13.4M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هر قدم به نیت ظهور ...🚶🏻
👤 #کلیپ زیبای « قرار عاشقی » با نوای کربلاییسید #امیر_حسینی تقدیم نگاهتان
▪️ ویژه #اربعین
@faghat_zohor4_6021528596915432368.mp3
زمان:
حجم:
1.14M
📚 مسیر مشایه
🎙️استاد #حامدرضا_معاونیان
📌اللهم عجّل لولیّک الفرج
4_6014973991490424738.m4a
زمان:
حجم:
2.33M
🌕
#فايل_صوتى "ماه"
گواراى وجود زائران اربعين
و مرهم قلب جامونده ها
«مى خوام يك رازى رو بهت بگم»
⏰٢:٢٥
#اربعين_حسينى
#ارتباط_با_امام_عصر
لازمهء زيستن،
14 صلوات به نیابت امام عصر عجل الله فرجه هدیه کنید به 14 معصوم علیهم السلام
@Ostad_Shojae4_5848045874168465814.mp3
زمان:
حجم:
11.74M
#خانواده_آسمانی ۸
#استاد_شجاعی 🎤
#حجهالاسلام_فرحزاد
🔅 آدمها چشم از اینجا که فرو میبندند؛
آمادهی ملاقات خدایند!
ـ اما به بعضی نامهای از خدا میرسد، که با سلام خداوند آغاز میشود 💫
ـ بعضی، حتی خداوند نگاهشان هم نمیکند، 💥
و قرآن این لحظه را با کلمهی" إخسئوا " تعریف میکند .. یعنی (از من دور شو)
ـ داستان این دو گروه چگونه است؟
#انسان_شناسی
#خودشناسی
#هدف_خلقت #عزت_نفس
@emamzaman_124_6024092902844535272.mp3
زمان:
حجم:
2.2M
▫️چگونه می توانم در آرامش زندگی کنم؟
در حالی که بابام ...
#امام_زمان ♥️
#مهدی_شناسی ۳۴
صفحه ما در روبینو
https://rubika.ir/yaranmontaazer
کانال روبیکا
http://rubika.ir/yaranmontazerr
کانال ما در ایتا
http://eitaa.com/yaranmontaazer
کانال تفسیر قران ما در ایتا
https://eitaa.com/yaranmonntazerr
صفحه ما در اینستا
https://instagram.com/yaranmoontazer?utm_medi
ایدی کانال تلگرام ما
https://t.me/+eVPpnbscsQVlNGQ8
گاهی شیطان، روی سجاده نگهت میداره،
و بهت فرصت عبادت میده
تا تبدیلت کنه به یه آدم متکبّر
که بقیه رو ریز می بینه؛
اینجا اول مرزِ سقوطه...
| استاد شجاعی |
سربازان امام زمان
✳️منتظران ظهور 🔴سه دقیقه در قیامت!(قسمت اول ) 🌸ضمن عرض سلام و ادب خدمت شما بزرگواران... 🌕 پارسال
✳️منتظران ظهور
🔴سه دقیقه در قیامت!(قسمت دوم)
🔰البته آن زمان سن من کم بود و فکر میکردم کارخوبی می کنم که برای مردنم دعا میکنم.
♦️ نمیدانستم که اهل بیت ما هیچ گاه چنین ادعایی نکرده اند. آنها دنیا را پلی برای رسیدن به مقامات عالیه می دانستند.
خسته بودم و سریع خوابم برد..
💠نیمه های شب بیدار شدم و نماز شب خواندم و خوابیدم.
🔆بلافاصله دیدم جوانی بسیار زیبا بالای سرم ایستاده.. از هیبت و زیبایی او از جا بلند شدم و با ادب سلام کردم.
✨ایشان فرمود: با من چه کار داری؟چرا انقدر طلب مرگ می کنی !هنوز نوبت شما نرسیده.
فهمیدم ایشان حضرت عزرائیل است ترسیده بودم.
♦️ اما با خودم گفتم:
اگر ایشان انقدر زیبا و دوست داشتنی است،پس چرا مردم از او میترسند؟
🍀می خواستند بروند که با التماس جلو رفتم و خواهش کردم من را ببرند. التماسهای من بی فایده بود.
✔️با اشاره حضرت عزرائیل برگشتم به سر جای و گویی محکم به زمین خوردم..
🍂 در همان عالم خواب ساعتم را نگاه کردم،راس ساعت ۱۲ ظهر بود! هوا هم روشن بود، موقع زمین خوردن نیمه چپ بدن من به شدت درد گرفت..
