eitaa logo
یاران صلوات 🌷
690 دنبال‌کننده
6هزار عکس
4.1هزار ویدیو
618 فایل
💠بسم الله الرحمن الرحیم 💠 🕊️بنیاد صلوات ، بنیادی بین المللی و مردم نهاد 🕊️ ادمین : @yaransalawat اینستاگرام بنیاد :https://instagram.com/salawat_foundation?igshid=OGQ5ZDc2ODk2ZA== 🌹 ما را به دوستان خود معرفی کنید 🌹
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ اللهم صل على محمــــــــدوآل محمد 🌷به یاد آرمان عزیز و دیگر شهدای امنیت که لحظات شیرین یلدا را مدیون آنهاییم ✨ @yaranesalavat ✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
6.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
✨ اللهُـــمَّ عَجِّــــــلْ لِوَلِیِّکَــــــ الْفَــــــرَج @yaranesalavat ✨السلام عليك يا صاحب الزمان✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
﷽ اللهم صل على محمــــــــدوآل محمد 🔹🔷یادمان باشد... 🔷🔹 🍉شب یلداست؛ شبی که در آن ، انار محبت دانه می شود و سرخی عشق و عاطفه، نثار کاسه های لبریز از شوق ما... شبی که، طراوت هندوانه های تازه تابستان، به سرمای دستان زمستان، هدیه می شود. و داغیِ نگاههای زیبای بزرگ ترها، در چشمان کودکان اوج می گیرد و بالا می رود. در ازدحام بشقاب های کوچک بلور، شیرینی صمیمیت ها و یکدلی ها، تقسیم می شود و کام های همه را شیرین می کند! 🔶راستی در این شب بلند سال، یادمان هست... نه... یادمان باشد که... امشب، بچه هایی هستند چشم به را... مادرانی هستند، دردانه ی صبوری... پدرانی هستند، در فراق رعنا جوانی، خمیده قامت... و همسرانی مقاوم که... در قاب عکس شوهر آسمانی خود... فراق را زمزمه می کنند... ♦️اصلاً همه جور، یادمان باشد که... این باغ ... در انتظار گلهاست، هنوز... ✨ @yaranesalavat ✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
1_2258350824.mp3
8.12M
﷽ اللهم صل على محمــــــــدوآل محمد ✍تـــو؛ اهلِ زمیــن نیستی! خانه ای داری، فراتر از خاک خانه ای از جنسِ خُــ✨ـدا... چهار منزل، تا خانه ات، راه باقی ست، بشناس و عبور کن. ✨ @yaranesalavat ✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بدون تو هرگز قسمت چهل و هفتم "کیش و مات" 🔹دست هاش شل و من رو ول کرد ...چرخیدم سمتش ... صورتش بهم ریخته بود ... - چرا اینطوری شدی؟ ... 💠 سریع به خودش اومد ... خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت ... - ای بابا ... از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره ... شما بشین بانوی من که من برات شربت بیارم خستگیت در بره ... از صبح تا حالا زحمت کشیدی ... 🔸رفت سمت گاز - راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم ... برنامه نهار چیه؟... بقیه اش با من ... ✅ دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست ... هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوعِ حرف رو عوض کنه ... شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم ... 🔹- خیلی جای بدیه؟ ... 🔸- کجا؟ ... 🔹- سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده ... 🔸- نه ... شایدم ... نمی دونم ... 📌 دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم ... - توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده ... این جواب های بریده بریده جوابِ من نیست ... ✳️ چشم هاش دو دو زد ... انگار منتظرِ یه تکانِ کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه ... 💢 اصلاً نمی فهمیدم چه خبره ... - زینب؟ ... چرا اینطوری شدی؟ ... من که ... 🔶 پرید وسط حرفم ... دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد ... - به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو ... همون حرفی که بار اول گفتم ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... نه سومیش، نه چهارمیش ... نه اولیش ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون ... 🔹 اون رفت توی اتاق ... من، کیش و مات ... وسطِ آشپزخونه ... 💫 ادامه‌ دارد ... ✨ @yaranesalavat ✨ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج✨
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا