eitaa logo
یاران خرازی مدافعان ولایت
2.8هزار دنبال‌کننده
12.9هزار عکس
8.5هزار ویدیو
216 فایل
افتخارمادراین کانال این است که میزبان جمعی ازبهترین بندگان خداوهمچنین خانواده معظم شهدا باشیم وبه روز ترین اخبارورویدادهارادراختیارآنان قراردهیم انشالله ارتباط با ادمین کانال: @yaali17 لینک کانال @yarankharazi
مشاهده در ایتا
دانلود
: عدم حرف‌شنوی نوجوان و جوان از والدین و ناسازگاری و گوشه‌‎گیری آنها در خانواده. ✍️ چند وقتی بود حس می‌کردم پسرم در برابر حرفهای مادرش گارد ویژه‌ای دارد! با اینکه اطاعت می‌کند و چیزی نمی‌گوید، اما این اطاعت عاشقانه نیست، فقط از سر احترام است. • اما جایی که حس کردم دیگر در آغوش مادرش توقف نمی‌کند و زود تمایل دارد این آغوش را رها کند، احساس خطرم بیشتر شد، زیرا وقتی عشق و امنیت کمرنگ شود، احترام رفته رفته کمرنگ خواهد شد تا اینکه جایی نوجوان جلوی والدینش خواهد ایستاد. • کمی دقیق‌تر شدم، بله ... حدسم درست بود. √ سلام مامان جان، کیفت و بده به من برو دستات و سریع بشور! √ علیرضا نمازت و خوندی ؟ اذان شده‌ها، همین الآن بلند شو... همین الآن! √ تنهایی نری هیئت‌ها ... صبر کن حتما بابات باهات بیاد! √ عه اومدی... جوراباتو درآر برو تو حمام پاهاتو بشور! √ امروز از مدرسه زنگ زدن، تو خونه کم از دستت گرفتارم ... مدرسه هم شورشُ درآوردی! √ این چیه رفتی خریدی؟ همه‌ی گوجه‌ها شل و ول و گندیده است که! √ عین عموت می‌مونی، بی‌خیال و بی‌مسئولیت ! و .......... ✘ دیروز زودتر به خانه برگشتم، به همسرم گفتم؛ آقای وزیر کجا هستند؟ پرسید : وزیر؟ کدام وزیر؟ من چه میدانم! حتماً در دفتر کار خودش! گفتم : چقدر بین این رئیس و وزیرش فاصله هست که نمی‌داند الآن وزیر این خانه کجاست؟ تازه متوجه حرفم شد! گفت کلافه‌ام از دستش... گفتم حق داری، ولی فکر میکنم او هم کلافه است... • خواست با اعتراض جوابم را بدهد که دستش را گرفتم و بوسیدم و کنار خودم نشاندم. اگر به وزیرت مدام دستور بدهی، مدام اعتراض کنی، مدام نق بزنی و ایراد بگیری، دیگر این ارتباط شبیه ارتباط مدیر با وزیرش نیست. او الآن در مقام مشورت و وزارتِ خانه‌ی ماست، و تا زمانی کنارمان امن خواهد بود که ما به نقش خود درست عمل کرده باشیم. از نظر ما او همچنان بچه‌ی ماست، ولی از نظر خدا این بچه امروز وزیر ماست! و نحوه ارتباط با یک وزیر با یک کودک متفاوت است. ※ او تا زمانی مثل کودکی‌هایش در آغوش ما خود را رها خواهد کرد، و برای بودن در کنار ما مشتاق خواهد بود و بودن در جمع ما را به گروههای همسالانش ترجیح می‌دهد که نسبت به «من» درونی‌اش از سوی ما احساس امنیت و شخصیت و عشق کند. ناامنی او، در اثر گیرهای مادرانه و پدرانه، سخت‌گیری‌های زیاد، بکن و نکن های متوالی، و عدم مهارت در ندید گرفتن خطاهایش، از میزان عشق و نزدیکی‌اش به ما خواهد کاست تا جایی که کم کم بقدری از جمع خانواده فاصله می‌گیرد که نه قادر به فهم جهان درونش خواهیم بود و نه قادر به کنترل او. بگذار پسرت وزیرت باشد، مطمئن باش آغوشت را با هیچ آغوشی عوض نخواهد کرد.      ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 به ما بپیوندید👇👇👇 https://eitaa.com/yarankharazi
: « رفتارهای صحیح والدین نسبت به فرزندان، کاملاً به میزان شناخت آنان از ساختار روح انسان بستگی دارد.» ✍️ اسم اینجا را گذاشته‌اند خانه‌ی پدری! شاید برای این است که پدر و مادرشان دارند در این خانه برای آشتی خودشان و همه‌ی مردم عالَم با پدر و ریشه‌مان حضرت صاحب علیه‌‎السلام، سعی‌شان را می‌کنند! • دارم از سه پسر حدود چهار تا شش ساله که دوتایشان فرزندان آقا سیدند، و یکی فرزند خانم سیدزاده برایتان حرف می‌زنم! • هر روز چند ساعتی میروند مهد و وقت غروب هرکدام از بچه های اینجا که دستش آزاد بود می‌رود و تحویلشان می‌گیرد. • گاهی تعطیل که شدند یکراست می‌آیند به قول خودشان به خانه پدری و اینجا را می‌گذارند روی سرشان. دیروز در صف نماز جماعت مغرب و عشاء بودیم که رسیدند و با نشاط و قهقهه در طبقات چرخ زدند و خود را به ما رساندند. هنوز قامت نماز عشاء را نبسته بودیم که خودشان را پرت کردند در آغوش من! • محسن از همه کوچکتر است... گفت: من می‌خواهم یک چیز به شما بگویم. گفتم: جانم؟ گفت: من آرزو دارم یک روز از صبح تا شب اینجا بمانم و بازی کنم! گفتم: باشد حتما می‌توانی، فقط روزی که جمعه باشد بیا و تا شب بازی کن، که بقیه هم به کارشان برسند. او خوشحال شد اما چرا من نه...؟! حس کردم این پاسخ چیزی نبود که او دنبالش بود. او چرخ زدن و خندیدن و دویدن در میان امواجی را می‌خواست که اینجا به سبب جنسِ این زیست در جریان است! زیستی برای شناختن امام و شناساندن امام... همین ! وگرنه آنچه او را به اینجا متمایل کرده بود، این ساختمان سیمانی نبود، انرژی در جریانش بود که به آدمهایش، هدفهایشان، کلماتشان، دغدغه‌هایشان و ... ربط داشت، و روز جمعه شاید تعداد این آدمها به یک چهارم هم نمی‌رسید. • کاش آن جمله را نمی‌گفتم! با خودم گفتم : گاهی یک انتخاب تو، رابطه‌ی یک کودک و بعد یک نسل را با امامش تنظیم می‌کند. من باید برای تحقق این آرزوی محسن شرایطی را برای بازی بی‌دردسر بچه‌ها به گونه‌ای آماده کنم که مزاحم کار بقیه نباشند. تا بیاموزند آرزوهایشان در زیر چادر امام محقق می‌شوند، آرزوهایی که تحققشان سخت نیست. و بیاموزند روزی خودشان باید برای تحقق آرزوی دیگر فرزندان امام‌شان تلاش کنند. انجامش می‌دهم حتماً به امید خدا ... ┄┅┅┅┅❀💠❀┅┅┅┅┄ 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷 به ما بپیوندید👇👇👇 https://eitaa.com/yarankharazi