🔵در همان لحظات از خواب پریدم؛ نیمه شب بود.می خواستم بلند شوم اما نیمه چپ بدن من شدیداً درد میکرد!
🔺روز بعد روز بعد دنبال کار سفر مشهد بودم. همه سوار اتوبوسها بودند که متوجه شدم رفقای من حکم سفر را از سپاه شهرستان نگرفتند.
☑️ سریع موتور پایگاه را روشن کردم و با سرعت به سمت سپاه رفتم.
🔶 در مسیر برگشت در یک چهارراه راننده پیکان بدون توجه به چراغ قرمز جلو آمد ...
🔷از سمت چپ با من برخورد کرد!
آنقدر حادثه شدید بود که من پرت شدم روی کاپوت و سقف ماشین و روی زمین افتادم.
🔴 راننده پیاده شد و می لرزید.
🌾 با خودم گفتم:پس جناب عزرائیل بالاخره به سراغم آمد!
🔵به ساعت مچی روی دستم نگاه کردم ساعت دقیقا ۱۲ ظهر بود و نیمه چپ بدنم خیلی درد میکرد...!
ادامه دارد...
سربازان امام زمان
✳️منتظران ظهور ⛅️داستان ظهور☀️ 🏳قسمت سوم (حکم ظهور در بیت المعمور یا خانه آباد) اینجا مکّه است،
✳️منتظران ظهور
⛅️داستان ظهور☀️
🏳قسمت چهارم (سیصد و سیزده نفر از راه میرسند)
اگر دقّت کنی میبینی که تمام مردم مکّه در مورد مطلب مهمّی با هم سخن میگویند.
آیا میخواهی تو هم از سخن آنها باخبر شوی؟
دیشب، سیصد و سیزده جوانمرد وارد شهر مکّه شدهاند و تا صبح مشغول عبادت بودهاند.
آنها در مسجد الحرام گرد هم آمدهاند، وهمه نگاهها را متوجّه خود کردهاند.
مردم مکّه تعجّب کردهاند. آنها نمیدانند این جوانان از کجا آمدهاند و چطور توانستهاند خود را به مکّه برسانند؛ زیرا شهر مکّه در محاصره سپاه سفیانی است.
عجیب است که لباس همه این جوانان یکشکل است.
همه، هم قد و هم اندازه، مثل یک دسته نظامی، بسیار مرتّب هستند؛ هر کس آنها را ببیند، مبهوت آنان میشود.
آمدن این جوانان به شهر مکّه، یک راز است که کسی از آن خبر ندارد.
هر کدام از جوانان در گوشهای از دنیا بودند. چگونه شد که آنها در یک لحظه خود را در مکّه یافتند؟
آنها به امر خدا با «طَیّالارض» به مکّه آمدهاند.
شاید بپرسی که «طَیّالارض» یعنی چه؟
اگر بتوانی در یک لحظه، بدون استفاده از هیچ وسیله نقلیّهای، کیلومترها راه را پشتسر بگذاری و خود را به مکّه یا هر جای دیگر برسانی، تو «طَیّالارض» نمودهای.
آری، یاران امام معجزهوار و بسیار شگفتانگیز کنار کعبه جمع شدهاند.
آری ظهور امام زمان وابسته به حضور این سیصد و سیزده نفر است، اراده خدا بر این بوده است که آنها را در یک لحظه در مکّه جمع کند.
هر کس اسم بزرگ یا همان اسم اعظم خدا را بداند، دعایش مستجاب میشود. وقتی امام زمان خدا را به آن اسم قسم میدهد، سیصد و سیزده یار او، در یک چشم به هم زدن، در مکّه حاضر میشوند.
اکنون تو از این راز آگاه شدهای؛ امّا مردم مکّه، همچنان در تعجّب هستند.
آنان در مسجد الحرام دور هم جمع شدهاند و درباره این مطلب با هم سخن میگویند:
به راستی این جوانان چگونه وارد مکّه شدهاند؟
آن طرف را نگاه کن!
آن مرد را میبینی که به سمت بزرگان مکّه میرود.
او کیست و چرا چنین سراسیمه و مضطرب، جمعیّت را میشکافد؟
او مستقیم نزد فرماندار مکّه میرود. سلام میکند و میگوید: «دیشب خواب عجیبی دیدم و برای همین خیلی ترسیدهام».
فرماندار مکّه نگاهی به او کرده و میگوید: «خوابت را برایم تعریف کن».
و آن مرد چنین میگوید: «خواب دیدم که ابری در آسمان ظاهر شد و آرام آرام به سمت زمین آمد تا اینکه به کعبه رسید. در آن ابر، ملخهایی دیدم که بالهای سبزی داشتند و مدّت زیادی دور کعبه طواف کردند و سپس به شرق و غرب عالم پرواز کردند».
هر کس که این سخن را میشنود به فکر فرو میرود.
آیا بینِ این خواب و آن گروه سیصد وسیزده نفری، ارتباطی وجود دارد؟
در شهر مکّه شخصی هست که خواب را خیلی خوب تعبیر میکند. از او میخواهند تا این خواب را تعبیر کند.
او قدری فکر میکند و سپس میگوید: «لشکری از لشکریان خدا وارد این شهر شده است و شما هرگز نمیتوانید در مقابل آن مقاومت کنید».
همه مردم مکّه به فکر فرو میروند.
آری، آن لشکر، همان جوانهایی هستند که دیشب وارد مکّه شدند.
طبیعی است که مردم مکّه از دست این جوانان عصبانی باشند؛ زیرا اینان میخواهند اهل بیت(ع) و شیعیانشان را در همه دنیا عزیز کنند.
شما فکر میکنید اوّلین تصمیم مردم مکّه چه میباشد؟
درست حدس زدهاید، آنها میخواهند این سیصد و سیزده نفر را دستگیر کنند؛ امّا خدا ترسی بزرگ بر دل آن مردم میاندازد.
من به حال این مردم سادهلوح میخندم، مردمی که هنوز هم در فکر دشمنی با شیعه هستند.
آنها نمیدانند که دیگر روزگار غربت شیعه تمام شده است.
یکی از بزرگان مکّه که میبیند همه در ترس و اضطراب هستند میگوید: این جوانانی که من دیدهام، چهرههایی نورانی دارند و اهل عبادت هستند، آنها که تا به حال کار خلافی انجام ندادهاند، چرا از آنها میترسید؟
مردم مکّه تا غروب آفتاب در مورد این جوانان سخن میگویند و آن چنان ترس و وحشتی در دل دارند که نمیتوانند هیچ کاری بکنند.
شب فرا میرسد و مردم به خانههای خود باز میگردند و به خواب سنگینی فرو میروند.
📚داستان ظهور/خدامیان آرانی(برگرفته از روایات)
🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃🌸🌹🍃
✅ داستان تشرف شماره 5 ✅
#داستان_تشرف
#مظلومترین_فرد_عالم
🔴 امام زمان (عج): من مظلوم ترین فرد عالم هستم 🔵
🌺 مرحوم حجه الاسلام آقای حاج سید اسماعیل شرفی از شخصیت های دلسوخته ای بود که چند بار خدمت حضرت بقیه الله الاعظم (ارواحنا فداه) مشرف شده بود. ایشان یکی از تشرفات خود را این گونه نقل نموده است:
به عتبات مقدسه مشرف شده بودم و در حرم حضرت سیدالشهداء علیه السلام مشغول زیارت بودم چون دعای زائرین در بالای سر حرم مطهر امام حسین علیه السلام مستجاب است، در آنجا از خداوند خواستم مرا به محضر مبارک مولایم حضرت مهدی (ارواحنا فداه) مشرف گرداند و دیدگانم را به جمال بی مثال آن بزرگوار روشن نماید.
مشغول زیارت بودم که ناگهان خورشید جهانتاب جمالش ظاهر شد، گرچه در آن هنگام حضرتش را نشناختم ولی شدیداً مجذوب آن بزرگوار شدم، پس از سلام از ایشان سؤال کردم: شما کیستید؟
آقا فرمودند:
♦️ انا اول مظلوم فی العالم ♦️
(من مظلوم ترین فرد عالم هستم)
من متوجه نشدم و با خود گفتم: شاید ایشان از علمای بزرگ نجف هستند و چون مردم به ایشان گرایش پیدا نکرده اند خود را مظلوم ترین فرد عالم می دانند. در این هنگام ناگهان متوجه شدم که کسی در کنارم نیست.
اینجا بود که فهمیدم مظلوم ترین فرد عالم کسی جز امام زمان (ارواحنا فداه) نیست، و من نعمت حضور آن بزرگوار را زود از دست دادم.
📚 منبع:شیفتگان حضرت مهدی علیه السلام ج 3 ص 159 و ج ۲، ص ۲۳۰٫
🌺ألـلَّـهُـمَــ عَـجِّـلْ لِـوَلـیِـکْ ألْـفَـرَج🌺