببین مامان اومده پیشت ... زینب مامان ... تو رو قرآن ...😭 🔶 دکترش، من رو کشید کنار ... توی وجودم قیامت بود ... با زبانِ بی زبانی بهم فهموند ... کارِ زینبم به امروز و فرداست ...😢 🌅 دو روز دیگه هم توی اون شرایط بود ... من با همون لباسِ منطقه ... بدونِ اینکه لحظه ای چشم روی هم بزارم یا استراحت کنم ... پرستارِ زینبم شدم ... اون تشنج می کرد ... من باهاش جون می دادم ... 😔 ✅ دیگه طاقت نداشتم ... زنگ زدم به نغمه بیاد جای من ... اون که رسید از بیمارستان زدم بیرون ... 🔷 رفتم خونه ... وضو گرفتم و ایستادم به نماز ... دو رکعت نماز خوندم ... سلام که دادم ... همون طور نشسته ... اشک بی اختیار از چشم هام فرو می ریخت ... - علی جان .. هیچ وقت توی زندگی نگفتم خسته شدم ... هیچ وقت ازت چیزی نخواستم ... هیچ وقت، حتی زیرِ شکنجه شکایت نکردم ... - امّا دیگه طاقت ندارم ... زجرکش شدنِ بچه ام رو نمی تونم ببینم ... یا تا امروز ظهر، میای زینب رو با خودت می بری ... یا کامل شفاش میدی ... و الا به ولای علی ... شکایتت رو به جَدّت، پسرِ فاطمه زهرا می کنم ... 😭 زینب، از اوّل هم فقط بچه تو بود ... روز و شبش تو بودی ... نَفَس و شاهرگش تو بودی ... چه بِبَریش، چه بذاریش ... دیگه مسئولیتش با من نیست ... 😭 🔹 اشکم دیگه اشک نبود ... ناله و درد از چشم هام پایین می اومد ... تمامِ سجّاده و لباسم خیس شده بود ... 💫 ادامه دارد ... ✨ @yaranesalavat ✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
بدون تو هرگز قسمت چهل و دوم "زینبِ علی" 🔷 برگشتم بیمارستان ... واردِ بخش که شدم، حالتِ نگاه همه عوض شده بود ... چشم های سرخ و صورت های پف کرده... مثل مرده ها همه وجودم یخ کرد ... شقیقه هام شروع کرد به گِز گِز کردن ... با هر قدم، ضربانم کندتر می شد ... - بردی علی جان؟...دخترت رو بردی؟😭 💢 هر قدم که به اتاقِ زینب نزدیک تر می شدم ... التهابِ همه بیشتر می شد ... حس می کردم روی یه پلِ معلق راه میرم... زمین زیر پام، بالا و پایین می شد ... می رفت و برمی گشت ... مثل گهواره بچگی های زینب ... 🔸 به درِ اتاق که رسیدم بغض ها ترکید ... مثل مادری رو به موت ... ثانیه ها برای من متوقف شد ... 🌺 رفتم توی اتاق ...زینب نشسته بود ... داشت با خوشحالی با نغمه حرف میزد... تا چشمش به من افتاد از جا بلند شد...و از روی تخت پرید بغلم... 🚫 بی حس تر از اون بودم که بتونم واکنشی نشون بدم ... ❇️ هنوز باورم نمی شد ... فقط محکم بغلش کردم ... اونقدر محکم که ضربانِ قلب و نفس کشیدنش رو حس کنم ... دیگه چشم هام رو باور نمی کردم ... 🔶 نغمه به سختی بغضش رو کنترل می کرد ... - حدود دو ساعت بعد از رفتنت ... یهو پاشد نشست ... حالش خوب شده بود ... دیگه قدرتِ نگه داشتنش رو نداشتم ... نشوندمش روی تخت... - مامان ... هر چی میگم امروز بابا اومد اینجا ... هیچ کی باور نمی کنه ... بابا با یه لباس خیلی قشنگ که همه اش نور بود اومد بالای سرم ... من رو بوسید و روی سرم دست کشید ... 😍 - بعد هم بهم گفت ... به مادرت بگو ... چشم هانیه جان ... اینکه شکایت نمی خواد ... ما رو شرمنده فاطمه زهرا نکن ... مسئولیتش تا آخر با من ... امّا زینب فقط چهره اش شبیه منه ... اون مثل تو می مونه ... محکم و صبور ... برای همینم من همیشه، اینقدر دوستش داشتم ... - بابا ازم قول گرفت اگر دخترِ خوبی باشم و هر چی شما میگی گوش کنم ... وقتش که بشه خودش میاد دنبالم ...😊 زینب با ذوق و خوشحالی از اومدنِ پدرش تعریف می کرد ... دکتر و پرستارها توی در ایستاده بودن و گریه می کردن ... 🔹امّا من، دیگه صدایی رو نمی شنیدم ... حرف های علی توی سرم می پیچید ... وجودِ خسته ام، کاملاً سرد و بی حس شده بود ... دیگه هیچی نفهمیدم ... افتادم روی زمین ... 💫 ادامه دارد .... ✨ @yaranesalavat ✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_1527355292.mp3
521.4K
﷽ تلاوت سوره مبارکه با تلاوت اساتید مختلف سوره ی مبارکه ، محمد شحات انور استاد فقید نیز این قطعه ی بسیار زیبا را با دستگاه رست تلاوت نموده‌اند. ✨ @yaranesalavat ✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸🍃🍂🌸 ✨بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ✨ اللَّهمَّ صَلِّ عَلَى مُحمَّــــــــدٍ وآل مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم   أنا لانضیع أجر المصلحین* ما پاداش مصلحان را ضایع نخواهیم کرد* (أعراف/170) یا مجیب الدعوات المضطرین* هزاران شاخه گل صلوات هدیه به پیشگاه مقدس و نورانی چهارده معصوم علیهم السلام به نیت تعجیل درفرج حضرت ولیعصر ارواحنافداه و 🍃 شادی روح عزیز تازه درگذشته آقای سید رمضان علمدار پدر بزرگوار شهيد سیدمجتبی علمدار، فاتحه* روحشان شاد یادشان گرامی مهمان خوان رحمت الهی ءان‌شاءالله بحق صلوات بر محمد و آل محمد امروز یکشنبه ۱۴۰۱/۹/۲۷ ذکر روز: ياذالجلال والإكرام ✨ @yaranesalavat *ألـلـھـمــ ؏ـجــــــل لولـیـڪ الفـــــــرج*
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا